جستجو

خاروس
نام یکی از سرگردان مقدونی است :
اسکندر شهر ار [ اُ رْ ] را گرفت و چند فیل در آنجا یافت . بر اثر این خبر اهالی بازیر مایوس گشته شبانه شهر را تخلیه کردند و با سایر خارجیها بقله کوه آارن پناه بردند. موقع این کوه بقدری محکم بود، که میگفتند هرکول (پهلوان داستانی یونان ) هم نتوانست این محل را تسخیر کند. اسکندر چون این قلعه را که از هر طرف شیب های تند داشت و مانند دیواری سر به آسمان کشیده بود دید در فکر فرورفت که چگونه اینجا را بتصرف آرد. در این حال پیر مردی با دو پسرش نزد او آمده گفت اگر به من پاداش خوبی بدهی من راهی را بتو می نمایم . اسکندر در حال وعده داد هشتاد تالان باو بدهند و یکی از پسرهای پیر مرد را گروی نگاهداشته امر کرد که منشی اش مولی نوس با دسته ای از مقدونیهای سبک اسلحه دشمن را اغفال کرده از بیراهه بالا روند. پای کوه مزبور وسیع است ، ولی هر قدر کوه بالا میرود باریک تر می شود تا بتک تیزی منتهی میگردد از یک طرف کوه ، رود سند جاری و از سمت های دیگر دره های عمیقی است ، که وحشت آور میباشد. اسکندر دید تا قسمتی از این دره ها پر نشود یورش ممکن نیست . بنابراین امر کرد از جنگل های اطراف درختان زیادی انداخته دره را پر کردند. این کار هفت روز طول کشید و خود اسکندر اول درخت را انداخت . پس از آن به تیراندازان اسکندر واگریانها امر شد از کوه بالا روند، و سی نفر هم از دسته پادشاه مقدونی به سرکردگی خاروس و الکساندر به آنها ملحق شوند. به آخری اسکندر گفت فراموش مکن ، که من و تو هم نامیم . (تاریخ ایران باستان مشیرالدوله ج 2 ص 1774).
خاریس
نام شهری بوده است . سلوکیدها برای یونانی کردن مشرق فعالیت زیاد کردند و عامل بزرگ یونانی کردن مشرق بودند. آپ پیان می گوید، سلوکیهای اول تقریباً شصت شهر در مشرق بنا کردند.آنتی گون اول کسی بود که مهاجرت یونانی ها را بمشرق شروع کرد و شهر آن تی گونی را در کنار ارن تسن در سوریه ساخت و نیز گویند که شهر پلا را او بنا کرد و بعدها آن را آپاما نامیدند و اسکندریه ایسوس که اکنون الکساندرت نامند و در کنار دریای مغرب واقع است نیز از اوست : از جمله شهرهائی که در زمان سلکوس اول و سایر سلوکیها ساخته شد. آپ پیان از شهرهای س ُتیرا، کال لیوپ ، خاریس ، هکاتوم پی لس (شهر صد دروازه ) و آخه سخن می راند. (از تاریخ ایران باستان ج 3 صص 2110 - 2115).
خازن
نگهبان . (آنندراج ). خزانچی و نگهبان خزانه از لطایف . (غیاث اللغة). خزینه دار. (مهذب الاسماء).
ذخیره کننده و حفظکننده مال ذخیره . (فرهنگ نظام ). خزانه دار و تحویلدار و حافظ و نگهبان خزانه . (فرهنگ نفیسی ). گَنجور، گنجبان . خزانه دار. مُدًّخِر، متولی حفظ مال و انفاق. (اقرب الموارد) (المنجد). ج : خُزّان و خَزَنَه ، خازنان: ما انتم له بخازنین . (قرآن 15/22). لخزنة جهنم ادعوا ربکم . (قرآن 40/49) و قال لهم خزنتها (39/71 و 73) سالهم خزنتها الم یاتکم (67/8).
ز بس کشیدن زر عطاش مانده شده ست
چو پای پیلان دو دست خازن و وزّان .

