جستجو

زیره آب دادن
فریب دادن و وعده دروغ نمودن ، چه زیره را بوعده آب فریب داده پرورش دهند. (از فرهنگ رشیدی ). کنایه از فریب دادن و وعده دروغ کردن . (آنندراج ):
زیره آبی دادشان گیتی و ایشان بر امید
ای بسا پلپل که در چشم گمان افشانده اند.

خاقانی .

زیره جیگ
دهی از دهستان حومه بخش شاهپور است که در شهرستان خوی واقع است و205 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
زیستن
عمر کردن . ماندن . مقابل مردن . اعاشه . زنده بودن . حیات . حیوة. بقاء. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زندگانی کردن . عمر کردن . (فرهنگ فارسی معین ). معروف . (آنندراج ). زندگانی کردن .عمر کردن . ماندن و بازماندن . تعیش کردن و سال کردن .(ناظم الاطباء). عیش . عیشة. معاش . معیشت . (مجمل اللغة) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (منتهی الارب ). معیش . عیشوشة. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ):
تا کی دَوَم از گِردِ درِ تو
کاندر تو نمی بینم چربو
ایمن بزی اکنون که بشستم
دست از تو به اشنان و کنشتو.

شهید (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 408).

زیفنون
شهری است که عذرا را در آن شهر میخواستند بکشند و او گریخت و فرار کرد. (از ناظم الاطباء). رجوع به زیغنون شود.
زیلایی
یکی از دهستانهای بخش مسجد سلیمان است که در شهرستان اهواز ومیان دهستانهای جهانگیری ، ترکه دز و شهرستان شوشتر واقع است و 1500 تن سکنه دارد و از 12 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و قراء مهم آن کوشک خلف ، سلیران ، دهکلان ، و پیرگاه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
زیمور
بمعنی افشای سِر باشد و آن مرکب از خرق و خیانت یعنی حرفی را به کسی بسپارند که بجایی نگوید و او فاش کند و به همه کس و به همه جا بگوید. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). افشای سِرو فاش کردن راز. (ناظم الاطباء). این لغت را در فرهنگ ندیدم . (انجمن آرا) (آنندراج ). ظاهراً از برساخته های فرقه آذر کیوان است . (از حاشیه برهان چ معین ).
زیری
پایین بودن . خلاف برتری : شمس دلالت کند بر زیری آتش . (التفهیم ).
گر آیی بر این در، دلیری مکن
تمنای بالا و زیری مکن .

نظامی .

زیستنی
ازدر زیستن . درخور زیستن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). شایسته حیات و زندگانی . لایق زندگی کردن . رجوع به زیستن شود.
  • که زیستن او ضرور است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
  • زیفة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی زیفة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    زیلع
    نوعی از مهره سپید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
    زیرین
    فرودین . اسفل . مقابل زبرین . تحتانی . سفلی . زیری . منسوب به زیر. مقابل فوقانی و برین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مقابل زبرین . (آنندراج ). منسوب به زیر. آنچه در زیر است . پائینی . فرودین . مقابل زبرین . (فرهنگ فارسی معین ): عبیداللّه عمودی آهنین در دست داشت بینداخت بر روی مختار آمد و لب زیرینش خسته شد پس بفرمود تا در زندانش بردند. (ترجمه طبری بلعمی ). و نیمه تن زبرینشان [ مردم سودان ] کوتاه است و نیمه زیرین دراز. (حدود العالم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بهقباد بالایین و میانه و زیرین از اعمال عراق. (فارسنامه ابن البلخی ص 84). کربال و بالایین و زیرین سه بند بر رود کر کرده اند. (فارسنامه ابن البلخی ص 128). و بند قصار بر کربال زیرین ساخته اند. (فارسنامه ابن البلخی ص 152).
    چو دیدند آن شگرفان روی شیرین
    گزیدند از حسد لبهای زیرین .

    نظامی .

    زیش
    نای و نی و لوله و نای کوچک . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
    زیق
    زیقالقمیص ; زه پیراهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معرب زه . زه پیراهن . یقه . جیب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به المعرب جوالیقی ص 172 شود.
  • رشته بنا که بدان اندازه گیرد. و منه : قوام البناء بالزیق. (از اقرب الموارد). رجوع به زیگ و زیج شود.
  • زیلعی
    حسن بن ابراهیم بن حسن علی الزیلعی الجبرتی الحنفی . او فقیه بود و در سال 1188 ه' . ق. درگذشت . او راست : رفع الاشکال فی حکم ماءالحوض . و نزهة العین فی زکاة المعدنین . (از اعلام زرکلی ).
    زیز
    ریزه های برف و برف ریزه ها باشد که از هوا بهنگام سرما بارد و آن را بعربی سقیطه گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). سقیطه و برف ریزه هایی که در هنگام سرمای سخت بارد. (ناظم الاطباء).
  • جانوری هم هست کوچکتر از ملخ و شبها بانگ طولانی کند و عربان صرار گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). زنجره . چزد. جیغاله . جقاله . صرصر. ططیگس . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). صرصر است . (تحفه حکیم مومن ) (اختیارات بدیعی ). و آن حیوانی است کوچک مانند ملخی ... و به شب آواز کند. (اختیارات بدیعی ). حیوانی است که در زیتون حادث شود و او را اهل شام زیز گویند. (ترجمه صیدنه ). زیزه . ج ، زیزان . وبه بربری ابزیز و به عربی بزیز. (از دزی ج 1 ص 2 و 618). رجوع به زنجره شود.
  • بصل الفار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پیاز. (ناظم الاطباء). رجوع به پیاز و بصل الفار شود.
  • زیشان
    از ایشان:
    بکوش ای دوست تا زیشان نباشی
    به ظلمت خوار وسرگردان نباشی .

    ناصرخسرو.

    زیقا
    نبطی صیق = ریح . (از المعرب جوالیقی ص 211). رجوع به زیکا و صیق و ریح شود.
    زیلند
    یکی از ولایات کشور هلند است که از جزایر واقع در مصب شط اسکو و موز تشکیل یافته و مرکز آن میدل بورگ است و این ولایت 283200 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
    زین آباد
    دهی از دهستان دشتابی است که در بخش بوئین شهرستان قزوین واقع است و506 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
    زیزاء
    زَیزی . زازیة. زمین درشت .
  • پشته خرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). زیزاة و زیزاءة (بکسرهما) مثلُه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • پر مرغ یا کرانه پر. ج ، زیازی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).