جستجو

زخم آور
مطرب ، کسی که بر ساز زَخمه می زند.
زاکیه
مؤنث زاکی ، ج . زاکیات .
زالزالک
(اِ) از انواع مهم گیاهان گل سرخی است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 228).
زراقه
آب دزدک .
زاماسکه
ماده ای که قبل از رنگ کاری در، پنجره ، میز و غیره ترتیب دهند تا به وسیله آن ناهمواری آن شی ء را برطرف کنند و سپس آن را رنگ نمایند. این ماده در نگه داری شیشه های عمارت و الصاق آن ها ب ه پنجره نیز به کار می رود. زامبوسکه و زاموسقه نیز گویند.
زانیه
مؤنث زانی . زنی که به طریق حرام با مردی آمیزش کند.
زرد ملیجه
نوعی قطعه موسیقی ضربی متداول در گیلان .
زئولوژی
حیوان شناسی ، جانورشناسی .
زبان در قفا
گیاهی است از تیره آلاله ها از دسته خربقی ها که دارای برگ های متناوب و منشعب به انشعابات پنجه ای شکل می باشد. گل هایش دارای تقارن سطحی است و در روی ساقه قرار گرفته ؛ زبان پس قفا، گل هزار نک ، رجل القبره نیز گویند.
زائو
زن تازه زایمان کرده .
زبان گنجشک
درختی را گویند که بارش بزبان گنجشک ماند و بعضی بار آن درخت را گفته اند و به عربی لسان العصافیر و السنة العصافیر خوانند و حب الوز هم گویند بتشدید زای نقطه دار. (برهان قاطع). نام درختی است بی میوه که برگش شبیه بزبان گنجشک است . (فرهنگ نظام ). نام درختی که بتازی لسان العصافیر گویند. (ناظم الاطباء). تخمی معروف که بتازی لسان العصافیر گویند و به هندی اندرجو خوانند. (آنندراج ). بار درخت دردار است ، بغایت محرک باه و نافع درد تهیگاه و درد پهلو و کمر و خفقان و مفتت حصاة مدر بول و مقوی اعضای تناسل . (منتهی الارب ). در اختیارات بدیعی آمده : ثمره درختی است که آنرا بپارسی اهر خوانند و به شیرازی ثمر آنرا تخم اهر خوانند و بپارسی زبان گنجشک و گنجشک ازوان نیز گویند. (اختیارات بدیعی : لسان العصفور). مولف مخزن الادویه در لسان العصافیر آرد: به فارسی زبان گنجشک وبه هندی اندرجو و به شیرازی تخم اهر نامند. ماهیت آن : ثمر درختی است از قسم دردار و عظم و برگ آن شبیه به برگ بادام و ثمر آن در خوشه و غلافها و هر یک از هم متفرق و در هر غلافی یکدانه باریک طولانی شبیه بزبان گنجشک و ظاهر آن اندک تیره رنگ و باطن آن سفید مایل بزردی و با تندی و تلخی و قوت آن تا ده سال باقی میماند و در ملک هند و بنگاله کثیرالوجود و دو نوع میشود یکی تلخ با حدت و دوم شیرین . و نبات آن بیشتر در مزرعه برنج بهم میرسد و به بلندی نبات آن ، از برگ برنج باریکتر و نازکتر و خشن تر و سبز تیره شبیه به برگ بید و از آن اندک پهن ترو سر برگها کج و ثمر آن در خوشه مجتمع و دانهای آن در غلافی سبزتر شبیه بخار و گل آن ریزه ، و از تلخ آن سفید مائل بزردی و از شیرین آن بنفش و ثمر تلخ آن بهیات شیرین الا آنکه ثمر شیرین آن بالیده تر و رنگ باطن آن بنفش ، طبیعت آن ، در دوم گرم و خشک و در اول تر.نیز گفته اند و با رطوبت فضلیه . افعال و حواس آن : مسکن ریاح و برگ آن با قبوضت اعضاء الصدر، آشامیدن ثمرآن مسکن درد پهلو و تهیگاه و جهت خفقان و ضیق النفس و سرفه مزمن اعضاء النغض ، آشامیدن آن جهت مغص و درد کمر و رحم و ادرار بول و تفتیت حصاة و تقویت اعضای تناسل و تحریک و زیادتی باه مفید و فرزجه آن با عسل و زعفران بعد از طهر معین بر حمل و مجرب گفته اند.
المضار: مصدع محرورین . مصلح آن ، کشتیر. مقدار شربت آن جهت باه بتنهایی تا سه درم و با معینی تا ده درم . بدل آن در تقویت باه بوزن آن جوز بوا و نصف آن بهمن سرخ و یاتودری سرخ بوزن آن و با مغز گردکان و با کبابه . الجروح و القروح : ضماد برگ آن منقی و مدمل و ملحم قروح رطبه ، آلات المفاصل . ضماد پوست آن با سرکه جهت کوفتگی عضله نافع. (مخزن الادویه ).