فرخی .

خاستان
ناحیه ای است بین هرات و سیستان . حمداللّه مستوفی نویسد: از هرات تا جامان یک مرحله از او تا کوه سیاه یک مرحله از او تا قنات سری یک مرحله ، از او تا خاستان از توابع اسفزار یک مرحله . (نزهةالقلوب ج 3 ص 178).
خار مهک
صاحب فرهنگ ناظم الاطباء آن را خارْمَهک نیز ضبط کرده است . حشیشی است کوهی که در سنگستان روید و بهترین آن سبز باشد گرم و خشک است در سوم . گویند اگر قدری از آن در زیر بالین طفلی که از دهن او آب رفته باشد بگذارند بر طرف شود و آن را به عربی شوکةالعربیه و شکّاعی خوانند. (آنندراج ) (برهان قاطع). یکنوع گیاهی است . (ناظم الاطباء). گیاهی است که روستائیان برای شکسته بندی نیز آن را بکار می برند.
خاریک
دهی است از دهستان شهر خواست بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 7 هزارگزی شمال ساری و 2 هزارگزی باختر راه فرح آباد، ناحیه ای است واقعدر دشت با آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریائی . سکنه آن 200 تن و مذهبشان شیعه و زبانشان مازندرانی و فارسی است . آب آنجا از چشمه و محصولات برنج و غلات و صیفی است شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو میباشد. (ازفرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). رابینو این ناحیه را ازبخش شهر خواست متعلق به فرح آباد نقل می کند. (سفرنامه مازندران و استراباد رابینو ص 120 بخش انگلیسی ).
خازن الکتریسیته
آلتی که برای تکاثف الکتریسیته بکار می رود. رجوع بخازن شود.
خاستگاه
مبداء. محل برخاستن . جایگاه بلند شدن و طلوع کردن .
خارمیان
دهی است از دهستان شهر خواست بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 8 هزارگزی شمال باختری ساری و 5/3 هزارگزی باختر شوسه ساری فرح آباد ناحیه ای است دشتی دارای آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریائی سکنه آن 80 تن و مذهبشان شیعه و زبانشان مازندرانی و فارسی است . آب آنجااز چشمه و محصولات آنجا برنج و غلات و پنبه و صیفی و ذرت میباشد شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو است بناهای آن قدیمی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). رابینو این ده را بنام خارَمیان در جزء فرح آباد ذیل دهات و نواحی مازندران و استرآباد آورده است . (سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 120 بخش انگلیسی ).
خارونداس
یکی از حکمای فیثاغورثیان است و در حدود 600 ق.م . برای شهرهای فتانیه و رجیوم قوانینی وضع کرد که طبق یکی از مواد این قانون مسلح بودن در شهر را منع کرد. یک روز خود به اشتباه مسلحاً داخل شهر شد و برای حفظ قانون و اجرای آن شمشیر کشید وبشکم خود فروبرد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2011).
خاریک لیس
محبوبه شخصی بنام اِپی مِن بوده است . عادت یونانی هابنا بر نقل کنت کورث این بود که اطفالشان را وقتی بحد بلوغ میرسیدند به قصر پادشاه میفرستادند تا در آنجا خدمت کنند و خدمات آنان با کارهای خدمه تفاوت زیادی نداشت . اینها بنوبت در پشت اطاق پادشاه کشیک می دادند. در موقع شکار و جنگ با پادشاه بودند. از مزایای آنان بود که در سر میز پادشاه غذا بااو صرف می کردند. نوجوانی بنام هِرمولائوس نام از خانواده نجیبی جزو این دسته بود، و روزی چنین اتفاق افتاد که او گرازی را مجروح ساخت و حال آنکه اسکندر می خواست آن را شکار کند. بر