جستجو

غوغا برافکندن
بانگ و فریاد برافکندن . فتنه و آشوب بپا کردن . فتنه انگیختن . غوغاانگیختن . هیاهو کردن . رجوع به غوغا شود:
از اشک خون پیاده و از دم کنم سوار
غوغا به هفت قلعه مینا برافکنم .

خاقانی .

غوک چوب باختن
الک دولک بازی کردن : قَلْو; غوک چوب باختن . (منتهی الارب ). رجوع به الک دولک و غوک چوب شود.
غویری
ابوالحسین . شاعر عرب و از خاصان صاحب بن عباد بود. اشعاری بسیار سروده است و شعر او چندان مطبوع نیست . رجوع به یتیمة الدهر ثعالبی ج 3 ص 161 شود.
غویشات
نوعی بازوبند و النگو. (دزی ج 2 ص 231).
غیاثا
(میر...) رجوع به غیاث الدین ابرقوهی و تذکره نصرآبادی ص 302 شود.
غیاث طغائی
(امیر...) از امرا و ملازمان جهانگیرمیرزا بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 227 شود.
غیاش
ج ِ غائش ، بمعنی رقاص و رقص کننده . (دزی ج 2 ص 234).
غیب بین
آنکه غیب را بیند. بیننده غیب و نهان . رجوع به غیب شود:
انبیا را داد حق تنجیم این
غیب را چشمی بباید غیب بین .

مولوی (مثنوی ).

غویشه
به معنی غوشنه . (برهان قاطع) (آنندراج ). نوعی از کماة و بقولی نوعی از سماروغ .(از برهان قاطع). غوشه . غوشنه . رجوع به غوشنه شود.
غیاثای حلوائی
رجوع به غیاث حلوائی و تذکره نصرآبادی ص 238 شود.
غیاث قافیه
شاعر هرات بود. وجه تسمیه او به «قافیه » این بود که غزل یا قصیده ای را بدون توجه به قافیه میسرودو اگر شخص دیگری قافیه ای پیدا میکرد که او نگفته بود با زر آن را میخرید و در شعر خود داخل میکرد. دو بیت زیر از اشعار او در مدح خواجه حبیب اللّه ساوجی است :
خواجه عالی گهربنشسته با نور صفا
جامه آب نباتی در برش ابر سفید
آدمی از ساوه خیزد وز هری بغض و حسد
عودی تر از جنابد سیب از بشر سفید.
ظاهراً در جنابد (گناباد) امرود را عودی میگویند و «بشر» دهی در خراسان است . (از تحفه سامی ص 161).
غیاص
در آب فروشدن . (منتهی الارب ). فرورفتن در آب . زیر آب رفتن . غوص . غیاصة. مَغاص . (از اقرب الموارد). رجوع به غوص و غیاصة شود.
غیب پوش
آنکه یا آنچه غیب را پوشیده دارد. پوشنده نهان . نهان کننده چیزی . رجوع به غَیب شود:
پوست باشد مغز بد را عیب پوش
مغز نیکو را ز غیرت غیب پوش .

مولوی (مثنوی ).

