جستجو

خاراشتر
جنسی از خار باشد که شتر به رغبت تمام خورد و همان شترخار است . (آنندراج ). رجوع به شتر خار، شتر غاژ و خار شتر شود.
خارپوستان
اسم شاخه ای از جانوران است که بهیچوجه نمیتوان وجه شباهتی بین آنها و جانوران دیگر یافت و بعقیده یکی از دانشمندان علوم طبیعی چنین بنظر میرسد که خارپوستان از عالم دیگر بر روی زمین افتاده اند زیرا در بدن آنها علاوه بر قرینه دو طرفی ، قرینه شعاعی (غالباً با پنج شعاع ) مشاهده میگردد و این خاصیت در هیچ یک از دسته های جانوران دیگر دیده نمیشود. اسم خارپوستان به علت جلد سخت خارداریست که از اختصاصات طبقه زیر اپیدرمی یعنی درم بوده و همین طبقه است که صفحات سخت آهکی و خارهای خارپوستان را بوجود می آورد. تنها در درم میباشد که تشکیل آهک صورت میگیرد زیرا در آن محل مواد آهکی فضای موجود بین قسمتهای مختلف بافت پیوندی را پر نموده و آن را تقریباً بحالت جامد در می آورد. این قبیل بافتها رابافت آهکی نیز می نامند. تمام خارپوستان در دریا زیست می کنند و پنج رده تقسیم میشوند، کرینوئیدها (لاله وشان )، استلریدها (ستارگان دریائی ) و اوفیوریدها (مارسانان ) و اکینیدها (خارداران ) و هولوتوریدها (خاران دریائی ). (جانورشناسی عمومی دکتر فاطمی ص 245).
خارج خوان
اصطلاح موسیقیان است و بر کسی اطلاق میشود که خارج از دستگاه آواز خواند. رجوع به خارج خوانی شود.
  • مقابل سطح خوان . رجوع به خارجی خوانی شود.
  • خارجی
    آن که بنفس خود مهتر شود بی اصالت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
  • منسوب به خارج . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). بیرونی . (ناظم الاطباء) . بِرونی مقابل داخلی ، بیگانه . مقابل اندرونی و درونی ، غیر هم وطن . اجنبی .
  • مقابل ذهنی : وجود خارجی مقابل وجود ذهنی . وجود عینی .
  • منسوب است به بنوالخارجیه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
  • وحشی .
  • استعمال خارجی ، دارو و ضماد و مرهم تدهین و امثال آن بکار رود مقابل استعمال داخلی .
  • دینار خارجی . دینار بیرونی .
  • قضیه ای که حکم در آن فقط روی افراد خارجی میرود. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 448). در کتب منطق بواسطه مطابقت صفت با موصوف بانتهای آن تاء اضافه می کنند و قضیه خارجیة می گویند: منه قول صاحب المنظومة: تسمی القضیة خارجیة و هی التی حکم فیهاعلی افراد موضوعها الموجودة فی الخارج محققة مثل : کل من فی العسکر قتل . (شرح منظومه حاجی ملاهادی سبزواری چ ناصری ص 49).
  • آفاقی .
  • هر کس که معتقد مذهب خوارج باشد او را خارجی گویند و کیش او را خارجیه نامند وآنها فرقه بزرگی از فرق اسلامی هستند و بر هفت شعبه تقسیم میشوند. محکمیة - یهیشیه - ازراقیه - نجدات - اصفریه - اباضیه - عجاردة. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 448). و از این جمله اند کسانی که بر علی علیه السلام خروج کردند. (الانساب سمعانی ).
  • آنکه بر خلیفه یا امام وقت خروج کند. کافر خروج کننده بر دولت مسلم . ج ، (بسیاق فارسی ). خارجیان: آذرج [ بشام ] شهری است خرم و با نعمت و در وی خارجیانند. (حدود العالم ص 100).
    امسال که جنبش کند آن خسرو چالاک
    روی همه گیتی کند از خارجیان پاک .

    منوچهری .

  • خار خوردن
    خوردن خار. چریدن خار. تغذیه از خار کردن . مُکالَبَه که آن خار خوردن شتر است . (منتهی الارب ):
    اشتر آمد این وجود خارخوار
    مصطفی زادی بر این اشتر سوار.

    مولوی .

