جستجو

صامغان
کوره ای است در جبل در حدود طبرستان و نام آن به فارسی بمیان است . (معجم البلدان ). رجوع به الجماهر بیرونی ص 70و تاریخ ابن اثیر ج 3 ص 19 و فهرست تاریخ کرد شود.
صایل
نعت فاعلی از صول . حمله برنده . (مهذب الاسماء).
صالح کوه
دهی جزء دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان ، 12000گزی جنوب سیاهکل سر راه عمومی سیاهکل به دیلمان . جلگه . هوا معتدل مرطوب مالاریائی سکنه 213 تن . آب آن از چشمه صالح کوه . محصول آنجا برنج ، لبنیات . شغل عمده اهالی زراعت و عده ای گله دارند. صناعت شال بافی . مزرعه ای کوچک که سر راه عمومی سیاهکل به دیلمان واقع است جزء این ده منظور شده .عده ای از گله داران ده برای تهیه علوفه به ییلاق دیلمان می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ص 179).
صامق
مازال صامقا; یعنی پیوسته گرسنه است یا تشنه . (منتهی الارب ).
صاهور
غلاف ماه . (منتهی الارب ). صاحب تاج العروس و اقرب المواردگویند کلمه اعجمی است .
صایم
رجوع به صائم شود.
صالح مازندرانی
رجوع به محمدصالح ... شود.
صالحی هلالی
شمس الدین محمدبن نجم الدین بن محمد مکنی به ابوالفضائل دمشقی . کاتبی ادیب و شاعری شهیر است . مولد وی به سال 956 ه' . ق. به دمشق اتفاق افتاد و پس از فراگرفتن علوم ابتدائی به مکه رفت و نزد ابن حجر هیثمی فقه آموخت و پس از مرگ پدر به دمشق بازگشت و معانی و بیان را بر عماد حنفی و شهاب احمد مغربی و فقه را بر نور نسفی مصری ساکن دمشق تلمذ کرد و همواره در مدرسه عزیزیه منزوی بود، تا به سال 1008 به طرابلس شام شد و معلم محمد سیفی فرزند امیربن سیفا گردید و سپس به دمشق بازگشت و در آنجا به سال 1012 درگذشت . او راست : «سجع الحمام » در مدایح پیغمبر که در استانبول به سال 1298 چاپ شده .(معجم المطبوعات ص 1190) (ریحانة الادب ج 2 ص 454).
صامل
نعت فاعلی از صَمل . خشک . (منتهی الارب ).
صاهة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی صاهة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
صایم الدهر
آنکه پیوسته روزه دارد:
صایم الدهر از ضرورت لبس
بر چنین طاعتی نه ماجور است .

؟

صالح مدیبری
ابن الندیم وی را در شمار معزمین آورده است که از طریقه محموده به عزائم پرداختندی مقابل طریقه مذمومه که آن طریقه سحره است که در عزائم خود ملتجی به ابلیس و ذریه او شوند. (الفهرست چ مصر ص 432).
صالخ
جرب صالخ ; گر که پوست برد. (منتهی الارب ).
صامورة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی صامورة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
صایب
راست . درست:
یکی چشم است کو بیند عجایب
شود ز آن دیدنی رای تو صایب .

ناصرخسرو (روشنائی نامه ).

صاین
نگاهدارنده . متحفظ.
  • پرهیزکار: در مواضی ایام دهقانی بوده است صاین و متدین و متورع و متقی . (سندبادنامه ص 129). رجوع به صائن شود.
  • در مغولی بمعنی نیک است . (تعلیقات ادگار بلوشه بر جامع التواریخ رشیدی ص 28).
  • صالح مرادی
    رجوع به صالح بن محمد وشقی ... شود.
    صالد
    نعت فاعلی از صُلود.
    صامیه
    نام فرقه ای است که بین عیسی (ع ) و پیغمبر (ص ) بودند. (الفهرست ابن الندیم ص 479).
    صایب تبریزی
    رجوع به صائب تبریزی ... شود.