جستجو

غیبخانه
نهانخانه . (آنندراج ).خانه غیب . عالم غیب . رجوع به غَیب شود:
چو نور شمع ز فانوس در تجلی بود
فروغ حسن تو از غیبخانه تقدیر.

میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).

غویه زدن
مسکه برآوردن . (ناظم الاطباء). روغن گرفتن . بیرون آوردن روغن بوسیله غویه یعنی چوب روغنکشی . (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 190 ب ) (اشتینگاس ). رجوع به غویه شود.
غیاث الدین
لقب بهاءالدوله ابونصر از آل بویه که برسکه های او نقش شده است . (از النقود العربیة ص 132).
غیاث نقشبند
(خواجه ...) بافنده و نقشبند و از ولایات یزد بود. وی در اصفهان اقامت داشت و در عصر شاه عباس ماضی میزیست . مشهور است که زربفت مشجری برای شاه عباس تهیه کرده ، در حاشیه آن این رباعی را که اثر طبع خود بود نقش کرده بود:
ای شاه سپهرقدر خورشیدلقا
خواهم زبقا به قد عمر تو قبا
این تحفه بنزد چون تویی عیب من است
خواهم که بپوشی ز کرم عیب مرا.

(از تذکره نصرآبادی صص 49 - 50).

غیاف
مرد دراز و بزرگ ریش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه ریش او بسیار بلند و بزرگ باشد. (از اقرب الموارد).
غیبدان
آنکه غیب و نهان را داند. عالم الغیب . (آنندراج ). داننده غیب . رجوع به غَیب شود.
  • (اِخ ) صفت خدای تعالی . خدا:
    در این بام گردان و این بوم ساکن
    ببین صنعت و حکمت غیبدان را.

    ناصرخسرو.

  • غهب
    غافل شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بیخبر شدن و فراموش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غفلت از چیزی و فراموش کردن آن را. (از اقرب الموارد).
  • بی آگاهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غفلت بی تعمد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و منه الحدیث : سئل عطاء عن رجل اصاب صیداً غهباً، قال : علیه الجزاء; ای غفلة من غیر تعمد. (منتهی الارب ). اصاب صیداً غهباً; یعنی بشکاری رسید از روی غفلت و بدون تعمد. (از اقرب الموارد)
  • غیاث السلطنة و الدین
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی غیاث السلطنة و الدین در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    غیاثوند
    از ایلات اطراف قزوین . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 112).
    غیال
    زن بسیار شیردهنده . صیغه مبالغه از غَیل . (از اقرب الموارد). رجوع به غیل شود.
  • (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیر را گویند بسبب آنکه در غیل (جای بسیار درخت ) باشد. (از اقرب الموارد).
  • غیب دانستن
    آگاه بودن بررازهای نهان از خلق. از عالم غیب آگاهی داشتن . دانستن غیب . رجوع به غیب شود: گفتم : زندگانی خداوند دراز باد. غیب نتوانم دانست ، اما این مقدار دانم که ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 324). گفت در ظاهرش عیب نمی بینم و در باطنش غیب نمیدانم . (گلستان سعدی ).
    غیب ندانند مگر اهل غیب
    عیب نبینند بجز اهل عیب .

    خواجوی کرمانی .

    غهباء
    اول جوانی . رجوع به غِهِبّی شود.
    غیاث الطبیب
    لقب ابوسعیدبن ابی مسلم بن ابی الخیر. رجوع به ابوسعیدبن ابی مسلم در همین لغت نامه و کشف الظنون چ استانبول ج 2 ستون 1024 شود.
    غیاث هروی
    رجوع به غیاث قافیه شود.
    غیب علی
    دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد که در 34هزارگزی شمال خاوری بوکان و 32هزارگزی خاور شوسه بوکان به میاندوآب قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و سکنه آن 89 تن است که به کردی تکلم می کنند. آب آن از زرینه رود تامین میشود. محصول آن غلات ، چغندر، توتون و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
    غهبی
    غِهِبّاء. اول جوانی . لغتی است در عِهِبّی بعین مهمله . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
    غیاث المستغیثین
    نامی از نامهای باریتعالی به معنی فریادرس فریادخواهان:
    ندارم طاقت تیمار چندین
    اغثنی یا غیاث المستغیثین .

    نظامی .

    غیاثی
    منسوب به غیاث یا غیاث الدین . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 184).
    غیب قلی
    دهی است از دهستان خرم رود شهرستان تویسرکان که در 26هزارگزی باختر تویسرکان و 8هزارگزی شمال شوسه تویسرکان به کرمانشاه واقعاست . کوهستانی و سردسیر است . سکنه آن 300 تن است که به کردی و فارسی سخن میگویند. آب آن از دره محلی تامین میشود. محصول آن غلات دیم ، کتیرا و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو صعب العبور دارد. این ده در دو محل بفاصله دو کیلومتر قرار دارد که به غیب قلی بالا و غیب قلی پائین مشهور است و سکنه غیب قلی پائین 210 تن است و به این ده کنجوران بالا و وسط نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
    غیاث الملک
    ابن نظام الملک ابرقوئی . او راست : کتاب تحفه بهائی که در قرن هفتم هجری تالیف شده است .رجوع به غزالی نامه تالیف همایی ص 184 (حاشیه ) شود.