جستجو

ثقفی
منسوب به ثقیف قسی بن منبه بن بکربن هوازن پدر قبیله بنوثفیف .
ثکالی
ج ِ ثکلی .
ثعیة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ثعیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ثغم
سگ گزنده و شکاری .
  • سگ خوگر.
  • ثفنات
    ج ِ ثفنة.
  • ذوالثفنات . لقب علی بن الحسین زین العابدین علیهماالسلام زیرا مساجد آن حضرت از طول سجده پینه بسته شده بود. و نیز لقب علی بن عبداللّه بن عباس و لقب عبداللّه بن وهب رئیس خوارج .
  • ثقل
    ثقالت . گرانی . سنگینی . (مقابل خفّت ): خلقی را به ثقل وَطات و فضل قوت در زیرپای پست میکرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 287).
  • رخت و باروبنه مسافر. بار سنگین . چیز گران: یعقوب ثقل و بنه او بر گرفت و بسیستان بازآمد. (تاریخ سیستان ). پنج روز ببود با شکار و نشاط و شراب تا بنه ها و ثقل و پیلان از بژغورک بگذشتند. (تاریخ بیهقی ص 286). بر آن جانب لشکرگاه کرده و خیمه زده و ثقل و مردمی که نابکار است با بنه ها رها کرده . (تاریخ بیهقی ص 465) و آنچه ثقل نشابور بود از جامه وفرش شادیاخ و سلاح و چیزهای دیگر که ممکن نشد بقلعه میکالی فرستادن سوری مثال داد تا همه در خزانه نهادند. (تاریخ بیهقی 552). صواب نیست در پیش مصاف این پادشاه ایستادن . رسم خویش نگاه داریم و ما را به بنه وثقل دل مشغول نه . (تاریخ بیهقی 590). همه راه پرزره و جوشن و سپر و ثقل بر میگذشتیم که بیفکنده بودند. (تاریخ بیهقی ص 640). و رحل و ثقلی که از سیف الدوله بازماند و چند مربط فیل و بعضی از حشم هند در دست ابوعلی بماند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی ص 117). و به ابوعلی بن حموله کس فرستاد و از او قلعه خواست که بدان مستظهر شود و رحل وثقل و عیال و اموال خویش آنجایگاه فرستد. (ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی ص 226). بسبب رحل و ثقل بسیار از خزاین و اسلحه که از نواحی هراة حاصل کرده بود... فروماند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی ص 264). رحل و ثقل خویش فراهم پیچید و ببخارا رفت . (ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی مولف ص 190).
  • کالای خانه .
  • بم ، مقابل زیر (در موسیقی ). (خلاصةالافکار شهاب صیرفی ).
  • سختی .
  • سده . امتلاء. تخمه .
  • گناه .
  • گنج زمین . دفینه زمین .
  • مرده های مدفون درزمین . (منتهی الارب ).
  • وزن . ج ، اثقال .
    -ثقل اجسام ; وزن اجسام .
    -ثقل سامعه ; گرانگوشی . گرانی گوش .
    -ثقل سرد ; شکم دردی که از بسیار خوردن میوه خصوصاً میوه های نارس پدید آید. هیضه . و باء پائیزی .
    -ثقل کردن ; در تداول عوام ، سخت شدن فضول در معده و اجابت نکردن آن با درد شکم . سنگین شدن معده و درد کردن آن از بسیارخواری .
    -قوه ثقل ; قوه جاذبه زمین .
    -مرکز ثقل ; نقطه ای است که کلیّه قوای جاذبه وارده اززمین در آنجاتمرکز می یابد. خاصیت مرکز ثقل یک جسم این است که هر گاه نقطه مزبور را بمحلی تکیه دهیم اثر قوای جاذبه وارده بر کلیه ذرات جسم خنثی شده بالنتیجه جسم ساکن میگردد.
  • مولف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: ثقل ضدّالخفة و یسمیهما ای الثقل و الخفة المتکلمون اعتماداً و یسمتهما الحکماء میلاً طبعیاً علی ما فی شرح الطوالع. قال شارح حکمةالعین و فی الحواشی القطبیه الثقل قوّة طبیعیة یتحّرک بها الجسم الی حیت ینطبق به مرکز ثقله علی مرکز العالم لولم یعقه عائق. و قد یقال علی الطبیعة المقتضیة له و علی المدافعة الحاصلة بالاشتراک . و کذا الخقة - انتهی . فالخفّة قوة طبیعیّة یتحّرک بهاالجسم الی المحیط لولم یعقه عائق. و قد یقال علی الطبیعة المقتضیة له و علی المدافعة الحاصلة فَمن فسرّ المیل بنفس المدافعة التی هی من الکیفیّات الملموسة فسرّهما بنفس المدافعة. ومن لم یفسّره بها بل بمبداء المدافعه فسّرهما بمبداء المدافعة. قال القائلون بان ّالمیل هوالمبداء المدافعة الحرکة لها مراتب متفاوته بالشدة و الضعف و نسبة المحرک الذی هوالطبیعة الی تلک المراتب علی السویةفیمتنع ان یصدر عن ذلک المحرک شیئی من تلک المراتب الا بتوسط امر ذی مراتب متفاوتة فی الشدة والضعف لیتعین بکل واحدة من هذه المراتب صدور مرتبة معینة من الحرکة. و ذلک الامر هوالمیل . و اجاب عنه الامام الرازی بان الطبیعة قوة ساریة فی الجسم منقسمة بانقسامه . فکلماکان الجسم اکبر کانت طبیعته اقوی و کلما کان اصغر کانت طبیعته اضعف فلم یلزم ان یکون للمدافعة مبداء مغایر للطبیعة حتی یسمّی بالمیل والاعتماد و اما تسمیةالطبیعة بالمیل و الاعتماد فبعید جدا فلا وجود للمیل . هکذا فی شرح التجرید و شرح المواقف . و یفهم من هذا بعد تعمقالنظران القائلین بان المیل مبداء المدافعة بعضهم علی ان المیل هوالطبیعة علی ما یدل علیه کلام الامام و الحواشی القطبیة و بعضهم علی انه امر آخر بواسطةتقتضی بها الطبیعة الحرکة المتفاوتة و المدافعة. ففهم من هذا ان ماذکر فی الحواشی القطبیة من المعانی الثلاثة للثقل و الخفة مبنی علی اختلاف المذاهب فلوترک قوله بالاشتراک لکان اولی . اذلیس لهما بالحقیقة الامعنی واحد لکنه مختلف فیه . (التقسیم : کل من الثقل و الخفة اما مطلقان او اضافیان فالثقل المطلق کیفیة تقتضی حرکة الجسم الی حیث ینطبق مرکز ثقله علی مرکز العالم کالارض . والثقل الاضافی کیفیة تقتضی حرکة الجسم الی جانب المرکز فی اکثرالمسافةالممتدة بین المرکز و المحیط. لکنه لا یبلغ المرکز کالماء. و الخفة المطلقة کیفیة تقتضی حرکة الجسم الی حیث ینطبق سطحه علی سطح مقعر فلک القمر کالنار. والخفة الاضافیة کیفیة تقتضی حرکته الی جانب المحیط فی اکثرالمسافة الممتدة بین المرکز و المحیط لکنه لایبلغ المحیط کالهواء. قیل هذا یقتضی ان الارض لوفرض اخراجها عن مکانها لایصل الماء الی مرکز العالم و فیه بعد. وفی حواشی شرح التذکرة ان الماء ایضا طالب للمرکز علی الاطلاق بحیث لو لم تکن الارض لسال الماء الی مرکز العالم الا ان الارض قد سبقت الماءبالوصول الی المرکز لان ّ ذلک الطلب فیها اقوی فغلبت علی الماء فصارت مانعة لوصول الماء الی المرکز و کذاالکلام فی الهواء و النار من ان ّ احدهما طالب له علی الاطلاق و الاخر طالب له لا علی الاطلاق او ان ّ کلیهما طالب له علی الاطلاق الا ان ذلک الطلب فی احدهما اقوی . کذاذکر عبدالعلی البیرجندی فی حاشیة الچغمینی و یوید هذا زیادة قید لو لم یعقه عائق فی تعریف الثقل المنقول من الحواشی القطبیة. ثم انه لایخفی ان هذا التقسیم انما هو للثقل و الخفة بالتفسیر الاول و الثانی من التفاسیر الثلاثة المذکورة و یمکن ایضاً اعتباره فیهما بالقیاس الی التفسیر الاخیر کما لایخفی .
  • ثکامه
    نام شهری است در زمین عقیل . (مراصد الاطلاع ).
    ثغ
    بمعنی بت . (از برهان ). و بعض محققان گفته اند که چون در فارسی ثاء مثلثه نباید این لفظ فُغ بفاست . (غیاث اللغة).
    ثغور
    ج ِ ثغر. پیشینیان (از دندان ).
  • سرحدها و دربندها میان کفر و اسلام: که بدیشان خللها را دریابد و ثغور را استوار کند. (تاریخ بیهقی ).
    بوم چالندر است مرتع من
    مار و رنگم در این نقاب و ثغور.

