آب جگر
کنایه از: خون ، خونابه (طبق طب قدیم ، جگر مرکز خون است ).
آب خوره
1 ـ آبخوری . 2 ـ آبگیر. 3 ـ چشمه ، جویبار.
آب داده
1 ـ آب پاشیده ، مشروب . 2 ـ تیز، تیز کرده (صفت برای شمشیر یا خنجر).
آب دانه
تاولی کوچک در پوست حداکثر به بزرگی ته سنجاق و حاوی مایعی روشن . (فره ).
آب درمانی
معالجه بعضی بیماری ها با نوشیدن آب یا با نرمش های مخصوص در داخل آب .
آئورت
سرخرگ بزرگی که به بطن چپ قلب متصل است و خون تصفیه شده را به تمام بدن می رساند، بزرگ سرخرگ . (فره )
آب آوردن
نوعی بیماری چشم که بر اثر پیری یا بیماری آب از چشم روان می گردد.
آب ریختن
1 ـ داخل کردن آب در ظرفی . 2 ـ ادرار کردن ، پیشاب ریختن .
آب اکسیژنه
مایعی که خاصیت اکسید کنندگی قوی دارد و برای رنگ بری و ضدعفونی کردن به کار می رود، پراکسید هیدروژن .
آب اماله
هر داروی مایعی که ا ز طریق تنقیه به بیمار منتقل کنند.
آب زرفت
میوه ای که درون آن گندیده شده باشد.
آب زیپو
غذای آبکی ، رقیق و کمرنگ ، کم مایه و بی مزه .
آب باریک
نام محلی کنار راه همدان به کرمانشاه ، میان روان و گندچین . و رجوع به گردنه آب باریک شود.
نام کوهی در کرمان متصل بجبال بارز.