جستجو

صاعد و هابط
رجوع به صاعد (اصطلاح نجوم ) شود.
صاغری
ساغری . کیمخت و چسته و پوست خر و یا پوست اسب دباغی شده . رجوع به ساغری شود.
  • قسمی کفش مخصوص علما و طلاب قدیم بی پشت پاشنه ، باپاشنه بلند، کبودرنگ و چرم روی پا، گره های خردتر از گره های نارنج داشت . مقابل نعلین که پشت پاشنه و پاشنه هم نداشت ، و زردرنگ بود و نوک کمی برگشته داشت .
  • صاف ضمیر
    ساده دل . صاف درون . بی غل و غش . پاکدل:
    قسمت زنگی از آیینه روشن نشود
    انفعالی که من از صاف ضمیران دارم .

    صائب .

    صافی بودن
    پاکیزه بودن . بی غل و غش بودن:
    بر امر و نهی گوهر طبع عزیز تو
    در آتش سیاست صافی عیار باد.

    مسعودسعد.

    صافی گردیدن
    صافی گشتن . پاکیزه شدن:
    سخن چون زرّ پخته بی خیانت گردد و صافی
    چو او را خاطر دانا ز اندیشه بپالاید.

    ناصرخسرو.

    صاعدی
    منسوب به صعدة. (منتهی الارب ).
    صاغری دوز
    آنکه کفش صاغری دوزد. صاغری ساز.
    صافق
    نعت فاعلی از صَفْق، به معنی دست بر دست دیگری زدن در بیع.
    صافیتا
    شهری است در قسمت شمالی سنجاق طرابلس شام از ولایت بیروت و محدود است از شمال به سنجاق لاذقیه و از مشرق به قضای حصن الاکراد و از جنوب به قضای عکّار و از مغرب به دریای سفید. مرکز آن قریه برمانه و در مسافت 12 ساعت از طرابلس واقع است . اراضی آن مسطّح و مشتمل بر تلال است . نهر ابریش این شهرستان رامیشکافد. محصولات آن عبارت است از: گندم ، جو، ارزن ، ذرّت ، نخود، عدس ، تره ، تنباکو، زیتون و غیره . ابریشم و عسل در آنجا بسیار است و محصولات ارضی این ناحیه بیش از احتیاجات محلی و مازاد آن جزء صادرات است ، همچنین قالیچه و منسوجاتی که در آنجا تهیه میشود به خارج میفرستند. در داخل این منطقه خرابه دو قلعه قدیمی موسوم به حصن سلیمان و قلعه یحمور دیده میشود. درقلعه یحمور دو عدد تابوت مرمر بود که به موزه همایون استانبول حمل شده . این قضا 302 قریه را در بر دارد. (قاموس الاعلام ترکی ). و صاحب منجم العمران گوید: در نزدیکی آن برجی بر تلی بلند واقع است که رومیان ساخته اند. در جنگهای صلیبی این شهر به تصرف اروپائیان درآمد، سپس سلطان نورالدین محمود صاحب شام بسال 562ه' . ق. آن را پس گرفت . (منجم العمران ج 2 ص 269).
    صافی گشتن
    پاکیزه شدن . روشن شدن . شفاف شدن:
    روز خوش گشت و هوا صافی و گیتی خرم
    آبها جاری و می روشن و دلها بی غم .

    فرخی .

    صاعدیان
    خاندانی معروف است که در اصفهان میزیست و ریاست حنفیان آن سامان داشت . و خاندان خجند نیز ریاست شافعیان داشت . در ترجمه محاسن اصفهان آرد: خلاصه آل صاعد نظام الدین قوام الاسلام تغمده اللّه بمغفرته که پیوسته از روزگار دیرینه باز مدار امور کلی و مقالید اشغال اصلی عراق عجم بر رای جهان آرای هر گزیده از بزرگان آن خاندان کابراً عن کابر و اباً عن جدّ دایر بوده و صیت حدیث دریادلی و زبردستی ایشان بر روی زمین منتشر و سایر، و درباب محمدت و مدح و ثنای ایشان این نقل صحیح بیان و تقریر را از تحریر بنان استغنائی هرچه تمام تر می نماید... (ترجمه محاسن اصفهان صص 30 - 31). و رجوع به تاریخ مغول ص 532 و صاعدبن مسعود در همین لغت نامه شود.
    صاغری ساز
    سازنده کفش صاغری . صاغری دوز.
    صافی توزپوش
    (مولانا...) صاحب مجالس النفائس گوید: فرزند هرات است و در کار خود نادر. به شعر خویش اعتقاد تمام دارد. این دو بیت از اوست :
    ز شوق تنگدهانی دم از عدم زده ام
    به لوح هستی خود نیستی رقم زده ام
    بجز حدیث تو با کس نگفته ام سخنی
    اگر به کس سخنی گفتم از تو دم زده ام .

    (مجالس النفائس ص 152).

    صافی ماندن
    خالی ماندن . تهی ماندن: و جهان از ایشان صافی ماند و مالهاء ایشان و خزائن مزدک ... جمع آورد. (فارسنامه ابن بلخی ص 91).
  • مسلم شدن . تحت تصرف ماندن: و انطیخن کشته شد و آن ولایت اشک را صافی ماند. (فارسنامه ابن بلخی ص 59).
  • صاعد یشکری
    رجوع به صاعدبن مسلم شود.
    صاغرین
    ج ِ صاغر (در حالت نصب و جرّ).
    صاف کردن
    جسم مایع یامسحوقی را از صافی گذراندن . عمل تصفیه . صاف کردن عبارت از آن است که مایعی را از جداری با منافذ خیلی کوچک که بنام صافی موسوم است عبور دهند تا موادی را که به حالت معلق در بر دارد از آن جدا کنند. در داروخانه ها مایعات را به کمک قیفی که درون آن تکه ای پنبه هیدروفیل فشرده قرار داده اند صاف میکنند و در صورتی که مایعات محرق باشد و بر روی پنبه اثر کند بجای پنبه معمولی پنبه شیشه ای میگذارند. (از کارآموزی داروسازی جنیدی صص 33 - 34).
    صافی جزری
    یکی از شعرای عثمانی و وزرای دوره سلطان بایزیدخان وبنده مولانا جزری است که از مصر به استانبول منتقل شده . وی ابتدا در شمار خدام ابوالفتح سلطان محمدخان ثانی بود، سپس به رتبه دفترداری (وزارت مالیه ) و به مرتبه صدارت نایل شد. او را اشعاری جانسوز است . (قاموس الاعلام ترکی ). و صاحب کشف الظنون گوید: در کتاب زبدةالاشعار فائضی چهار بیت از اشعار او ذکر شده است .
    صافی معلم
    رجوع به صافی شود.
    صاع زر یوسف
    کنایه از آفتاب جهان تاب است . (برهان قاطع).