جستجو

زینتی
شاعر. رجوع به زینبی شود.
زینل وند
ایل کرد، از طوایف پشتکوه . رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان شود.
زینهارنامه
سجل . (مهذب الاسماء، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کتاب عهد. عهدنامه . (یادداشت ایضاً). امان نامه: و بابک را زینهارنامه خواست به خط و مهر معتصم . (ترجمه تاریخ طبری ص 525).
زیور نهادن
کنایه از ایجاد نمودن زیور. (آنندراج ).
  • در این بیت که از خواجه نظامی است:
    شب از ناف خود عطرسائی نهاد
    جهان زیور روشنائی نهاد
    کنایه از دور کردن زیور است و میتواند که در آن مصراع نیز لفظ گشاد باشد، پس بر این تقدیر بنای قافیه بر عطرسائی و روشنائی بود و گشاد ردیف و بر تقدیر اول بیت ذوقافیتین بود و اگر کنایه از بستن زیور است پس زیور نهادن از روشنائی عبارت از طلوع و ظهور کواکب باشد و این قریب بمعنی ایجاد کردن است . (آنندراج ).
  • زین اوزار
    زین افزار. (حاشیه خرده اوستا چ پورداود ص 85). رجوع به همین کتاب و زین و زین افزار و دیگر ترکیبهای زین شود.
    زین جناب
    دهی از دهستان سردرود است که در بخش اسکوی شهرستان تبریز واقع است و128 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
    زین نهادن
    زین کردن اسب و دیگر چارپایان را. اسراج . زین بستن:
    به ده پیل بر، تخت زرین نهاد
    به پیلی دو پرمایه تر زین نهاد.

    فردوسی .

    زینهار نهادن
    امانت گذاشتن . به امانت سپردن . چیزی را نزد کسی نهادن ، بازستاندن را:
    زینهارم نهاد امام زمان
    نزد ایشان که اهل زنهارند.

    ناصرخسرو.

    زیوری
    عمل آرایش و پیرایش . (ناظم الاطباء).
  • (ص نسبی ) که آرایش و زینت کند. که شغل او زینت و زیب کردن باشد. و رجوع به زیور شود.
  • زینب
    بددل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جبان . (از اقرب الموارد). ترسو و جبان . (ناظم الاطباء).
  • (اِ) درختی است خوشبوی . (دهار). درختی است خوش منظر و خوشبوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و منه سمیت المراءة زینب او من الازنب للسمین ... (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
  • در ذخیره خوارزمشاهی بمعنی پاکیزگی بشره مردم آمده: اندر بیان کردن پاکیزگی و آراستگی ظاهر بشره مردم که آن را زینب گویند. (ذخیره خوارزمشاهی ).
  • زیندار
    درخت «ویبورنوم لانتانا» را در «زیارت » بدین نام خوانند و در «درفک » بنام پلاخور و در «نور» بنام مخرا و در بندر گز شیردار خوانده می شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به شیرداردر همین لغت نامه و جنگل شناسی ساعی ص 268 و 279 شود.
    زینو
    نوعی از جامه پشمین که غربا و مساکین میپوشند. (آنندراج ). پوشاکی پشمینه مر گدایان را. (ناظم الاطباء).
    زینهاری
    پناه آورنده و پناه داده شده . (برهان ) (آنندراج ). کسی که امان و مهلت طلبد. ج ، زینهاریان . (فرهنگ فارسی معین ). به امان آمده . پناهنده . ملتجی . امان یافته . مستامن . امانخواه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
    که خاقان چین زینهاری شده ست
    ز بهرام جنگی حصاری شده ست .

    فردوسی (یادداشت ایضاً).

    زیوس
    زاوش . نام یونانی مشتری . (عیون الانباء ج 1 ص 15، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زئوس و مشتری شود.
    زینب الشهاریة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی زینب الشهاریة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    زیندر
    شهری در نیجریه و یکی ازمراکز تجارت است و 16000 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
    زینور
    (اِخ ) شهرکی است [ به ماوراءالنهر ] با کشت و برز بسیار و کم مردم . (حدود العالم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
    زینهار یافتن
    امان و پناه یافتن . در امن و امان قرار گرفتن:
    گر ایدون که یابم به جان زینهار
    من این رنج بردارم از شهریار.

    فردوسی .

    زیوف
    نبهره شدن سیم . (زوزنی ). ناروان شدن درمها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زاف زیفاً و زیوفاً. رجوع به زیف شود.(ناظم الاطباء). ناروان شدن درهم بعلت غشی که در آن است . (از اقرب الموارد).
  • ناروان گردانیدن دراهم .
  • برجستن حائط را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
  • مائل شدن آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به زیف شود.
  • خرامیدن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد).
  • زینب الغزیة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی زینب الغزیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.