جستجو

داربس
مخفف داربست و به معنی آن .
دارالحرب
جایی که در آن جنگ باید کرد.
  • کشور کفار که مطیع اسلام نباشند. چون اینچنین ملک لایق غزا کردن است ، دارالحرب گفتند. (آنندراج ).
  • دارالشجره
    یکی از بناهای دارالخلافه بغداد که المقتدربالله آن را بنا نهاده بود. خانه ای وسیع و دارای باغهای زیبا بوده . علت نامیدن آن به دارالشجره این است که در آن درختی از طلا و نقره با شاخه های جواهرنشان و پیکره های پرندگان ساخته بودند... (معجم البلدان ).
    دارالقز
    محله بزرگی از بغداد قدیم است که اکنون ویران شده و جای آن با بغدادکنونی نزدیک یک فرسخ فاصله دارد. ابوحفص عمربن محمددارالقزی منسوب به این ناحیت است . (معجم البلدان ).
    دارالندوة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی دارالندوة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    داربست
    داربند. چفتی که تاک و کدو بر آن اندازند تا پهن شود و خوشه ها بدان آویزند. (آنندراج ).
  • چوبی چندکه معماران بالای آن نشسته ، کار میکنند. (آنندراج ).
  • دارالحزن
    وادی اندوهناک و دلگیر. (ناظم الاطباء). رجوع به بیت الحزن شود.
    دارالششعان
    بیخ خردل است . (نزهة القلوب ). رجوع به دارششعان و دارشیشعان شود.
    دارالقضاء
    جایی که در آنجا قضاوت می کنند. (ناظم الاطباء).
  • (اِخ ) خانه ای بوده است در مدینه که ابتدا از آن عمربن خطاب بود و سپس خانه مروان بن حکم گردید. (معجم البلدان ).
  • دارالنصر
    لقب سیستان . (مسکوکات ایران رابینو ص 99).
    داربسر
    دهی از دهستان حومه بخش سلدوز، شهرستان ارومیه . واقع در 22500 گزی شمال خاوری نقده و یکهزار و پانصدگزی شمال راه شوسه مهاباد به ارومیه . دامنه . معتدل مالاریائی . با 50 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، توتون و چغندر. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
    دارالحکومه
    سرای حاکم .
  • محل حکومت کردن . رجوع به دارالجلال و دارالخلافه شود.
  • دارالشفا
    دواخانه و مطب . (غیاث ). بیمارستان و مریضخانه . (ناظم الاطباء):
    زدارالشفا دفع دردم فرست
    ز دستم مده ، پایمردم فرست .

    نزاری قهستانی .

    دارالقطن
    محله ای در بغداد بین کرخ و نهر عیسی بن علی . حافظ امام ابوالحسن علی دارالقطنی منسوب به این ناحیت است . (معجم البلدان ). رجوع به دار قطنی شود.
    دارالنصره
    لقب شهر هرات . (مسکوکات ایران رابینو ص 99).
    داربلوط
    دهی از دهستان دیره بخش گیلان شهرستان شاه آباد. 52 هزارگزی شمال باختری گیلان . کنار رودخانه الوند. دشت . گرمسیر مالاریائی با 175 تن سکنه . آب آن از رودخانه دیره . محصول آنجا غلات ، ذرت ، پنبه ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری است و تابستان به حدود هوکانی و درگه میروند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 169).
    دارالحکیم
    محله ای است در کوفه منسوب به حکیم بن سعدبن ورالبکائی از خاندان بنی بکاء. (معجم البلدان ).
    دارالشورا
    رجوع به دارالشوری شود.
    دارالقمامه
    عبادت خانه ترسایان . (ناظم الاطباء). کنیسه .
  • محل اجتماع زنان فاسقه . (ناظم الاطباء):
    هفت پرده ست و زانیات در او
    همچودارالقمامه بئس الدار.

    خاقانی .

  • دارالنعیم
    خانه ناز و نعمت .
  • بهشت . (غیاث ).