جستجو

غدم
نوعی اشنان بحری . (دزی ج 2 ص 202).
غده سر
آی غده سر. دشنام یا نفرین است که مردم قزوین به اطفال دارای ده سال به بالا کنند: آی غده سر! و بی آی هیچوقت گفته نشود، و در ترکی آذری به این معنی گده یا آی گده به کار برند. کلمه دشنام گونه ای است که پسران از 9 تا 14 ساله را گویند و از آن پیش رس و زود و پیش از وقت به کارهای بزرگان گراینده خواهند نه به خوبی . رجوع به آی قده سری شود.
غدیردریا
دهی از دهستان چارکی بخش لنگه شهرستان لار است و در115هزارگزی شمال باختری لنگه ، شمال کوه حمر قرار دارد جلگه و گرمسیر و مرطوب و مالاریائی است . سکنه آن 237 تن و پیرو مذهب تسنن هستند و به زبان عربی و فارسی محلی سخن می گویند آب ایشان از چاه و باران تامین می شود. محصولات آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
غذاخوری
غذا خوردن . طعام خوردن . اغتذاء.
  • متعلق به غذا. مخصوص طعام : قاشق غذاخوری . میز غذاخوری . خانه های غذاخوری . اتاق غذاخوری .
  • غذای رومی
    خورش رومی . یکی از انواع طعامها و غذاهای مطبوعی بود که برای خسرو پرویز تهیه می شد و آن گاه با شیر و شکر، و گاه با تخم و عسل و برنج ، و گاه با کره و شکر و شیر ساخته می شد. (از کتاب ایران در زمان ساسانیان چ 1317 ه' . ق. ص 338 و چ 1332 ه' .ش . ص 499).
    غدن
    نیکی و نرمی و نازکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). النَعمة و اللین . غُدنة. (اقرب الموارد).
  • سستی . (منتهی الارب ). سستی و فترت ، چنانکه گویند: و لم تصبه نعسة علی غدن . (از اقرب الموارد).
  • سستی زمان میان دو پیغمبر.
  • خواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خواب و چورت . (از اقرب الموارد).
  • فراخی معیشت . (تاج العروس ). صاحب منتهی الارب غدن را به معانی دسترس ،فروهشته و به خواب شدن و نرم گردیدن نیز آورده ولی در اقرب الموارد و تاج العروس و سایر کتب لغت معتبر معانی دیده نشد، و غدن فعل مجرد و مصدر ثلاثی ندارد.
  • غده سرطانی
    رجوع به سرطان شود.
    غدیر سفلی
    دهی است که در هشت فرسخ و نیم میانه شمال و مغرب چارک (دهی از دهستان حومه بخش خورموج شهرستان بوشهر) قرار دارد.
    غذا دادن
    طعام دادن . خورانیدن غذا. تغذیه .
    غذای سنگین
    خوراکی که سنگین باشد. غذای دیرهضم . غذای گران . غذای ناگوار.
    غدنگ
    غدفره . ابله . جاهل . نادان . احمق و بی آرام و بی اندام . (برهان ) (آنندراج ). بی اندام وابله طبع. (فرهنگ اسدی نسخه خطی نخجوانی ). مرد بی اندام و ابله و نامطبوع . (فرهنگ اوبهی ). شخص جانورطبع.(لسان العجم شعوری ). بی اندام . ابله دیدار:
    همه چون غول بیابان همه چون مار صلیب
    همه بدزهره به خوی و همه چون کاک غدنگ.

    قریعالدهر (از فرهنگ اسدی چ پاول هورن ).

    غ_ده شوکیه
    درمیان مُخَیخ یا مخ اصغر جای دارد و غده نیست بلکه از قبیل استخوان سختی چون سنگ است .
    غدیر صابری
    دهی از دهستان چارکی بخش لنگه شهرستان لار است و در 114هزارگزی شمال باختری لنگه در دامنه شمالی کوه بهمن قرار دارد جلگه و گرمسیر و مرطوب و مالاریائی است . سکنه آن 273 تن و پیرو مذهب تسنن هستند و به زبان عربی و فارسی محلی سخن می گویند آب ایشان از چاه تامین می شود. محصول آن غلات و خرما بوده و شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
    غذاده
    غذادهنده . طعام دهنده . مغذی:
    غم ز دل زاد و خورد خون دلم
    خون مادر غذاده پسر است .

    خاقانی .

    غذای شاه
    خورش شاهی . از جمله غذاهای مطبوع بود که در قصر خسرو پرویز برای پادشاه ولاش مهیا می کردند و آن مرکب بود از گوشت گرم و گوشت سرد و برنج و برک معطر و مرغان مسمن و خبیص و طبرزد. (از کتاب ایران در زمان ساسانیان چ 1317 ه' .ش . ص 338 و چ 1332 ه' .ش . ص 499).
    غده صنوبری
    غده اپیفیز . این غده در کنار خلفی بطن سوم دماغ در روی قنات سیلویوس وروی تکمه های چهارگانه قرار گرفته است . در جوجه هائی که سن آنها 5 تا 6 هفته بوده این غده را برداشته ، درکالبدگشایی دیده اند که غده تناسلی آنها خیلی بزرگتر از حد معمولی است و در روی سگ، خرگوش و گربه نیز همین آثار دیده شده است . بنابراین معلوم گردیده است که رابطه ای بین این غده و غده های تناسلی مخصوصاً بیضه ها وجود دارد و در کلینیک هم نزد بچه هائی که غده صنوبری آنها کوچک شده دیده شده است که اولاً قامت آنها بیش از حد سنشان نمو نموده و مسن تر جلوه می دهند و ثانیاً آلت تناسلی آنها بزرگ می شود و علائم جنسی فرعی مانند موهای صورت و زهار و غیره نیز چند سال قبل از این موقع ظاهر شده است یعنی بلوغ زودرس یافته اند. (کالبدشناسی و فیزیولوژی دکتر نیک نفس چ دانشگاه ص 314).
    غدیر علیا
    دهی است که در هشت فرسخ و نیم میانه شمال و مغرب چارک (دهی از دهستان حومه بخش خورموج شهرستان بوشهر) قرار دارد.
    غذار
    نوعی تلفظ از غضار. (دزی ج 2 ص 203).
    غذای گران
    خوراکی که سنگین باشد. غذای دیرهضم . غذای سنگین . غذای ناگوار.
    غده نخامی
    رجوع به غده زیرمغزی و غده شود.