جستجو

زرعیار
زر خالص .
زار زار
به حال زاری ، به حالت خواری و زبونی .
زبده
1 ـ برگزیده از هر چیز. 2 ـ خلاصه .
زاغنول
آلتی است آهنی ، سر کج و دسته دار که با آن زمین را بکنند.
زبنیه
1 ـ سرکش ، متمرد. 2 ـ سخت ، شدید. 3 ـ سرهنگ سلطان . 4 ـ هر یک از فرشتگان شکنجه ؛ ج . زبانیه .
زاغه نشین
1 ـ ساکن زاغه . 2 ـ بینوا، تهی دست .
زغاک
شاخه درخت انگور.
زماره
نوعی نای که نوازند.
زیر و بالا
سخن ناراست ، سخن آمیخته به دروغ .
زغال دانی
1 ـ محلی که در آن زغال انبار و نگه داری می کنند. 2 ـ جای کوچک و کثیف .
زمان خواستن
مهلت خواستن .
زنجیربان
زندانبان .
زهره باختن
بسیار ترسیدن .
زیرافکن
بمعنی نهالی و توشک و آنچه در زیر افکنده باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). زیرافکند. نهالی و توشک را خوانند. (جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). بمعنی توشک است و مجازاً بر فرش اطلاق شود. (انجمن آرا) (آنندراج ). توشک . (غیاث ):
زیرافکن حریرت این بار اگر دهد دست
نیکی بجای یاران فرصت شمار یارا.

نظام قاری (دیوان البسه از جهانگیری ).

زق زقو
آن که زیاد نق می زند و بهانه می گیرد.
زمردین
منسوب به زمرد، زمردی ، ساخته شده از زمرد.
زنجیرزنی
مراسم عزاداری به ویژه در ماه محرم که در آن عزاداران به صورت گروهی در دسته های نامنظم با زنجیر به کتف و پشت و سر خود می کوبند.
زهره داشتن
دل و جرأت داشتن .
زنخ بر خود زدن
شرمنده شدن ، سرافکنده شدن .
زهره رخ
دارای چهره ای مانند زهره ، ناهید رخسار، زهره ـ جبین .