جستجو

استعاره
به عاریت گرفتن .
استناره
1 ـ روشن شدن . 2 ـ مدد خواستن به شعاع ، روشنی جستن .
استغاثه
1 ـ دادخواهی کردن ، یاری طلبیدن . 2 ـ دادخواهی . 3 ـ زاری ، تضرع .
استنسیل
نوعی کاغذ که با قلم خاصی بر آن می نگارند و با دستگاه تکثیر از آن نسخه برداری می کنند، کاغذ مومی . (فره ).
اژدهای فلک
شکلی است در فلک بصورت اژدها که آن عقدتین است و بعربی آنرا راس و ذنب گویند و تنین را نیز گویند که صورتی از جمله چهل وهشت صورت فلکی است . (غیاث اللغات ) (رشیدی ) (برهان ). راس و ذنب سر و دم تنین فلک است . (موید الفضلاء). هشتنبر. تِنّین:
کنم ز اژدهای فلک سر بکین
چه باک آیدم ز اژدهای زمین .

اسدی .

اسپکترسکپ
دستگاهی است که برای تجزیه نور و تحقیق در طیف به کار می رود؛ طیف نما.
استدانه
وام خواستن ، قرض طلبیدن ، وام گرفتن .
استغفرالله
1 ـ برای طلب آمرزش به کار می رود. 2 ـ برای نفی و انکار به کار می رود. 3 ـ برای بیان خشم به کار می رود.
اسپنتمد
1 ـ بخش سوم از پنج بخش گات ها. 2 ـ روز سوم از اندرگاه .
استدراک
1 ـ فهمیدن ، درک کردن . 2 ـ اعتراض کردن ، خرده گرفتن . 3 ـ آوردن بیتی که مصراع اول مدح و مصراع دوم ذم باشد یا برعکس . 4 ـ تصحیح کردن . 5 ـ جبران کردن .
استفاده
سود بردن ، فایده خواستن .
اس . دبلیو
S.W موج کوتاه (رادیو).
اسپیروژیر
این گیاه سردسته آلگ های سبز است که جزو ریسه دارانند. به صورت نوارهای باریک تا 15 سانتیمتری در جوی های آب دیده می شود که معمولاً آن را جل وزغ خوانند. ریسه هایش به علت داشتن ماده کلروفیل سبز رنگند.
استفاضه
1 ـ طلب فیض کردن . 2 ـ عطا خواستن . 3 ـ فاش و م نتشر شدن خبر.
استنکاف
1 ـ از انجام کاری ننگ داشتن . 2 ـ سر باز زدن ، رد کردن .
اسائت
نک اسائه .
استادکار
اُستاکار. ماهر مسلط در صنعت یا حرفه ای:
شاگردپیشگان و خریطه کشان وی
استادکار تیر سپهرند بر زمین .

سوزنی .

استذکار
اذّکار. تذکر. تَذکیر. ذِکری . یاد گرفتن خواستن . (زوزنی ).
  • یاد گرفتن .
  • درس گفتن .
  • نگاه داشتن . (منتهی الارب ).
  • استذکار کسی یا چیزی ; یاد گرفتن .
  • اِرتمام .
  • استقالت
    1 ـ فسخ بیع را خواستار شدن ، پایان گرفتن معامله را خواستن . 2 ـ خواستار عفو و بخشایش شدن .
    استهلاک
    میرانیدن . (منتهی الارب ). هلاک کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). بهلاک داشتن . هلاک کردن خواستن . نابود کردن .
  • هزینه کردن مال .
  • سپری و نیست و نابودگردانیدن مال را. (منتهی الارب ).
  • استهلاک دین ; ادای قرض بتدریج .