اثر این قضیه اسکندر او رامجروح کرد و چوب زد هرمولائوس نزد عاشق خود سوسترات رفت و تن خود را به او نشان داد. سوسترات پس از دیدن این واقعه با کینه ای که از پیش داشت تصمیم گرفت که اسکندر را بکشد، لذا با اشخاصی بنام : نیکوسترات ، آن تی پاتِر، آس کله پیودور، فیلوتاس ، آن تیکلس ، الاپ تونیوس ، اپی مه نس ، همداستان شد و با هم کنکاش کردند که اسکندر را بکشند... پس از 32 روز انتظار اتفاقاً شبی که همه آنها کشیکچی بودند دم درب سفره خانه اسکندر جمع شدند تا برحسب معمول پس از صرف غذا او را به اطاق خواب ببرند ولی صرف غذا بطول انجامید و بعد بازیهای ضیافت شروع شد. در این وقت هم قسمها نگران شدند که مبادا ضیافت تا صبح امتداد یابد زیرا رسم این بود که در طلیعه صبح کشیک عوض میکردند و اگر چنین میشد زودتر از هفت روز دیگر نوبت کشیک آنان نمیرسید حال آنکه ممکن بود در این وقت راز آنها فاش شود. ضیافت تا نزدیکی صبح امتداد یافت و چون اسکندر برخاست کنکاشیان دور او را گرفتند تا بخوابگاهش برند. در این وقت زنی که همه در باره اش می گفتند عقل درستی ندارد ولی عادت داشت آزادانه داخل خیمه اسکندر گردد دویده و او را در حالی که به طرف خوابگاه روانه بود نگاهداشته گفت بسفره خانه برگردیم . اسکندر خندیده گفت عقیده خدایان خوب است ... در این وقت کشیک کنکاشیان به آخر رسیدو کشیکچیان دیگر آمده بودند که جای آنها را بگیرند ولی کنکاشیان به این امید که شاید موفق شوند بجای خود اصرار ورزیدند. اسکندر پافشاری آنها را ستود و به هر یک انعامی داده گفت بروید آنها بازگشت کردند و به انتظار شبی دیگر بودند. در این بین اپی مه نس تصمیم خود را تغییر داد و راز رفقای خود را ببرادرش اوری لوک بروز داد و حال آن که پیش از آن او بکنکاشیان می گفت برادرش را در کنکاش خود داخل نکنند. اوری لوک همین که از راز برادر آگاه شد در حال قضیه فیلوتاس در نظرش مجسم گشت و امر کرد اپی مه نس را توقیف کردند. در باب افشاء شدن راز کنکاشیان آریان گوید که اپی من نامی از آن ها رازشان را به محبوب خود خاریک لیس بروز دادو او هم به اوری لوک گفت و بقیه داستان همان است که گذشت . (از ایران باستان ج 2 ص 1746 و 1747 و 1756).
خازن بهشت
رضوان . رجوع به کلمه خازن شود.
خاستگی
عمل برخاستن . عمل بلند شدن .
خارناک
پرخار. بسیارخار. باخار. مشائک . شائکه . (منتهی الارب ).
  • خاردار. چون زمین خارناک . گیاه خارناک .
  • خاره
    سنگ خارا.
  • سنگ. (آنندراج ) (برهان قاطع). سنگ سخت . (غیاث اللغة) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ):
    از آن کوهسار آتش افروختند
    برآن خاره بر خار می سوختند.

    فردوسی .

  • خارین
    هر چیز سرکش و فرارکننده . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 373) شاهدی برای این معنی نیافتیم .
    خازندار
    خزانه دار .
    خاستن
    بهمرسیدن . پیدا شدن . (آنندراج ). بعمل آمدن . حاصل شدن . ظهور کردن . مصدر دیگر آن خیزیدن است:
    بخیزد یکی تندگرد از میان
    که روی اندر آن گرد گردد نغام .

    رودکی .

    خارندگی
    عمل خاریدن . خارش . حکه . رجوع به خاریدن شود.
    خارهای جهان تیز کردن
    و همچنین سر خارهای جهان تیز کردن بخود گمان کارهای عمده داشتن . (آنندراج ):
    گلها براحتش نتواند برآمدن
    گیرم که خارهای جهان تیز کرده است .

    میریحیی شیرازی (از آنندراج ).