جستجو

استریلیزه
ضدعفونی شده ، سترون ساز (فره ) .
استکراه
اکراه . (زوزنی ). ناخوش شمردن . کراهت داشتن . (منتهی الارب ). کراهیّت داشتن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). کراهیّت کردن . (غیاث ).
  • بناخواست و ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ). بجور بر کاری داشتن .
  • غضب کردن زن نفس خود را. (منتهی الارب ). و این غلط است ، چه اصل این است : اُستکرهت فلانة (علی المجهول ); ای غصبت نفسها; یعنی با فلانه زن عملی نامشروع و بناخواست او انجام شد.
    -به استکراه ; کرهاً. بزور. به کراهت . به اکراه .
  • اسپانسر
    سرمایه گذار، متعهد و ضامن ، برپا کننده ، بانی ، حمایت ـ کننده مالی در کارهای فرهنگی و هنری و ورزشی و...
    استریو
    نوعی دستگاه صوتی که توانایی پخش یا ضبط صدا را در دو یا چند جهت دارد.
    استکشاف
    برهنه کردن خواستن از کسی . (منتهی الارب ).
  • واشدن خواستن . روشن کردن خواستن .
  • جستجو. تجسس . تحقیق. پرسیدن : بدین استکشاف صورت یقین جمال ننمود. (کلیله و دمنه ). از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافی کنم . (کلیله و دمنه ). شیر... روی به ... استکشاف کار او [گاو] آورد. (کلیله و دمنه ). بر عزم حج چون بحضرت عضدالدوله رسیدم ... از احوال ملک خراسان و انتظام امر آن دولت در ضمن اهتمام و کنف کفالت و عهد تدبیر و وزارت شیخ ابوالحسن عتبی استکشاف کرد. (ترجمه تاریخ یمینی صص 47 - 48). و سلطان چون بدان نواحی رسید و از عقاید و نحل ایشان استکشاف کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 291). او در اظهاربرائت ساحت و نقای جیب فریاد میکرد و چندان زمان مهلت میخواست که از آن حوالت استکشاف افتد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 370). حیران فروماند و از همسایگان استکشاف حال میکرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 346). در آن وقت که گیوک خان را بخانی برداشتند و بحث و استکشاف آنک از پادشاه زادگان کدام کس ... (جهانگشای جوینی ). و بتدریج از احوال استکشاف میکند. (جهانگشای جوینی ). پادشاه فرمود که اگر با او سخنی هست در حضرت ما عرضه دارد تا هم اینجا استکشاف آن رود. (جهانگشای جوینی ).
    -استکشاف کردن ; تجسس کردن .
  • اسپاهبد
    نک سپهبد.
    استزاده
    1 ـ فزون خواستن ، فزونی طلبیدن . 2 ـ مقصر شمردن . 3 ـ شکوه کردن ، دلتنگی نمودن ، ج . استزادات .
    اسپرت
    1 ـ ورزش ، انواع گوناگون ورزش . 2 ـ حالت غیررسمی لباس ، کیف و غیره . 3 ـ ویژگی ماشینی که با تجهیزات و وسایلی تزیین شده باشد که مخصوص مسابقه است .
    استحاله
    1 ـ دگر گشتن ، دگرگون شدن .2 ـ دگرگونی .
    استضائه
    1 ـ توانایی ، قدرت داشتن . 2 ـ روشن شدن . 3 ـ روشنی جویی .
    ازو جز کردن
    = از و چز کردن : طلب رحم کردن همراه تضرع و زاری .
    استحکام
    استوار شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). استواری . استوار گردیدن . (منتهی الارب ). حصانت . محکمی . اِحکام : الحمد للّه الذی انتخب امیرالمومنین من اهل تلک الملة التی علت غراسها و رست اساسها و استحکمت ارومتها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299). عقده آن مناکحت به استحکام رسانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 395).
    استطابه
    1 ـ پاکیزگی خواستن ، پاکی جستن . 2 ـ پاک یافتن ، پاکیزه دانستن .
    استمساک
    چنگ درزدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (غیاث ). سخت داشتن دست و غیره در چیزها. اعتصام : استمساکاً به ; تعویلاً به .
  • احتباس .
    -استمساک کردن به ; دست اندرزدن به .
  • اسپرماتوزوئید
    = اسپرم : نطفه ، یاخته ای که در تخم یا نطفه برخی از موجودات نر وجود دارد.
    استخوان ترکاندن
    رشد کردن ، بزرگ شدن .
    استعاده
    1 ـ بازگشت چیزی را خواستن . 2 ـ عادت کردن .
    اژدرافکن
    کشتی های بخاری کوچک و دراز که تُرپیل بطرف کشتیهای دشمن افکند. (فرهنگستان ).
    اسپرود
    سنگ خوارک .
    استخوان خرد کردن
    با زحمت زیاد صاحب تجربه شدن .