جستجو

دارتوت
ده کوچکی است از دهستان سلکی شهرستان نهاوند. در 25هزارگزی باختر نهاوند و 2هزارگزی مارس بان . سکنه آن 25 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
دارخور حسن آباد
دهی از دهستان باوندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد در17هزارگزی شمال خاوری شاه آباد و 2هزارگزی باختر حسن آباد کنار شوسه . دامنه . سردسیر و سکنه آن 500 تن است . آب آن از چشمه محصول آنجا غلات ، دیم ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . زمستان به گرمسیر ملایعقوب سرپل ذهاب میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
داررس
ده کوچکی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در 30 هزارگزی شمال باختری گهواره و سکنه آن 60 تن است و از تیره اسپری هستند. اهالی آن در زمستان به گرمسیر میروند. مزرعه حاتم جمی رشیدالسلطنه جزء این آبادی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
دارسفید
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در چهل و چهارهزارگزی جنوب خاوری الیگودرز، کنار راه مالرو انوج به کله دین پایین واقع است . محلی است جلگه ، معتدل و سکنه آن 368 تن است . آب آن از قنات و چاه تامین میشود. و محصول آنجا غلات ، لبنیات ، پنبه ، چغندر و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
دار علقمه
بنایی در مکه ، منسوب به طارقبن المعقل از بنی کنانه . (از معجم البلدان ).
دارج
برانگیخته و به درجات بالا رونده : تراب ٌ دارج ; خاکی که باد برانگیزد و بصورت گردباد درآورد. (المنجد) (آنندراج ).
  • صبی دارج ; کودکی که تازه برفتار شروع نماید. (ناظم الاطباء).
  • در عراق (بین النهرین ) زبان عربی عامیانه را گویند.
  • دارخوین
    قصبه ای از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز در 72 هزارگزی جنوب باختری اهواز کنار رودخانه کارون . کنار راه اهواز به آبادان . دشت ، گرمسیر،دارای 600 تن سکنه است . آب آن از رودخانه کارون . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه آن در تابستان اتومبیل رو است یک دبستان و پمپ فشار به لوله نفت . تلفن دولتی و شرکت نفت . پاسگاه ژاندارمری و چند باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
    داررود
    رجوع به دارارود و دارارو شود.
    دار سلامت
    بهشت . (انجمن آرا). رجوع به دارالسلامة شود.
    دار عماره
    نام دو نقطه از شهر بغداد، یکی در شارع المخرم ، در مشرق بغداد که منسوب به عمارةبن ابی خطیب است . دیگری در مغرب شهر بغدادو منسوب بعمارةبن حمزه میباشد. (از معجم البلدان ).
    دارد
    در درختان سیب و گلابی جوانه هایی که روی ساقه یکساله و شوران سال قبل قرار گرفته اند در سال بعد شکفته می شوند و شاخه بسیار کوتاهی بنام «دارد» تولید می کنند که فقط دارای چند برگ میباشد و بجوانه باریکی که در سال بعد نیز مولد برگ میگردد منتهی میشود. رشد و نمو «دارد» خیلی کند وملایم صورت میگیرد. (گیاه شناسی حبیب اللّه ثابتی ص 223).
    دار رومی
    دارویی باشد رومی ، گویند نافعالقوه است . (برهان ).
    دارسنب
    دارکوب . رجوع به داربر شود.
  • مته ، وسیله سوراخ کردن . (ناظم الاطباء).
  • دار عیسی
    چوبی که مسیح پیامبر را برآن مصلوب کرده بودند. این چوب یکی از ذخایر گرانبهای کلیسای آناستازیس در شهر اورشلیم بوده است . در سال 614 یا 615 م . سپاهیان ایرانی شهر اورشلیم را تسخیرکردند و کلیسای آناستازیس را آتش زدند. این دار بدست یزدین ترسا، جواهرساز خسرو پرویز افتاد. یزدین آن را پنهان کرد ولی سپاهیان خسرو از آن آگاه شدند و ازچنگ یز دین بدرش آوردند. و بخزانه ای که بدستور خسروبرای غنایم جنگهای روم ساخته بودند سپردند. این دارچهارده یا پانزده سال در ایران ماند تا اینکه شهربراز سردار ایرانی که به فرخان معروف بود با هراکلیوس امپراطور همدست شد و سلوکیه را بکمک او گرفت و اردشیر سوم نواده خسروپرویز را کشت و خود را در سال 360 م . پادشاه خواند. او یکسال پیش از اینکه بپادشاهی رسد دارعیسی را برای دلجویی از قیصر به روم فرستاد. هنگام انتقال این دار بروم زنی از خاندان شاهی سیونی پاره ای از آن را بدست آورد و با خود بصومعه ای در نزدیکی شهر نخجوان برد. (تاریخ چلیپای ترسایان . به قلم سعید نفیسی در مجله مهر شماره پنجم سال 3). فردوسی درشاهنامه بداستان این دار اشاره ای دارد اما هرگز یادآور نشده است که این دار چگونه بخزانه شاهان ساسانی آمده است . فقط در بیان جنگهای خسروپرویز با رومیان بدرخواست قیصر روم برای بازفرستادن آن اشاره می کند:
    یکی آرزو خواهم از شهریار
    که آن آرزو نزد او هست خوار
    که دار مسیحا بگنج شماست
    چو یابند، دانید گفتار راست
    برآمد بر آن سالیان دراز
    سزد گر فرستد بما شاه ، باز
    بدین آرزو شهریار جهان
    ببخشاید از ماکهان و مهان
    ز گیتی برو بر کنند آفرین
    که بی او مبادا زمان وزمین
    بدان من ز خسرو پذیرم سپاس
    نیایش کنم روز و شب در سه پاس .

    (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2863).

    دارجار
    دهی از دهستان ناتل کنار بخش نور شهرستان آمل در 4هزارگزی جنوب سولده . دشت . معتدل . مرطوب مالاریائی و دارای 110 تن سکنه است . آب آن از ناتل رود. محصول آنجا برنج ، و مختصر غلات . شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
    داردار
    کنایت از دیر پاییدن و ثبات و پایداری . (برهان ).
  • در تداول امروز: بانگ و فریاد و سر و صدا.
  • آدم پرشور و شر. (لغات محلی شوشتر - خطی ).
  • (فعل امر) تاکید در امر بداشتن . (لغات محلی شوشتر).
  • دار زدن
    بر دار کردن . بدار کشیدن . حلقآویز کردن .
    دار سوقالتمر
    سرایی در نزدیکی باب الغربة که اکنون مسدود و به دارالقطنیة معروف است . (معجم البلدان ).
    دار غرور
    سرای خودخواهی و خودبینی ، کنایت از دنیا:
    بشادی جهان دل را مکن شاد
    که آن دار غرور آمد ز بنیاد.

    ناصرخسرو.

    دارجان
    رجوع به داریجان شود.