جستجو

آسیاب گردان
(ص فا) کنایه از: گرداننده اصلی کارها.
آذربرزین
نام یکی از سه آتشکده بزرگ دوره ساسانی که در ریوند خراسان قرار داشت .
آسانسور
اتاقک متحرکی که به وسیله آن از طبقه ای به طبقات بالا روند و یا از طبقه بالا به پایین فرود آیند؛ بالابر، آسان بر (فره ).
آسیاکردن
خرد و آرد کردن غله و حبوبات و مانند آن به وسیله آسیا.
آذرروز
روز نهم از هر ماه شمسی .
آرمانشهر
جامعه ای خیالی و آرمانی که در آن نظام کاملی برای سعادت نوع بشر حکمفرماست واز هرگونه شر و بدی از قبیل فقر و بدبختی عاری است . و افرادش به کمال علمی و عملی رسیده و از هوی و هوس رسته اند، مدینه فاضله ، یوتوپیا.
آسپیرین
دارویی که خاصیت تسکین درد، تب بری و ضد روماتیسمی دارد.
آسیایی
منسوب به قاره آسیا، اهل قاره آسیا (یکی از پنج قاره کره زمین ).
آذرشست
1 ـ آذرنشین ، سمندر. 2 ـ پنبه کوهی .
آرمیچر
محور سیم پیچ شده ای که در داخل استوانه استارت و یا دینام قرار دارد.
آستان بوسی
به خدمت بزرگی رسیدن .
آسیب دیده
صدمه دیده ، ضربه ـ خورده .
آذرکده
آتشکده .
آرنائوت
1 ـ قومی از نژاد هند و اروپایی ساکن در کشور آلبانی . 2 ـ در فارسی : سبیل کلفت ، غول بی شاخ و دُم . 3 ـ زن ستیزه گر و آشوب طلب .
آستر بدرقه
پارچه یا کاغذی که از یک سو به جلد و از سوی دیگر به نخستین صفحه کتاب و مانند آن می چسبد.
آذرگشسپ
نک آذرگشنسب .
آریستوکرات
طرفدار اشراف ، عضو طبقه اشراف ، آن که معتقد به حکومت آریستوکراسی است .
آستیگماتیسم
عارضه ای که بر چشم رسد و به سبب آن ، نمی توان اندام جسمی را به طور واضح و آشکارا دید. این عیب به علت نامنظم بودن قرنیه (که کروی نباشد) و یا جلیدیه (که نامنظم باشد) ایجاد می شود. در این صورت در آن واحد ممکن نیست که تصویر قسمت های مختلف یک جسم بر روی نقطه زرد یکسان و نمایان بیفتد.
آش آلو شدن
کنف شدن ، خجالت زده شدن .
آذرگشنسپ
یکی از سه آتشکده بزرگ عهد ساسانی که در شیز آذربایجان قرار داشت .