جستجو

داربوی
عود. (صحاح الفرس ):
تا صبر را نباشد شیرینی شکر
تا بید را نباشد بوئی چو داربوی .

رودکی (از صحاح الفرس ).

دارالخلود
رجوع به دارالخلد شود.
دارالضیافه
مهمانخانه . جای پذیرایی از مهمان . (ناظم الاطباء). مضیف .
دارالمربعه
یکی دیگر از بناهای المطیعلله در دارالخلافه بغداد. (معجم البلدان ).
دارب
بازگشت کننده و بازآینده : عقاب دارِب ٌ علی الصید; یعنی بازی که هردم بسوی شکار خود می آید. (اقرب الموارد).
  • حریص . معتاد. (ناظم الاطباء).
  • داربهاره
    دهی از دهستان زیدون بخش حومه شهرستان بهبهان در 45 هزارگزی جنوب باختری بهبهان و 8 هزارگزی باختر راه شوسه آغاجاری به بهبهان . دشت گرمسیر مالاریائی و دارای 64 تن سکنه است . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و حشم داری است و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
    دارالخیل
    از قصرهای خلفای عباسی در بغداد. کاخی بود بسیار عظیم و ایوانی داشت که طول و عرض آن هر یک هزار ذراع بود و در اعیاد، و هنگام ورود رسولان و پیکان دیگر کشورها در هر طرف آن پانصد اسب سوار می ایستاد. (معجم البلدان ).
    دارالضیف
    دارالضیافه . مهمانخانه . (آنندراج ).
    دارالمرز
    لقب شهر رشت . (مسکوکات ایران رابینو ص 99): در سنه هزار و دویست و هشتاد به اراده حج بیت اللّه الحرام از دارالمرز رشت آمدم به تبریز. (مفاتیح الجنان چ گراوری اسلامیه ص 551).
    داربا
    دربایست و آنچه مورد نیاز باشد. (برهان ) (آنندراج ).
    داربی
    (اِخ ) شخصی است که در سال 1723 م . ظفرنامه شرف شرف الدین علی یزدی رااز روی ترجمه فرانسوی آن به انگلیسی ترجمه نموده است . (از سعدی تا جامی از ادوارد برون چ حکمت ص 390).
    دارالدوله
    رجوع به دارالجلال ، دارالحکومه و دارالخلافه شود.
  • (اِخ ) لقب سیستان :... دارالدوله گفتندی سیستان را. (تاریخ سیستان ).
  • (اِخ ) لقب شهر کرمانشاه بوده است . (مسکوکات ایران رابینو ص 98).
  • دارالطواویس
    بنایی است در دارالخلافه بغداد که المطیع بالله ساخته است . (معجم البلدان ).
    دارالمرضی
    درمانگاه و بیمارستان . (ناظم الاطباء). رجوع به دارالشفا شود.
    دار بادام
    دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. بیست هزارگزی جنوب باختری شاه آباد کنار راه شوسه شاه آباد به ایلام . کوهستانی سردسیر با 100 تن سکنه . آب از چشمه . محصول آنجا غلات دیم ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و تهیه زغال و هیزم است . زمستان برای تعلیف احشام خود به گرمسیر گیلان غرب میروند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
    داربید
    دهی از دهستان چهاربخش هرسین شهرستان کرمانشاه . فعلاً مخروبه است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
    دارالرضاعه
    شیرخوارگاه . (ناظم الاطباء).
    دارالظلم
    خانه ستم . خانه ستمگر. بیشتر بشهرها یا جاهایی که مردم آن یا فرمانروایان آن ستمگری و ناسازگاری کنند گفته میشود:
    چون ز دارالظلم شروان ناتوانش یافتی
    شربت عدلش مصفا دادی ، احسنت ای ملک .

    خاقانی .

    دارالمساکین
    نوانخانه . رجوع به دارالعجزه شود.
    دارباز
    ریسمان باز که بر چوب بلند سوارشود و بازی کند و بندباز و رسن باز و ساروباز نیز گفته اند. چه سارو رسنی است از لیف خرما. (انجمن آرا).