    مسعود سعد (دیوان ص 268).

  • ثقلاء
    ج ِ ثقیل . گرانان . گران جانان .
    ثکثکة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ثکثکة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ثغاء
    ثاغیه .
  • بانگ گوسپند و گاو و بز و مانندآن وقت آبستنی .
  • (مص ) بع بع کردن: از صهیل خیول و رغاء جمال و شهیق و زئیر سباع و کلاب و خوار بقور و ثغاء اغنام و صفیر طیور. (جهانگشای جوینی ).
  • (اِ) کفتگی در لب گوسفند.
  • ثغید
    بلفظ تصغیر. آبی است از بنی عقیل . (معجم البلدان ).
    ثفوات
    ج ِ ثُفوَة.
    ثقلان
    تثنیه ثَقَل . ثقلین .
  • آدمی و پری . آدمیان و پریان . انس و جن:
    شمس الوزراء احمد عبدالصمد آن کو
    شمس الوزراء نیست که شمس ثقلان است .

    منوچهری .

  • ثکد
    آبی است از کلب و به قولی آبی است میان کوفه و شام . (مراصد الاطلاع ).
    ثغاب
    ج ِ ثغب . آبهای خوش که در کوهها در آب گیرها مانده باشد.
    ثغیة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ثغیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ثفوة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ثفوة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ثقلت
    گرانی . سنگینی .