جستجو

خار خاصره
(ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برجستگی های استخوانی است بر روی استخوان خاصره و بر دو قسم است : خارخاصره خلفی و خارخاصره قدامی . خار خاصره خلفی ابتدای فرورفتگی است که نقطه برجسته مقابل آن به خار نسائی موسوم است این خارهای خاصره بر حسب نوع حیوانات متفاوت اند. (شرح از کالبدشناسی هنری ص 172). رجوع به حرقفی (استخوان ) شود.
خارانما
مانند خارا. فرهنگستان این لغت را مقابل لغت فرانسوی گرانی توئید قرار داده است .
خاربن
بته خار. ج ، خاربنان:
ور خاربنی بیند در دشت بترسد
گوید مگر آن خار ز خیل تو سواریست .

فرخی .

خارج از حد بودن
بیرون از اندازه بودن .
خارج نزدن
ادای خارجی نکردن و در مقام گوز دادن نیز گویند و از اهل زبان بتحقیق پیوسته . (آنندراج در لغت خارج نزنی ). و رجوع به خارج زدن شود.
خار خرما
خارخرمابن است . خاریست که در درخت نخل می روید. سُلاّءَة جمع سلاّء. (منتهی الارب ). رجوع به لغت خار شود.
خاراننده
اسم فاعل از خاراندن و خارانیدن . آنکه بخاراند (سر و مانند آن را).
خاربند
آنچه از خار و چوب گرد باغ و کشت نهند برای محافظت . (غیاث اللغة) (آنندراج ). رجوع به خاربست شود.
خارج از حد شدن
از اندازه خود تجاوز کردن .
خارج نویس کردن
اقلامی از حسابی را علیحده نوشتن . بخشی از مطالب کتابی را جداگانه نوشتن .
خار خرمابن
خار درخت خرما. یکی از معانی لغت طَمیل میباشد. (منتهی الارب ).
خارانو
جوجه تیغی .
خار بینی
در بین دو استخوان فک بالا سوراخ قدامی حفره های بینی است . در پائین این سوراخ برجستگی کوچک استخوانی است موسوم به خار بینی قدامی و تحتانی که متعلق بقاعده بینی است . (کالبدشناسی هنری ص 62).
خارج از موضوع حرف زدن
در ضمن محاوره مطالبی گفتن که بموضوع بحث ارتباطی ندارد. پرت صحبت کردن . حرفهای نامربوط گفتن .
خارخروس
سیخک پای خروس . صیصه ، صیصیه ، شوکة الدیک . (اقرب الموارد) (تاج العروس )(منتهی الارب ) (المنجد). رجوع به صیصه و صیصیه شود.
خارانیدن
خاراندن . صاحب فرهنگ آنندراج آن را مصدر دو مفعولی گرفته و چنین معنی کرده است : خاریدن فرمودن کسی را. ناظم الاطباء نیز چنین معنی کرده است : خاریدن کنانیدن و فرمودن . این دو معنی بهیچوجه در زبان فارسی کنونی استعمال ندارد.
خارپر
سیخ پر. تیغ پر. پرهای ابتدائی مرغان که بصورت خار است . رجوع به تیغپر شود.
خارج البلد
بیرون شهر. (مهذب الاسماء). اطراف شهر.
خارجه
مونث خارج . ملک غیر از وطن برای شخص .
  • به اصطلاح کتاب پاورقی را گویند. (ناظم الاطباء).
  • بیگانه . اجنبی . مقابل داخله . اَنیران . نیران .
    -وزارت خارجه و وزارت امور خارجه ; وزارت خانه ای است که کارهای بین المللی را انجام می دهد.(فرهنگ نظام ). رجوع به حواشی برهان قاطع چ معین شود.
  • خارخسک
    خاری باشد سه پهلو بهترین آن بستانی بود و آن را مغربیان حمص الامیر خوانند معتدل است و آن را در جای که کک بسیار باشد بیفشانند همه بمیرند. (آنندراج )(برهان قاطع). نام نباتی است که در خرابه ها و نزدیک آبها می روید شاخه های آن بر روی زمین پهن شود و خار آن چون بر پای پیل رود فریاد برآورد و در دواها بکاربرند. (انجمن آرای ناصری ). گیاهی است که دارای ساقه های دراز و چترهائی کم گل و دانه هائی است که برجستگیهای روی آن بصورت خارهای کوچک و منحنی در آمده و به لباس می چسبد. (گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 236). بستیباج . شکوهنج . شکوهج .
  • تخمی است خاردار که بدواها بکار آید. (فهرست مخزن الادویه ) (بحر الجواهر). رجوع به خسک شود.
  • خَنجَک و آن خاری باشد سه پهلو از آهن که در روز جنگ برای مجروح شدن دست اسبان در میدان ریزند و چنانکه گفته اند:
    خسک در گذرگاه کین ریختند
    نقیبان خروشیدن انگیختند.

    (از آنندراج ).