جستجو

ثرثره
بسیار گفتن . بیهوده بتکرار حرف زدن .
  • پراکندن . پریشان کردن .
  • بسیار خوردن .
  • آمیختن طعام .
  • ثرقبی
    قُرقُبی . قُرقوبی . نوعی جامه سپید مصری است که از کتان بافند.
    ثدق
    نیک باریدن : ثدق مطر; نیک باریدن باران .
  • ثدق وادی ; روان شدن آب .
  • ثدق خیل ; فروگذاشتن خیل را برفتار.
  • ثدق بطن شاة; شکافتن شکم گوسفند.
  • ثراسابولوس
    جالینوس را کتابی است بنام کتاب اءًلی ثراسابولوس . (ابن الندیم و قفطی ). این نام بصورت تراسبولوس نیز دیده میشود. و اصل آن تراسوبولس است .
    ثرثور
    نام دو نهر است به ارمنستان یکی را ثرثور کبیر و دیگری را ثرثور صغیر گویند بین یکی از آنها و بردعه کمتر از یک فرسخ است . (مراصد الاطلاع ). صاحب قاموس الاعلام گوید: در نزدیک اران و بردعه دو نهر به این نام هست یکی را ثرثور صغیر گویند و این قول یاقوت است در معجم البلدان و در نقشه های امروزی در ارمنستان رودی بنام تَرتَر دیده میشود و ظاهراً این ترتر همان ثرثور جغرافی نویسان عرب است و گویا ثرثور کبیر همین است و شاید ثرثور صغیر شعبه ای از همین ثرثور کبیر باشد.
    ثرقبیه
    نوعی از جامه های سپید مصری است که از کتان بافند. ثوب ثرقبی و قُرقبی . پارچه مصری .
    ثجیر
    کنجاره . ثفل .
  • تکس خرما و انگور. هسته و استخوان انگور. (دهار). دانه انگور. (مهذب الاسماء).
  • در تحفه حکیم مومن آمده است : لای چیزهای افشرده است و قوتش متوسط است ما بین عصاره و جرم آن چیز و از مطلق ثجیر مراد لای آب انگور است و آن قابض و ضمادش با نمک جهت ورم حار و ورم صلب و ورم پستان و حقنه او جهت قرحه امعاء و اسهال مزمن و سیلان رطوبات رحم و آشامیدن برشته کرده او با دانه های انگور که در او یافت شود جهت قرحه امعاء و تقویت معده و اسهال بغایت نافع است .
  • ثدقم
    گنگلاج . گنگ و لال .
    ثراقیه
    تراکیه . تراس . ناحیه ای واقع در شمال یونان قدیم که امروز در قسمت جنوبی بلغارستان واقع است و قسمت یونانی نشین ثراقیه که بلغارستان را از دریای گنگبار اِژه جدا میکند و دارای 669000 سکنه است .
    ثرم
    شکستن دندان کسی را به زدن .
  • افتادن دندان .
  • (اصطلاح عروض ) اجتماع قبض و ثلم است در فعولن عول ُ بماند فعل بسکون عین و ضم ّ لام بجای آن بنهند و ثرم در اشعار عجم نیاید. (المعجم ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد عروضیان اجتماع خرم و قبض باشد. چنانکه در عنوان الشرف مذکور است و درپاره ای از رسائل عروض اهل عرب آمده که خرم بعد از قبض اگر در فعولن واقع شود آنرا شتر خوانند - انتهی . و عبارة عنوان الشرف را باید حمل بر تعریف دومین کرد. بدلیل اینکه صاحب عنوان الشرف شتر را تعریف کرده بعین تعریفی که در ثرم کرده . و اگر چنین حمل نکنیم لازم می آید که ثرم و شتر در تعریف و سایر خصوصیات یکسان باشند. و سید جرجانی در تعریفات گفته که ثرم عبارت است از حذف فاء و نون از فعولن تا فقط عول باقی ماندکه بتوان آنرا به فعل نقل کرد که این عمل ثرم است .
  • ثدم
    گنگلاج .
  • فربه گول .
  • ثرام
    پشته ای است به یمن در دیار اوس . (مراصد الاطلاع ).
    ثرد
    باران نرم ضعیف .
  • گیاهی است .
  • ثرماء
    تانیث اَثرم . زن ِ دندان پیش شکسته .
    ثحثاح
    سریع و شتاب . (منتهی الارب ).
    ثرایتااونا
    ثاثری تئون . صورت نام فریدون پادشاه پیشدادی در اوستا .
    ثردق
    دهی است بزرگ قبیله دَوس را. (منتهی الارب ).
    ثرمان
    درختی است که به اشنان ماند و آن ترش است و شتران و گوسفندان خورند.
    ثرمد
    شعبی است در کوه اجاء از بنی ثعلبه گویند آبی است . (مراصد الاطلاع ).
    ثرورت
    ثرارت . ثرّ. ثرور. رجوع به ثر و ثُرور شود.