جستجو

دارالبنود
دارالسلاحی در مصر. خلفای علوی مصر، کسی را که محکوم بمرگ میشد در آن محبوس میکردند. (معجم البلدان ).
دادین
(کوه ). کوهی به فارس . (نزهةالقلوب مقاله سوم چ اروپا ص 225).
دارا
دارنده . (برهان ):
دارنده تخت پادشاهی
دارای سپیدی و سیاهی .

نظامی .

داراکش
کشنده دارا و منظور دارای بزرگ است ; کنایه از ذلیل کننده عزیزان:
نفیر از جهانی که داراکش است
نهان پرور و آشکاراکش است .

نظامی .

دار ابی سفیان
خانه ابوسفیان پدر معاویه است . ابن عبدربه آرد: فمن دخل دار ابی سفیان فهو آمن و کانت داره حرماً لادارک و لادار ابیک ; هر که پای در خانه ابوسفیان نهد در امان است و این خانه حرمی است نه مانند خانه های شما و پدرتان . رجوع به عقدالفرید چ مصر ج 4 ص 98 شود.
دارالتادیب
جایی که دزدان و بدکاران خردسال را در آن نگهدارند و به نیکی پرورش دهند.
دادین بالا
دهی از دهستان جره بخش مرکزی شهرستان کازرون واقع در 48هزارگزی جنوب خاور کازرون و جنوب رودخانه جره . جلگه و گرمسیر مالاریائی و دارای 191 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا برنج و مرکبات . شغل اهالی آن زراعت و باغداری و راه آنجا مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دارائی
(حامص ، اِ) رجوع به دارایی شود.
داراکویه
دهی از دهستان شش ده قره بلاغ بخش مرکزی شهرستان فسا. انتهای راه فرعی فسا به داراکویه . شصت و یک هزارگزی خاور فسا. جلگه . سکنه 269 تن . آب از قنات .محصول آنجا غلات ، حبوبات ، برنج است . شغل اهالی زراعت ، قالی و گلیم بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
دار ابی قطبةالخناق
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی دار ابی قطبةالخناق در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
دارالتجزیه
آزمایشگاه . جایی که خون ،ادرار، و هر ماده شیمیائی دیگر را در آن بیازمایندو آنچه در آن باشد از عناصر و میکربها باز نمایند.
دادین پائین
دهی از دهستان جره بخش مرکزی شهرستان کازرون واقع در 60هزارگزی جنوب خاور کازرون و دامنه کوه سبزسنگ. گرمسیر و مالاریائی دارای 99 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و برنج و مرکبات . شغل اهالی آن زراعت و باغداری و راه آنجا مالرو است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
داراب
رَب آب است که پرورنده و رب النوع خوانند. (برهان ).
  • کرّوفرّ و شان و شوکت و خودنمائی .(برهان ). و به این معنی مصحف «دارات » است . (حاشیه برهان ). رجوع به دارای گونه و دارای شود.
  • میرآب که دارنده آب باشد. (لغات محلی شوشتر خطی ).
  • داراگرد
    همان دارابگرد است و گرد به معنی شهر است یعنی شهر دارا. (فرهنگ لغت شاهنامه ص 126). «شهری است خرم و آبادان و بسیار خواسته و هوای بد، به ناحیت پارس . و از وی مومیائی خیزد که بهمه جهان جایی دیگر نبود. و اندر نواحی وی کوههاست از نمک سپیدو سیاه و سرخ و زرد و هر رنگی ...». (حدود العالم ).
    دار استیفاء
    به اداره یا دیوانی گفته می شد که کار وزارت دارایی یا ادارات دارایی و امور مالیه کشور را اداره میکرد: عبدالغفار بدار استیفا رود و بگوید مستوفیان را که خط بر حاصل و باقی وی کشند. (تاریخ بیهقی ).
    دارالتحف
    جایی که اشیاء قیمتی و تاریخی را در آن نگهدارند. موزه .
    دارالتعلیف
    آخور حیوانات . نشخوارگاه .
    دارالسعاده
    دارالخلافه است . (ناظم الاطباء).
  • (اِخ ) لقب شهر زنجان . (مسکوکات ایران رابینو ص 98).
  • دارالعلم
    آموزشگاه .
  • لقب شهرهایی که در آنها حوزه علمیه بوده است مانند قم ، نجف ، اصفهان و...
  • دارالمناظره
    جایی بوده در زمان مامون که بزرگان و دانشوران دربار در آن گرد می آمدند و در باره مسائل علمی بحث و مناظره میکردند. (تاریخ علوم عقلی صفا ص 129).