جستجو

زین دشت
دهی از دهستان کنار بروژ است که در بخش صومای شهرستان ارومیه واقع است و442 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
زینون
رجوع به زنون شود.
زینی
زیندار. که زین بر او نهند سواری را. ستوری که سزاوار زین است و این جز ستور باری است که بر آن پالان یا جز آن نهند بار بردن را:
گذشتنی که نیالوده بود زآب در او
ستور زینی زین و ستور باری بار.

فرخی .

زی و قاف
کنایه از سخن های بی ربط. (غیاث ). سخن بی مزه . حرف سرد. حرف خشک . حرف واهی . حرف چاویده . (از مجموعه مترادفات ص 299).
زینب الکبری
بنت علی بن ابی طالب از فاطمه علیها سلام . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زینب بنت الامام علی بن ابی طالب (ع ) شود.
زین سان
مخفف از این سان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بدین نحو. از این طرز. از این دست:
زین سان که کس تو میخورد خرزه
سیرش نکند خیار کاونجک .

منجیک (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).

زینوند
دهی از دهستان قره طالقان است که در بخش بهشهر شهرستان ساری واقع است و 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به مازندران رابینو شود.
زینیان
زینان است که نانخواه باشد و آن تخمی است که بر روی خمیر نان پاشند. (برهان ) (آنندراج ). نانخواه . (ناظم الاطباء). رجوع به زینان شود.
زیولا
(خارخون سابق) دهی از دهستان شیرگاه است که در بخش سوادکوه شهرستان شاهی واقع است و530 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
زینب خون
زینب خوان . مردی که در تعزیه ها بجای حضرت زینب کبری علیها سلام و از زبان وی سخن میگوید. (از فرهنگ عامیانه جمال زاده ). دایرة المعارف فارسی ذیل زینب آرد: «... شبیه زینب در تعزیه نقش مهمی داشته است . اجراکننده این نقش در زمان ناصرالدین شاه در تکیه دولت مردی بود بنام ملاحسین زینب خوان که با نازک کردن صدای خود تقلید صدای زنها را می کرد. لباس شبیه زینب پیراهنی بود که تا پشت پا میرسید. پارچه سیاهی به سر می افکند که تا سر انگشتهای او را می پوشانید. پارچه سیاه دیگری صورت او را تا زیر چشم می پوشانید بطوری که جز چشمهای او و سر انگشتان ، تمام بدنش با این سه قطعه پارچه پوشیده بود - انتهی . توضیح اینکه چون زنان بر حسب قواعد فقهی از خواندن آواز پیش نامحرمان ممنوع بودند، مردان در لباس زنان بجای زن حاضر می شدند. رجوع به ماده بعد و زینب زیادی شود.
زینستان
جایی که در آن سلاح جنگ نگهداری کنند: چون کیخسرو به همدان فرودآمد و همدان را زینستان ایرانشهر نام بود یعنی خزینه سلاحها. (تاریخ قم ص 79). و رجوع به زین شود.
زینه
نردبان . (غیاث ) (آنندراج ). پله و پایه و پلکان و نردبان . (ناظم الاطباء). مشهدی ، پله . پلکان . (فرهنگ فارسی معین ). پله . پایه . درجه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران این کلمه را معادل درجه گرفته است . رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران ص 65 شود.
-رازینه ; راه پلکان . (ناظم الاطباء).
-زینه پایه ; نردبان . (ناظم الاطباء). رجوع به هدینه شود.
  • در غزلهای سلیمان 2:14 محل سراشیب چنانکه در حزقیال 38:2 مذکور است محتمل است که محل سراشیب طبیعی باشد که از آن بالا روند. در دوم پادشاهان 9:13 گوید که سروران اسرائیل رخت خود را گرفته به زیر ییهو بر روی زینه نهادند و ییهو را به پادشاهی خطاب نمودند و شاید که زینه محلی بود که پله ها به توسط بام مسطحی به صحن خانه منتهی می شد و این محل واضح بود از برای تدهین و مسح نبوتی ییهو (دوم پادشاهان 6:1 - 12). (قاموس کتاب مقدس ).
  • زینی زاده
    حسین بن احمد. از علمای اواخر قرن دوازده هجری . او راست : 1 - اعراب الکافیه . 2 - تعلیق الفواصل علی اعراب العوامل . 3 - حل اسرار الاخیار علی اعراب . رجوع به معجم المطبوعات شود.
    زیولج
    قرقاول و تذرو. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ورق 42 شود.
    زینب خونی
    زینب خوانی . سخن گفتن بجای زینب و از زبان حضرت زینب (ع ) در تعزیه ها و به اصطلاح امروز «رل » حضرت زینب را بازی کردن . (از فرهنگ عامیانه جمالزاده ). رجوع به ماده قبل و زینب بنت الامام علی ... شود.
    زینکانلو
    دهی از دهستان چری است که در بخش مرکزی شهرستان قوچان واقع است و414 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
    زینهار
    بمعنی زنهار است که پناه جستن و امان خواستن باشد. (برهان ). بمعنی زنهار است و بمعنی امان . (انجمن آرا) (آنندراج ). پناه و امان ... و مهلت . (غیاث ). زنهار. (جهانگیری ). پهلوی «زینهار» (امن ، امان )، سغدی «زینیه » (پناه ، امان ). اندرس آن را مرکب از: «ازین هار» میداند، یعنی از این بپرهیز . مولر آنرا برابر اوستایی «زئنو-هاره » (سلاح حامی ) میداند. هوبشمان گوید که وجه اخیر بنظر من بهتر است ... (حاشیه برهان چ معین ). امان و مهلت . (فرهنگ فارسی معین ). امان . مصونیت . ایمنی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
    ز دشمن به دینار و با زینهار
    برستن توان ، و آز را نیست چار.

    ابوشکور بلخی (یادداشت ایضاً).

    زیونجو
    کشتی دودی و کشتی بخار و زیو. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ورق 46 شود.
    زینب زیادی
    مرحوم عبداللّه مستوفی ذیل «من زینب زیادیم » و شرح تعزیه بازار شام آرد: در زمان ناصرالدین شاه زنی با چادرنماز که فراش ها بواسطه نداشتن چادرچاقچور نگذاشتندوارد تکیه شود برای اینکه دست خالی به خانه برنگشته لامحاله بازی کن ها را تماشا کرده باشد کمی دورتر می ایستد، همینکه موقع سواری رفتن شبیه خوانها به تکیه می رسد هر یک سوار شتری می شوند، باجی چادرنمازی هم بر یکی از شترها سوار می شود. ساربانها بتصور اینکه این هم یکی از شبیه خوانهاست مخالفتی بعمل نمی آورند. ام کلثوم و... هر یک در نوبت خود به انجام وظیفه پرداختند، چادرنمازی هم دو شعر عامیانه سر هم کرده موقعی که شتراو محازی غرفه شاه می رسد شروع به خواندن می کند...

    من زینب زیادیم

    زین کردن
    زین نهادن ستور را. زین بر پشت اسب و جز آن استوار کردن سواری را. آماده سواری کردن چارپا را:
    بنالید و گفت اسب را زین کنند
    وزین پس مرا خشت بالین کنند.

    فردوسی (از آنندراج ).