    خارانداز
    نوعی از خارپشت است که خارهای خود را مانند تیر اندازد. به عربی قنفذ گویند. (آنندراج ). نوعی خارپشت است . (برهان قاطع). همان چوله است که خار ابلق اندازد و خاردار نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ). تشی . (رجوع به تشی شود). همان اُسقُر است که خارهای ابلق دارد و هر که قصد اوکند بسوی او آن خارچون تیر اندازد. (فرهنگ رشیدی ).
    خار پیراهن
    کنایه از مخل و موذی است . (آنندراج ):
    خار پیراهن فانوس شود رشته شمع
    جا به هر بزم که آن آتش سوزان دارد.

    فطرت (از آنندراج ).

    خارج خوانی
    عمل خارج خوان . برخلاف اصول خواندن مُغَنّی .
  • خواندن فقها درس را شفاهی و بیرون ازسطوح یعنی بمرحله ای رسیدن که دوره سطح تمام گشته است و استاد مسائل را فی المجلس و بدون در نظر گرفتن کتاب خاصی طرح می کند و سپس شروع ببحث و گفتگو می شود.
  • خارجی شکل
    کسی که شکل و ترکیب خارجی دارد. کسی که مذهب خارجی دارد: اولا لشکر آن مرتضی که باشند شیر مردان ... نه مشتی اموی طبع، مروانی رنگ، خارجی شکل . (کتاب النقض ص 475).
    خارخوشه
    خاری که بر خوشه نباتات روید. خاری که بر گیاه میروید. سَفی . (منتهی الارب ). شَعاع . (منتهی الارب ). مَرق. (منتهی الارب ).
    خار انگبین
    از خار شتری حاصل شود و در ولایت خواف بسیار است . (نزهةالقلوب خطی ).
    خارتاتاری
    گیاهی است که تمام آن را خارهای بسیار فراگرفته و نهنج آن شبیه بگل گندم است . جنس آن بسیار زیاد و در نقاط خشک میروید. (از گیاه شناسی تالیف گل گلاب ص 261).
    خارج رفتن
    بیرون رفتن . رجوع به خارج شدن شود. از منزل یا شهر یا مملکت بیرون شدن .
    خارجی مذهب
    کسی که مذهب و آئین خارجی دارد. طرفداران مذهب خوارج . پیروان آئین خارجیان:
    در جهان دشمن جان تو نباشد الا
    خارجی مذهب و از مذهب و ملت بطرف .

    سوزنی .

    خارخون
    دهی است از دهستان درکاسعیده بخش چهاردانگه شهرستان ساری . محلی است کوهستانی و جنگلی و هوای آن مرطوب و مالاریائی واقع در 18 هزارگزی شمال کیاسر و 3 هزارگزی شمال راه عمومی کیاسر بساری سکنه آن در حدود 200تن و مذهب آنها شیعه و زبانشان مازندرانی و فارسی است . آب آنجا از چشمه و رودخانه گرم آب . محصولات غلات و برنج است . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی و راه مالرو میباشد معدن زغال سنگ نیز در آنجا وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
    خارب
    دزد. (المنجد) (اقرب الموارد).
  • شتردزد. (آنندراج ). کسی که شتر دیگری را بدزدد. (منتهی الارب ).
  • خار ترازو
    خار آهنی که در ترازوی صرافان و زرگران و جوهریان باشد برای احتیاط وزن چیزی که آن را وزن کنند چون طلا و نقره و جواهر و مانند آن و لهذا ترازوی مذکور را در عرف هندوستان کانتا گویند که ترجمه خار است . (آنندراج ):
    ز وزنت چنان فصل دی شد بهار
    که خار ترازو گل آورد بار.
    حاجی محمدخان قدسی (در صفت وزن حضرت اعلی از آنندراج ).
    گل تیکه بر طاق ابروی او
    بود خار مشکین ترازوی او.

    طغرا(از آنندراج ).

    خارج زدن
    زر قلب ناروا بسکه زدن یعنی خارج از دارالضرب . (آنندراج ). زر قلب را خارج از دارالضرب سکه زدن . از مصطلحات . (غیاث اللغة). مقابل رائج . (آنندراج ). رجوع به رائج شود:
    بی اصول قدمش سکه رائج نزنی
    خارجی واقف دم باش که خارج نزنی .

    میرنجات (از آنندراج ).

    خارخیز
    خاربست . (ناظم الاطباء).
    خارد
    ساکت بواسطه حیا. (ناظم الاطباء). زن شرمگین . ج ، خُرًّد. (مهذب الاسماء).