غویق
آواز هر چیز. به عین مهمله بهتر است . (از متن اللغة).
غیاث ابرقوهی
رجوع به غیاث الدین ابرقوهی شود.
غیاث قاینی
رجوع به غیاث الدین جمشید قاینی شود.
غیبت
عیب کسی در قفای او گفتن . (غیاث اللغات ). بدگویی در غیاب کسی . غیبَة. غَیبَة. غَیبَت . رجوع به غیبة شود. جرجانی گوید: غیبت یاد کردن بدیهای کسی در غیاب اوست ، بشرط آنکه شخص دارای آن بدیها باشد و در غیر این صورت بهتان است و اگر مواجهه گوید شتم است . (از تعریفات جرجانی ). در کشاف اصطلاحات الفنون چنین آمده است : غیبت اسم است از اغتیاب بمعنی بد گفتن کسی را بعد از وی ، بشرط آنکه راست باشد، و اگر دروغ باشد آن را بهتان گویند. صاحب مجمع السلوک گوید: غیبت آن است که مسلمانی را به چیزی یاد کنی که اگر بشنود او را ناخوش آید، خواه آنچه او را بدان یاد کرده ای راجع به عیبی در بدن یا پوشش یا آفرینش یا کردار یا گفتار یا دین یا دنیا یا فرزند یا خانه یا چارپای او باشد، و در تفسیر الدرر آمده : از رسول خدا (ص ) درباره غیبت پرسیدند، فرمود: غیبت آن است که برادر خود را بدانچه او را ناخوش آید یاد کنی ، پس اگر آن چیز در او باشد آن را غیبت گویند، و اگر دراو نباشد بهتان نامیده شود. و باید دانست که غیبت منحصر به گفتار نیست ، بلکه در فعل نیز جاری است ، مانند جنبش ، اشارت و کنایت . تصدیق غیبت نیز غیبت است و شنونده نیز در این صورت بیگناه نیست ، مگر اینکه به زبان خود آن را انکار کند و در صورت ترسیدن به دل خود منکر باشد، و هرگاه بتواند گفتار گوینده را با سخنی دیگر قطع کند یا از جای خود برخیزد، و اگر نکند گناه کرده است ، و اگر به زبان خود بگوید: خاموش باش ، ولی در دل غیبت را دوست داشته باشد دورویی کرده و مرتکب گناه شده است ; مگر آنکه در دل آن را مکروه شمارد. شخص ستمدیده را رواست که ظلم ستمگر را نزد پادشاه یا حاکم بگوید، لیکن نباید در نزد کسی جز پادشاه و آنکه توانایی بر دفع ستم دارد اظهار کند. هرگاه کسی از مردم دیهی غیبت کند غیبت نیست ، مگر آنکه گروهی را نام ببرد. یکی از متکلمان گوید: غیبت در صورتی است که بدان قصد زیان رسانیدن و شماتت باشد، لیکن اگر بر سبیل تاسف گفته شود غیبت نیست ، و همچنین غیبت درباره فاسق متجاهر غیبت محسوب نشود. رسول خدا (ص ) فرمود: من القی جلباب الحیاء عن وجهه فلا غیبة; یعنی هرکه نقاب شرم را از چهره اش برافکند درباره او غیبت نیست . ونیز فرمود: اذکر الفاجر بما فیه کی یحذر الناس ; یعنی شخص فاجر را به اعمال و صفاتی که دارد یاد کن تا از مردم بترسد. و اما اگر فاسق در نهان فسق کند آن راآشکار نباید کرد، و در صورتی که آشکار کنند غیبت است ، ولی اگر بر سبیل شناساندن یاد کنند غیبت نیست . و باید دانست که درباره غیبت پشیمانی و آمرزش خواستن کفایت میکند، و هرگاه غیبت به گوش شخص غیبت شده برسد باید نزد او رود و از وی حلیت خواهد، و اگر وی بمیردیا در جایی دور باشد که استحلال متعذر گردد از خدا آمرزش خواهد، و حلال کردن وارثان را اعتباری نیست . در حدیث آمده است که هرگاه صاحب غیبت پیش از آنکه غیبت او به گوش مغتاب عنه برسد توبه کند، توبه وی پذیرفته میشود; زیرا پیش از آنکه غیبت به گوش شخص غیبت شده برسد و گناه محسوب شود استغفار و توبه کرده است و اگرپس از توبه به وی رسد، توبه او باطل نشود. از ابوالقاسم رحمه اللّه تعالی درباره غیبت کننده ای که استغفار کرده است پرسیدند، گفت : خداوند او را نمی بخشد مگر اینکه غیبت شده او را ببخشد. ابواللیث گوید: اگر کسی زبان به غیبت کسی گشود و غیبت او بگوش طرف رسید، بر غیبت کننده است که از مغتاب عنه حلیت خواهد، و هرگاه به گوش او نرسید از خداوند آمرزش خواهد و طرف را آگاه نکند زیرا در این صورت دلش بدان مشغول گردد - انتهی .
غویل
مصغر غول . (از معجم البلدان ). رجوع به غول شود.
غیاث استرآبادی
(مولانا...) از مردم استرآباد بود و در همین ولایت با صادقی کتابدار صاحب مجمعالخواص مصاحبت داشت . این ابیات از اوست :
خونین کفن به عرصه محشر مرو غیاث
تا از تو خجلتی نبود قاتل ترا
نامت ز رشک پیش کسی چون نمیبرم
آیا سراغ از که کنم منزل ترا؟

#

غیاث کاشانی
رجوع به غیاث الدین جمشید کاشانی شود.