جستجو

ثرعلة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ثرعلة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ثجن
راه در زمین سخت و سنگستان .
ثخین
سطبر و سخت .
  • محکم .
  • غلیظ.
  • حلیم . بارزانت . رزین .
  • مردی ثخین السلاح ; مردی باسلاح و بعضی گفته اندیقال للاعزل الذی لاسلاح معه ، اعزل ثخین ، مرد بی سلاح .
  • ثوب ثخین النسج ; جامه سطبرباف . ج ، ثخن .
  • ثرات
    ج ِ ثرّة. زنان پرگوی .
    ثرغ
    فراخ شدن مخرج آب از دلو و جز آن . ج ، ثُرُوغ .
    ثداء
    گیاهی است و در بیخ آن طرثوث می روید. (منتهی الارب ). ثُداة یکی ثُداء. (منتهی الارب ).
    ثراتم
    ج ِ ثُرتُم .
    ثرثارون
    ج ِ ثرثار.
    ثرغامه
    زوجه . زن . (منتهی الارب ).
    ثجوج
    ثج ّ. ثجیج . روان شدن آب و خون به نیرو. (تاج المصادر بیهقی ).
    ثدام
    پالونه . (منتهی الارب ). پالاون . ترشی پالا. آبکش . صافی .
    ثراثر
    محلی است در شعر شماخ . (مراصد الاطلاع ).
    ثرثارین
    ج ِ ثرثار.
    ثرغل
    روباه ماده .
    ثرار
    ج ِ ثَرة و ثرة.
    ثرثال
    جد والد احمدبن عبدالعزیزبن احمد محدث بغدادی . او راست جزئی در حدیث .
    ثرغول
    گیاهی است .
    ثجیج
    ثج ّ. ثجوج . ریخته شدن آب و خون به نیرو. (تاج المصادر بیهقی ).
  • روان شدن آب و خون و جز آن .
  • (اِ) سیلاب که توجبه باشد.
  • (ص ) فروریزنده .
  • روان شونده .
  • ثدغ
    ثدغ راس ; شکستن سر را.
    ثرارت
    ثَرّ. ثُرورَت . ثُرور. رجوع به ثرّ و ثرور شود.
  • (اِ) چشمه بسیارآب .