جستجو

صالحون
ج ِ صالح در حالت رفعی . رجوع به صالح ... شود.
صامته
تانیث صامت . رجوع به صامت ... شود.
صاوی
خشک . (منتهی الارب ).
صایغ هروی
رجوع به محمودبن عمر جوهری ... شود.
صالحک
دهی از دهستان گدارچینی بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، 36هزارگزی شمال خاوری هندیجان . کنار رودخانه زهره دشت گرم سیر مالاریائی و دارای 60 تن سکنه . آب آن از رودخانه زهره و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و راه در تابستان اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
صامر
نعت فاعلی از صَمَر، به معنی زفتی کردن و بازداشتن و منع کردن .
صاویه
نخلةٌ صاویه ; خرمابن خشک . (منتهی الارب ).
صایغی
محمدبن عبداللّه معروف به قاضی . رجوع به صائغی محمدبن عبداللّه ... شود.
صالح کاتب
رجوع به صالح بن عبدالرحمن ... شود.
صالح همدانی
رجوع به صالح بن احمدبن محمدبن احمدبن صالح ... شود.
صامریوما
طرنشول . حشیشةالعقرب . غبیرا. رقیب الشمس . منوم . آفتاب پرست . آفتاب گردان . اکرار. مولف تحفه آرد: کبیراو را از یک بیخ ، چهار پنج ساق میروید و ساقها پرشعبه و برگش شبیه به برگ سیب و از آن کوچکتر و زغب دار و باخشونت و گل آن لاجوردی و منحنی مثل دنباله عقرب و منبتش اراضی خشنه و صغیر او را برگ کوچکتر و مدور و ساق آن مفروش بر زمین و گل آن لاجوردی و منبت آن کنار آبها و جائی که آبها در او بسیار مانده بر طرف شده باشد و عصاره گل هر دو را صاف نموده با صمغ عربی بجای لاجورد استعمال کنند و در کتابت و نقاشی بهتر ازآن است و مستعمل از او برگ و ساق و تخم آن و در آخردوم گرم و در اول او خشک و مسهل بلغم و مرةالسودا وتریاق سم عقرب و رتیلا و مدر حیض و مخرج جنین و محلل و جالی و مطبوخ او با عسل فانیذ مسهل قوی و ضماد و شرب او رافع سموم بارده و بلع کردن سه عدد از دانه او قبل از نوبه تب بلغمی و چهار عدد جهت تب ربع و ضماد مسحوق او جهت قوبا و ثآلیل و نقرس و التوای عصب و با شیر جهت ورم حجاب دماغ اطفال و ثمر نوع صغیر اوبا اندک نمک هندی یا نطرون جهت رفع اقسام کرم و دو درهم از کبیر او جهت اخراج حصاة نافع، و تعلیق بیخ کبیر آن مسکن درد گزیدن عقرب و مضر سپرز و مصلح آن عسل و شربت آن تا دو درهم است و امین الدوله درخت حب السمنه را صامریوما دانسته است . (تحفه حکیم مومن ). ابن بیطار گوید: صامریوما نامی است سریانی و در اندلس آن را طرنشول و در دیار مصر حشیشةالعقرب و غبیرا گویند و این گیاه بدانجا در مزارع خیار و برکةالفیل آنگاه که بخشکد بسیار روید. دیسقوریدوس در آخر کتاب چهارم (ص 190) گوید ایلیوطروفیون طوماغا و معنی ایلیوطروفیون مستحیل یا متغیر و منتقل است با آفتاب و معنی طوماغا کبیر است و بعض مردم آن را اسکرپیون خوانند، و معنی آن دم عقرب است و این نام را بخاطر شکل گل بدان داده اند. (مفردات ابن بیطار ص 76). و رجوع به تذکره ضریر انطاکی شود.
صاهک
رجوع به چاهک ... شود.
صایف
رجوع به صائف . شود.
صالح کرمانی
رجوع به صالح بن عبداللّه کرمانی ... شود.
صالحی
دهی از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون 13000گزی جنوب خاور فهلیان جلگه ، گرمسیر مالاریائی ، سکنه 88 تن . آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات ، تریاک ، نخود شغل اهالی زراعت . راه فرعی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
صامسون
نام قصبه و اسکله ای در سنجاق جاهنگ به ولایت طرابوزان واقع در 293هزارگزی شمال غربی طرابوزان در 55 ثانیه و 18 دقیقه و 41 درجه عرض شمالی و 1/34 طول شرقی دارای یازده هزار سکنه که یک ثلث آن مسلمان و دوسوم دیگر رومی و ارمنی و مذاهب دیگر است . در آن جامعی بزرگ و دو جامع کوچک و کلیسیاست و هوای آن معتدل است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
صاهل
نعت فاعلی از صهیل ، شیهه اسب .
  • (اصطلاح منطق) فصل مقوم است نوع فرس را همچنان که ناطق فصل است مر انسان را و نابح کلب را و ناهق خر را.
  • شتر که دست و پا را بسیار بر زمین زند و بگزد و بانگ نکند بهیچ یکی (کسی را نخواند) از جهت عزت نفس خود در اندرون او بانگی باشد مانند بانگ باد. (منتهی الارب ).
  • صایک
    یقال : لقیته اول صایک و بایک ; ای اول شی . (مهذب الاسماء). رجوع به صوک و بوک شود.
    صالح کوتاه
    ده کوچکی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز، 7هزارگزی شمال قلعه زراس ، یکهزارگزی راه مالرو بنه امیرلالی به بابازاهد، سکنه 47 تن . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
    صالحین
    ج ِ صالح ، در حال نصب و جر. رجوع به صالح شود.