جستجو

خار دیده
خار چشم . موذی . مزاحم . مانع. رنج دهنده . خار راه .
خارسرک
از کرمهای طفیلی است که تعلق بگروه کرمهای بالغ دارد این گروه در روده های حیوانات ذی فقار از گروه های مختلف زیست می کند.
خارشگه
مخفف خارش گاه . دُبُر. اِست . رجوع به خارشگاه شود:
زهی خفتنگه نرمش زهی خارشگه تنگش .

سوزنی .

خار کتف
دو استخوان کتف در طرفین بدن و در خلف شانه در قسمت فوقانی پشت بین دنده دوم و دنده هشتم و در طرفین خط وسط (تیره پشت ) قرار می گیرد و بواسطه زائده خارجیش با استخوان چنبر مربوط شود. این استخوان که از استخوانهای پهن است مثلثی شکل بوده و شکل آن در زیر پوست محسوس میباشد. استخوان کتف بواسطه عضله ها بر قفسه سینه نصب شده است وقتی که آن عضله ها کم قوه و ضعیف باشد این طور بنظر می آید که استخوان بشکل بال درحال جدا شدن از قفسه سینه میباشد و مخصوصاً کنار داخلیش بسیار نمایان می گردد. استخوان کتف دارای یک سطح قدامی و یک سطح خلفی و سه کنار داخلی فوقانی و خارجی میباشد. سطح قدامی استخوان که بطرف دنده ها متوجه است مقعر و بحفره تحت کتفی موسوم میباشد. سطح خلفی استخوان از نظر شکل خارجی دارای اهمیت است زیرا بواسطه زائده برآمده ای موسوم به خار کتف بدو حفره غیرمساوی فوق خاری و تحت خاری تقسیم میشود. (کتاب کالبدشناسی هنری تالیف دکتر نعمت اللّه کیهانی ص 23 و 24).
خاردار
خارآور. صاحب خار. خارور. شائک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مُشَوًّک . (منتهی الارب ) (المنجد) (اقرب الموارد). شائکة. (منتهی الارب ). خارناک . (ناظم الاطباء).
  • درختان سبزی که خار دارند. جُلبَه . (منتهی الارب ).
  • سیم خاردار سیمی است که در اطراف آن خارهای آهنی وجود دارد و آن را برای منع دخول در محوطه در پیرامن آن محوطه روی پایه های چوبی یا جز آن نصب می کنند.
  • خار راه
    مانع و حایل . (آنندراج ). مزاحم . مانع. سد راه پیشرفت .
    خار سفید
    خارزد. رجوع به خار سپید و سپید خار شود.
    خار شمردن
    ناچیز انگاشتن . بهیچ ناگرفتن . پست شمردن . حقیر گرفتن . احتقار. (منتهی الارب ).
    خارکتیرا
    گَوَن . خار صمغ کتیرا. رجوع به گون شود.
    خارداران
    خارداران که بنام اکینیدها یا توتیاهای دریائی یا اورسن ها موسوم میباشند خارپوستانی هستند که بدنشان را جلدسختی پوشانده است ، این جلد سخت از صفحات بهم پیوسته ای ترکیب گردیده که مانند خارپوستان دیگر در درون درم بوجود آمده اند و روی آنها را اپی تلیوم نازک با سلولهای پی و پوششی پوشانده است بر روی بدن خارهای متعدد خیلی متحرک قرار دارند (اسم این رده نیز بواسطه وجود همین خارها است ). اکینیدها را بر حسب وضع صفحات جلدی و طرز قرار گرفتن مخرج نسبت بدهان بدو زیر رده تقسیم مینمائیم اکینیدهای منظم و اکینیدهای نامنظم .
    زیر رده اول یعنی اکینیدهای منظم : - بدن این جانوران مانند کره ای است که در یکی از دو قطب پهن تر بوده و در مرکز آن دهان قرار دارد. جلد شبیه جعبه کاملاً بسته ای است که فقط بواسطه دو سوراخ بزرگ بخارج مربوط است . (توتیای بحری جزء این زیر رده است ).
    زیر رده دوم یعنی اکینیدهای نامنظم : که نمونه آنها یکی کلیپه آستروئیدها که دهان در مرکز آرواره ها باز گشته و اعضای اخیر مانند اکینیدهای منظم از پنج هرم درست شده که بواسطه ماهیچه ها بپره ها متصلند و دیگر سپتانگوئیدها که دهان از مرکز خارج گشته و دستگاه آرواره ای وجود ندارد. (نقل به اختصار از جانورشناسی عمومی دکتر فاطمی ج 1 ص 263 و 264 و 270 و 271).
    خار ره
    مخفف خار راه . رجوع به خار راه شود.
    خارسم
    شِرِق. ضریع. خروب . خرنوب . فش . (مهذب الاسماء).
    خارش ناک
    آنچه خارش آرد. اَعَرّ. (منتهی الارب ).
  • مرد خارش ناک . مردی که خارش در عضوی از اندامش باشد.
  • خاردان
    دهی است از دهستان حومه بخش مشیز شهرستان سیرجان واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری مشیز سرراه مالرو تکیه و مشیز. محلی است کوهستانی سردسیر سکنه آن 59 تن وزبان آنها فارسی و مذهبشان شیعه است آب آنجا از رودخانه و محصولات غلات و حبوبات میباشد. شغل اهالی زراعت و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
    خارز
    کسی که صراحی چرمی می دوزد. (ناظم الاطباء).
    خارس می تی لنی
    یکی از راویان است که می گوید: کالیس تن را پس از اینکه توقیف کردند هفت ماه در زندان بماند، تا وی را در مجلس مشورتی محاکمه کنند و بعد زمانی که اسکندر با مالی ین های اکس دراک (یکی از مردمان هند) می جنگید زخمی برداشت ،و در همین اوان کالیس تن از فربهی و مرضی که از شپش زیاد گرفته بود درگذشت . (ایران باستان ج 2 ص 1756).
    خارص
    دروغ زن . دروغگو. کاذب . (منتهی الارب ).
  • کسی که بازدید کند میوه را بر درخت و کشت را بر زمین . (ناظم الاطباء). دیدزَن ْ.
  • گرسنه سرمازده . (ناظم الاطباء).
  • خار کردن
    ژولیدگی مو را باشانه از بین بردن . از هم جدا کردن موی ژولیده و آشفته بوسیله شانه و خاصه شانه دنده درشت . غاز کردن .
    خار دراز
    خاری که بزرگ است و دراز. اَسَل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به کلمه اسل شود.
    خارزار
    دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان مشهد واقع در 16 هزارگزی جنوب باختری فریمان بر سر راه مالرو عمومی فریمان به با قلعه ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر دارای 199 تن سکنه مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است محصولات آنجا غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو است آب مشروب کننده آنجا از قنات میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).