جستجو

خارچینی
ماده ای سخت و صلب که مردم چین ازآن آئینه سازند. (ناظم الاطباء).
  • خاکی را نامند که پس از جوشاندن از آن شیشه می سازند. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384).
  • پیکان تیری را نامند که چون بر انسان گذرد هلاکت آرد. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384). پیکان تیر. (ناظم الاطباء):
    کسی که شود مانع وصل یار
    کند سینه اش خارچینی گذار.

    ابوالمعانی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384).

  • خاراگذار
    گذرنده از سنگ:
    عجب حصن افکن خاراگذار است .

    مسعودسعد.

    خار بر سر دیوار نهادن
    خار بر سر دیوار گذاشتن تا کسی بر آن آمدن نتواند. خزالحائط بالشوک . (منتهی الارب ). رجوع به خار بر دیوار نهادن شود.
    خارج
    بیرون رونده . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). بیرون شونده . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد) (تاج العروس ). بیرون شده : او من کان میتاً فاحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها. (قرآن 6/122). و ماهم بخارجین من النار. (قرآن 2/167). یریدون ان یخرجوا من النار و ما هم بخارجین منها. (قرآن 5/37).
  • آنکه شورش کند و خروج نماید. (ناظم الاطباء).
  • (اِ) بیرون . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). کنار. ظاهر. (فرهنگ ناظم الاطباء). بیرون مقابل داخل . بیرون شهر.
  • (اصطلاح فقهی ) درس خارج مقابل درس سطح واین در دروس فقهی و اصولی درسی است که از روی سطح وکتابی نمی باشد و مدرس از محفوظات درس میدهد.
  • (اصطلاح موسیقی ) گاهی بجای خارج آهنگ که اصطلاح موسیقیان است استعمال میشود. (آنندراج ):
    جام خارج شمرد زمزمه قلقل را
    بَلبَلی گر نبود دلکش مینا در باغ .

    طغرا (از آنندراج ).

  • خارج کردن
    هلانیدن و بیرون کردن . (ناظم الاطباء). برآوردن . بیرون برکشیدن .
    خارخار
    کنایه از دغدغه و خواهش خواه امر مرغوب باشد و خواه غیر مرغوب چون خارخار غم ، و با لفظ در سر داشتن و در سینه داشتن ودر دل داشتن مستعمل است . (آنندراج ). کنایه از خلجان و تعلق خاطر هم هست که ابتدای میل و خواهش بچیزی باشد و بقیه میل و خواهش را هم گفته اند. (برهان قاطع). خلجان و تعلق خاطر و اندیشه ای که ضمیر آدمی بر طلب و کنجکاوی دارد. (تعلیقات فیه مافیه چ فروزانفر ص 283 از حاشیه دکتر معین بر برهان قاطع). خلجان خاطر که در ایام تعلق و میل و عشق بر عاشق پیدا شود. (انجمن آرای ناصری ). تردد و تفکر و اندیشه طبیعت برای امر مرغوب . (بهار عجم ) (غیاث اللغات ). خلجان . (شرفنامه منیری ). تعلق خاطر که ابتدای میل و خواهش بود. (ناظم الاطباء). خلجان خاطر. (فرهنگ نظام ). دغدغه خاطرو الم دل و خلجان . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 361). وسوسه .وساوس تسویل ، تساویل ، چون خارخار دیوار:
    دگر ره بازبا هر کوهساری
    بخار آورد پیدا خارخاری .

    ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 441).

    خاراگوش
    افسنطین . افسنتین . رجوع به افسنطین شود.
    خاربست
    آنچه از خاربنان و خارخلاشه و امثال آن برگرد دیوار و باغ و کشت برای حفاظت آن فروبرند برای عدم دخول سوار و پیاده و دیگر حیوانات موذیه . (آنندراج ). آنچه بر دور زراعت و سرهای دیوار باغ از خار و خلاشه است . (انجمن آرای ناصری ). آنچه از خاربنان و امثال آن گرد باغ و گلزار فروبرند محافظت را و آن را پرچین و فلغند نیز گویند. (شرفنامه منیری ). آنچه بر گرد دیوار با گل مستحکم کنند و پرچین نیز گویند. (فرهنگ خطی ). آنچه در زراعت و سرهای دیوار باغ از خار و خلاشه بندند. (برهان قاطع). آنچه از خار گرد باغ و زراعت حصار سازند. (غیاث اللغة) (سراج اللغات ). دیوارچه ای از خار. پوشش بر سر دیوار ازخار. لوسی . (در تداول عامیانه مردم شمیران ). در اصطلاح عامه آن را پرچ گویند و معروف است که در اطراف باغها و باغچه ها برای منع آمد و شد مردم میسازند و آن را از بوته های خاردار و درختان درهم ترتیب دهند. (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به لغت پرچین شود:
    جنت ز شرم طلعت او گشته خاربست
    دوزخ ز گرد ابلق او گشته گلستان .

    خاقانی .

    خارج آهنگ
    آهنگ ناموافق و ناموزون . (ناظم الاطباء):
    بفرمود تا آن دو سرهنگ را
    دو کج زخمه خارج آهنگ را...

    نظامی .

    خارج گشتن
    بیرون شدن . بیرون رفتن . مقابل داخل شدن .
    خارخار کردن
    ستیزه کردن . درافتادن:
    اندر دو چشم خویش زند خار خشک
    مر دشمنی که با توکند خارخار.

    فرخی .

    خاران
    خارنده . در حال خاریدن .
    خاربست کردن
    با خار پرچین و مانند آن کردن منع دخول را.
    خارج آهنگی
    حالت و کیفیت خارج آهنگ. بیرون شدن نغمه از پرده واز بحر و قواعد خود. (غیاث اللغة). بنابر رای و نظرصاحب فرهنگ آنندراج اصطلاح موسیقیان خارج آهنگ است نه خارج آهنگی :
    نوای جهان خارج آهنگی است
    خلل در بریشم نه در چنگی است .

    نظامی (از آنندراج ).

    خارج محمول
    عرضی هائی که خارج از ذات هستند ولی همیشه با ذات همراهند چون وحدت برای وجود. این عرضیات در باب برهان ذاتی محسوب میشوند.
    خارخاشاک
    خار و خاشاک: برای او از تلوو خارخاشاک تاج بافتند. (ترجمه دیاتسارون ص 350).
    خاراندن
    با نوک ناخنها بسودن تن با کمی سختی آنگاه که در آن خارشی بطبع یا از گزیدن پشه و جز آن پدید آید، حک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع بخارانیدن و خاریدن شود.
    خار بگماشتن
    خار در مکانی قرار دادن:
    دل برده و بگذاشته بر سینه ما غم
    گل برده و بگماشته بر دیده ما خار.

    سنائی .

    خارج از حد
    بیرون از اندازه .
    خارج مرکز
    به اصطلاح هیات دور از مرکز را گویند.(ناظم الاطباء).
  • اضافاتی که به کارمند دولت در وقت انجام وظیفه در خارج از پایتخت می دهند.