جستجو

اسانس
جوهر و عصاره گل هاو گیاهان ، عطر مایه (فره ).
استادیوم
ورزشگاه ،زمین ورزش .
استرئوسکپ
دستگاهی که در آن دو تصویر متساوی روی هم قرار گرفته باشد، در آن صورت بنابر خاصیت رؤیت مضاعف ، تصویر برجسته به نظر می رسد.
استقبال کردن
1 ـ پیشواز رفتن . 2 ـ پذیرفتن ، پذیرش .
اسب دواندن
کنایه از: اجحاف و تعدی .
استالاکتیت
ستون آهکی مخروطی شکل معلق در سقف غارها که در نتیجه چکیدن قطره های آب در سقف غار به وجود می آید، چکیده .
استراتژی
1 ـ نقشه و هدایت عملیات جنگی . 2 ـ نقشه ، ترفند ، راهبرد (فره ). 3 ـ هر طرح درازمدت برای هدفی خاص : استراتژی اقتصادی ، استراتژی نظامی .
استقصات
ج استقُص یا اسطقس . این کلمه در اصل یونانی است و به معنی ماده و اصل هر چیزی . (عناصر چهارگانه ).
استوار داشتن
1 ـ اعتماد داشتن ، اعتماد کردن . 2 ـ باور کردن ، درست پنداشتن .
اسباب بازی
وسیله بازی و سرگرمی کودکان و نوجوانان .
استالاگمیت
مخروط های آهکی کف غارها که در اثر چکیدن قطره های آب آهکی از سقف غارها و یا از نوک مخروط های استالاکتیت در کف غار تشکیل می شود، چکیده .
استواران
جِ اُستُوار؛ معتمدان ، اَمینان .
استودیو
1 ـ کارگاه ، اطاق کار. 2 ـ محل از پیش آماده شده برای ضبط و ثبت صدا و تصویر، کارگاه فیلمبرداری و ضبط صدا. 3 ـ کارگاه عکاسی .
اسکندان
1 ـ قفل . 2 ـ کلیددان . 3 ـ قفل و کلید.
اسم مستعار
اسمی که شخص برای پنهان کردن هویت واقعی خود از آن استفاده می کند.
اصطکاک
زانو بر زانو زدن از سستی و ناتوانی در رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصطکاک دو زانو و دو عُرْقوب کسی ; مضطرب شدن آنها و خوردن یکی از آنها بر دیگری هنگام راه رفتن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).
  • همدیگرمقاتله کردن ، یقال : اصطکّوا بالسیوف ; ای تضاربوا بها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصطکاک قوم به شمشیرها; به یکدیگر زدن آنان شمشیرها را. (از اقرب الموارد).
  • بهم واکوفته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بهم واکوفتن . (زوزنی ) (منتخب ) (آنندراج ) (غیاث ). بهم زدن و کوفتن دو چیز. بهم خوردن . بهم ساییدن .
  • آواز بر یکدیگر کوفتن دو چیز سخت . (از کنز) (از لطایف ) (آنندراج ) (غیاث ). آوازی که از کوفتن دو چیز سخت بهم پیدا شود. (فرهنگ نظام ):
    مرااز طبع سنگین آنچه زاید
    صدای اصطکاک آن سفالست .

    انوری .

  • اسکندروس
    بلغت رومی سیر برادر پیاز را گویند. (برهان ). نام رستنی که برای دفع بخره بکار برند و آنراسکندر نیز گویند و چنان تسامع است که اسکندروس رومیان سیر را گویند. (شرفنامه منیری ) (موید الفضلاء).
    اسم و رسم دار
    کنایه از: سرشناس ، معروف .
    اصواب
    صواب تر، درست تر، راست تر.
    اسکنر
    1 ـ دستگاهی که می توان نوشته یا تصویری را به آن داد تا در حافظه کامپیوتر قرار دهد. 2 ـ دستگاهی که با استفاده از آن برشی از بدن انسان به تصویر کشیده می شود، اسکن .