گونه های مختلف زبان گنجشک در جنگلهای شمال ایران و ارسباران و همچنین در جنگلهای خشک و غرب و جنوب و سایر نقاط استپی و کوهستانی وجود دارد و بواسطه شباهت ظاهری اغلب با یکدیگر مشتبه میگردند. گونه هایی که تاکنون مطالعه شده اند عبارتند از این سه قسم :
الف - در جنگلهای شمال ایران خصوصاً در جنگلهای گرگان و رامیان وجود دارد وتا ارتفاعات فوقانی داخل میگردد.
ب - در جنگلهای شمال اطراف لاهیجان دیده شده است .
ج - در نواحی کوهستانی اطراف کرج کاشته میشود.
(درختان جنگلی ایران تالیف مهندس ثابتی ص 68).
این سه قسم بدون تشخیص و فرقی به نامهای زبان گنجشک ، لسان العصافیر ، ون ، وند، و نو، و در علی آباد گرگان به نام سیر موسومند و قسم دوم را تلک می نامند. در فرهنگ روستایی آمده : درخت زبان گنجشک را در مازندران ون گویند و در اغلب نقاط ایران دیده میشود. درختی است شکیل که در کنار خیابانها و کوچه ها و باغها کاشته میشود با برگهای مرکب و برگچه های دندانه دار. درخت زبان گنجشک از سال پانزدهم الی بیستم بارور میشود و میوه اش دارای بالی است که در انتهای آن یکدانه تخم دیده میشود که در پاییز میرسد لیکن عموماً در بهار از درخت جدا شده بزمین میریزد و یکسال بعد سبز میشود. نهال زبان گنجشک همین که دو سال در خزانه ماند میتواند جابجا شود. درخت زبان گنجشک هر جا میروید، لیکن در اراضی مرغوب نموش زیادتر است و ممکن است به ارتفاع 30 متر و بقطر 5/3 متر برسد. نمو زبان گنجشک ابتدا خیلی سریع است ، لیکن همینکه به 70 یا80 سالگی رسید از نمو باز میماند و تا 200 سال و بیشتر هم عمر میکند. سرما در زبان گنجشک تاثیری ندارد. هیزم و زغال زبان گنجشک خیلی خوب است . برگ آن علوفه خوبی است برای چارپایان و از حیث مواد غذائی از اسپرس هم پای کمی ندارد. هر گاه برگ زبان گنجشک را در شربت قند بسایند مشروب خوش طعمی بدست می آید. (فرهنگ روستائی تالیف تقی بهرامی ). در گیاه شناسی آمده : درختی است از تیره زیتونیان با برگهای مرکب و میوه های خشکی که اطراف آن بال و هسته آن روغن معطری دارد که برای معطر ساختن بعضی نوشابه ها بکار میرود و جنسی از آن قندی ترشح میکند که آنرا شیرخشت می نامندو در کوههای البرز و مغرب ایران بسیار است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 250 بنقل برهان قاطع چ معین ).
ترکیبات شیمیائی : از برگهای این درخت گلوگزیدی بنام فراکزینوزید فراگزین بدست آورده اند این گلوگزید در مارونیه دند که شرح آن گذشت نیز یافت میگردد. این ماده اگر هیدرولیز گردد از آن کلوکز و فراکزتین حاصل میشود.
خواص درمانی : پوست شاخه های این درخت دارای طعم تلخ و قابض است و تا قبل از شناسائی کنکینا، بعنوان تب بر مورد استفاده قرار میگرفت .برگ این درخت دارای اثر ملین و مسهل است . مصرف آن در روماتیسم و نقرس بصورت جوشانده 20 تا 30 در هزار توصیه شده است .
صور دارویی : دم کرده 15 تا 25 در هزار برگهای این درخت بعنوان مسهل و دم کرده 10 تا 15 درهزار پوست شاخه های آن بعنوان تب بر مصرف دارد. مقدار مصرف پودر برگهای خشک شده آن معادل یک گرم است . در ارسباران ، آستارا، نوروکجور مازندران و زیارت گرگان : ون ووند و در استان : ونو ، در لاهیجان : تلک ، در کتول به سر ... درگیلان : ون و تلکوچی ، در خلخال و آذربایجان : قوش و دیلی و در کردستان : ناو نامیده میشود. (گیاهان دارویی ج 2 ص 109). رجوع به برهان قاطع ذیل اهر و تذکره ضریرانطاکی : لسان العصفور و جامع ابن بیطار: لسان العصفور و لکلرک ج 2 ص 83 و دزی ج 1 ص 432 و تحفه حکیم مومن : لسان العصفور و بحر الجواهر: لسان العصفور و گیاهان شمال و اهر، تلک ، دردار، لسان العصفور، ون ، وند، ونو، تلکوچی و «ونا» شود.
زابرا
= زابه راه . زاو را: 1 ـ گرفتار، دچار دردسر، درمانده . 2 ـ آواره . 3 ـ سرگردان ، معطل .
زادبوم
زادگاه ، میهن .
زباندان
1 ـ خوش بیان . 2 ـ آن که به جز زبان مادری خود یک یا چند زبان دیگر بداند.
زرشک پلو
نوعی پلو که در آن گوشت (معمولاً مرغ ) زرشک و زعفران می ریزند.
زادخرد
کم سال .
زبانران
1 ـ پرگوی . 2 ـ فضول .
زرشکی
برنگ زرشک . سرخ تیره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زادروز
روز به دنیا آمدن .
زبانزد
معروف ، مشهور.