جستجو

دارپروشه
دهی از دهستان هلیلان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد در 30هزارگزی جنوب خاوری هرسم . کنار باختری رودخانه صیمره . دشت . معتدل و سکنه آن 145 تن است . آب آن از چشمه و چاه و رودخانه پشت تنگ. محصول آنجا غلات ، لوبیا، لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
دارچینی
دارچین:
بخود پیچید فلفل از سواد خال هندویت
قلم شد دارچینی از حدیث تندی خویت .

تاثیر.

داردره سی
دهی است از دهستان چالدران بخش سیه چشمه شهرستان ماکو. واقع در هشت هزارگزی جنوب خاوری سیه چشمه و پانصدگزی راه شوسه خوی - سیه چشمه . محلی به جلگه و سردسیر سالم و سکنه آن 190 تن است . آب آن از چشمه و قنات و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی و جاجیم بافی است و راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
دارسان
دهی است از دهستان ایراندگان بخش خاش شهرستان زاهدان که در 70هزارگزی جنوب خاش و 29 هزارگزی خاور شوسه خاش به ایرانشهر واقع است . محلی کوهستانی گرمسیر مالاریایی وسکنه آن 250 تن است . آب آن از قنات تامین میشود. محصول آنجا غلات ، برنج ، خرما و شغل اهالی زراعت و راه این ده مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
دارشیرخان
دهی است از دهستان عثمانوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در پنجاه هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و شش هزارگزی سرجوب . محلی است کوهستانی و سردسیر که سکنه آن 185 تن است . آب آن از رودخانه آهودان و محصول آنجا غلات ، لبنیات ، میوه جات و شغل اهالی زراعت و گله داری و تهیه ذغال هیزم است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
دارپره
مرغ کوچکی خوش الحان . (ناظم الاطباء). دارپژه .
دارحوض
دهی است از دهستان ریمله بخش حومه شهرستان خرم آباد در 18هزارگزی باختر خرم آباد و یک هزارگزی جنوب راه شوسه خرم آباد کوهدشت . جلگه . معتدل مالاریائی و دارای 240 تن سکنه است .آب آن از چشمه ها، محصول آنجا غلات ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی فرش و سیاه چادربافی است . راه مالرو دارد. ساکنین از طایفه حسنوند بوده زمستان قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
داردس
رودی بوده است در سوریه . و در شرح قیام کورش فرزند داریوش دوم هخامنشی علیه برادرش اردشیر دوم نام این رودخانه آمده و اشاره شده است که کورش فرمان داد تا قصر بلزیس والی سوریه را که در کنار این رودخانه بود آتش زنند. رجوع بایران باستان ج 2 ص 1007 شود.
دارساوین
دهی از دهستان کلاس ، بخش سردشت شهرستان مهاباد. واقع در پانزده هزارگزی خاور سردشت . یک هزار و پانصدگزی شمال راه شوسه سردشت به بانه محلی است کوهستانی معتدل . سالم . که سکنه آن 51 تن است . آب آنجا از چشمه . محصول آن غلات ، توتون ، میوه جنگلی . شغل اهالی زراعت و گله داری است .و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
دارشیشعان
درختی سطبر و خاردار و پوست آن به قرفه ماند. لیکن از آن گنده تر و سرخ تر میشود. اگر قدری از آن سحق کنند و با سرکه بسرشند و بر دندان نهند، درد را فرونشاند و قدری از چوب آن زنان بخود برگیرند، فرزندی که در شکم مرده باشد، بیفتد. (برهان ).
  • سنبل هندی . دارشیعان هم گفته اند بحذف شین دوم . (برهان ).
  • دارپژه
    رجوع به دارپره شود.
    دارحیدر
    دهی از دهستان قلعه گری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان در 13هزارگزی شمال خاوری سنقر و 2هزارگزی خاور راه فرعی سنقر به خسروآباد دامنه . سردسیر. سکنه 95 تن . آب از قنات و چشمه است . محصول آن غلات ، دیمی ، انگور. شغل اهالی زراعت . صنایع دستی قالیچه ، جاجیم ، پلاس بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
    داردست
    عنب الثعلب و تاجریزی . (ناظم الاطباء).
    دار سپنج
    کنایه از دنیا و عالم سفلی باشد. (آنندراج ).
    دارصوص
    نوع پوستی از دارچینی . (دزی ج 1 ص 420).
    دارپلپل
    دارفلفل . که فلفل دراز نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به دارفلفل شود.
    دارخارشاه
    کوهی است در جنوب ایران که بنابر کتاب نزهةالقلوب آب سرده از آن سرچشمه میگیرد.رجوع به نزهةالقلوب حمداللّه مستوفی چ لیدن ص 225 شود.
    دار دنیا
    این جهان . گیتی . دنیا. رجوع به دار شود.
    -از دار دنیا رفتن ; کنایه از مردن است .
    دارستان
    دهی است جزء دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک . محلی کوهستانی . سردسیر و دارای 486 تن سکنه است . آب آن از قنات و رودخانه سربندتامین میشود محصول آنجا غلات ، انگور، بن شن ، پنبه ، بادام ، صیفی ، سیب زمینی ، شغل اهالی زراعت و گله داری وصنایع دستی قالیچه ، گلیم و جاجیم بافی است . راه مالرو دارد و از فرمهین اتومبیل میرود. در مزرعه اصفهانک خرابه های قدیمی مشاهده میشود و امامزاده دارد که بنای آن قدیمی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
    دارصینی
    معرب دارچینی: و از این ناحیه (چین ) حریر و پرند و خاوجیر چینی و دیبا و غضاره و دارصینی و... خیزد. (حدود العالم ). رجوع به دارچین و دارچینی شود.