یاطری سفلی
دهی است از بخش گرمسار شهرستان دماوند، با 400 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
یافتجه
معرب یافته است که به معنی قبض وصول و حجت و اصل خط باشد: رسم نویسندگان یافتجه ها. (تاریخ قم ص 167). ذکر اطلاق و رهانیدن از ضمان اهل قم را یعنی چون آن کس که ضمان خراج شده باشد و ضمان نامه باز داده چون خراج خود بگذاردو خواهد یافتجه و وصول مال ضمان بستاند چقدر حق کاتب یافتجه و اطلاقنامه او بوده است . (تاریخ قم ص 149).
یافیع
به معنی «خوشحال » پادشاه لاخیش یکی از اموریانی که معاهده کردند که بر ضد یوشعبن نون بجنگند و در نزد بیت حورون منهزم گشته در نزد مقیده مقتول شدند. (یوشع 10:1-27) (قاموس کتاب مقدس ).
یاقوتک
یاقوت کوچک .
کنایه از لب:
دو چشمک پر ز بند چشم بندان
دو یاقوتک همیشه خندخندان .
بلعباس امامی .
یاقی
سوختگی و داغ . (ناظم الاطباء).
یاطری علیا
دهی است از بخش گرمسار شهرستان دماوند، با 300 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
یافتن
وَجد. جِدة. وُجد. اِجدان . (از منتهی الارب ). وِجدان . وُجود. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). الفاء. (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). واجد شدن . اصابت . نیل . (منتهی الارب ). مغارطة. (منتهی الارب ). یابیدن . پیدا کردن:
هر که باشد تشنه و چشمه نیابد هیچ جای
بی گمان راضی بباشد گر بیابد آبکند.
شهید بلخی .
یاقد
شهری است به حلب نزدیک عزاز و در آن شهر زنی بود که می پنداشت بر او وحی میشود و پدر وی به او ایمان داشت و در این باره میگفت : براستی دختر من نبیه ای است و محمدبن سنان خفاجی وی را مخاطب ساخته گوید:
بحیاة زینب یا ابن عبدالواحد
و بحق کل نبیة فی یاقد
ما صار عندک روشن بن محسن
فیما یقول الناس اعدل شاهد.
(تاج العروس ).
یاقیازر
حصاری نزدیک مرغه درنواحی مرو بوده است : بهاءالملک با جمعی انبوه از بزرگان و سپاهیان استعداد تمام بجای آوردند و چون بقلعه «مرغه یا مرغز» رسید صلاح در مقام قلعه ندید با جمعی عازم حصار یاقیازر شد. (تاریخ جهانگشا ج 1 ص 120).
یاعزبن سلحون
از اجداد داود نبی علیه السلام است . نسب او داودبن ایشی بن عوبد یاعزبن سلحون بن نحشون بن عمی نادب بن رام بن حصرون بن فارض بن یهودابن یعقوب . (مجمل التواریخ والقصص ص 208).
یافتنی
آنچه لایق یافتن باشد: بیعالکفایة; خرید چیزی و ثمنش را به یافتنی سابق که بر شخص باشد حواله کردن . (از منتهی الارب ).
یاقوت کردار
با کردار و عملی مانند یاقوت . دارای عمل و خاصیت یاقوت:
دفع وبا را جام شه یاقوت کردار آمده .
خاقانی .
یاقیچی
سوزنده . (ناظم الاطباء).
یاعلی گوابر
دهی است از بخش رودسر شهرستان لاهیجان با 200 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
یافته
پیداشده . حاصل شده و میسرشده . (ناظم الاطباء). به دست آمده: فریفته تر ازآن کس نبود که یافته به نایافته دهد. (قابوس نامه ).
-
رغبت یافته کبار ; کسی که مردمان بزرگ آن راعزیز دارند و معتبر شمرند. (ناظم الاطباء).
شناخته . شناخته شده . (اِ) ورود و حصول و کسب و تحصیل . رسید و قبض وصول . (ناظم الاطباء). قبض وصول و حجت . (آنندراج ). حجت و خط. (فرهنگ سروری ):
دستت ارزاق خلایق برسبیل تقدمه
داد، بستدتا به روز حشر از ایشان یافته .
سلمان (از آنندراج ).
یاقوت بار
که یاقوت از آن می بارد:
بیا ساقی آن آب یاقوت وار
درافکن بدان جام یاقوت بار
.
نظامی .
یاقوت گر
لعل گر. (آنندراج ). سازنده اشیایی که در آنها یاقوت به کار رود.
یاقین
نزد و نزدیک . (از ناظم الاطباء). یخین . یوخون .
یافث
به لاتینی ژافت . سومین پسر نوح پس از سام و حام او پدر اقوام مختلف هند و جرمن است .(توریة). نام یکی از پسران نوح که جد بزرگوار یاجوج و ماجوج و ترک و صقالبه [ اسلاویان ] میباشد، انتظار خیری از اینان نباید داشت . (الانساب سمعانی ). حمداللّه مستوفی در نزهة القلوب آرد: و اهل عرب گویند که نوح پیغمبر (ع ) ربع مسکون را بر درازی به سه بهره کرد بخش جنوبی حام را داد و آن زمین سیاهان است و بخش شمالی یافث را داد و آن زمین سفیدان و سرخ چهرگان است وبخش میانی را به سام داد و آن زمین اسمران است . (ص 19). کلمه ای است عجمی و آن را یافث هم آرند و بعضی مفسران یَفَث حکایت کرده اند و او به روایتی پسر نوح (ع ) و پدر ترکان و یاجوج و ماجوج است که به زعم نسب شناسان برادران بنی سام و حام اند. (از تاج العروس ). صاحب مجمل التواریخ والقصص ذیل عنوان «نسب ترکان » آرد: چون نوح (ع ) زمین بر پسران قسمت کرد بدان وقت که طوفان بنشست ، از آن روی جیحون جمله به یافث داد چنانکه زمین عرب و عراقین و یمن و آن حدود به سام داده بود ومصر و یونان و قبط و نبط و بربر و هندوان و زنگبار به حام . و مردمان این زمین ها را نژاد بدیشان کشد و ما به حدیث یافث باز شویم . روایت چنان است که یافث [ چون ] بخواست رفتن از پیش پدر، گفت ای پیغامبر خدای ،آن کشور که مرا دادی آب کمتر باشد و خراب است مرا دعائی آموز که چون به باران حاجت آید خدای تعالی را بدان نام بخوانیم و ما را اجابت افتد، نوح (ع ) دعا کرد و خدای عزوجل ، نام بزرگ، او را الهام داد. نوح پسررا بیاموخت . یافث آن را بر سنگ نقش کرد و چون تعویذاز گردن بیاویخت و برفت و به هر وقت که خدای را بدان نام بخواندی بهر حاجتی [ برف یا باران بیامدی و باز چون خدای را بدان نام بخواندی برف و باران ] بایستاد [ ی ] و او را هفت پسر بود نام ایشان اول چین ، دوم ترک ، سیم خزر، چهارم منبل ، پنجم روس ، ششم میسک پدریاجوج و ماجوج ، هفتم کماری [ از ] این همه فرزندان عقب و نسل بماند و هر یکی را گفتار و زبان از گونه ای بود. (مجمل التواریخ والقصص ص 97). و رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 33 و 262 و اخبار الحکماء ص 11 و عیون الاخبار ج 2 ص 90 و عقد الفرید ج 3 ص 258 و قاموس کتاب مقدس و تاریخ گزیده و دمشقی ص 25 و 246 و حبیب السیر جزء1 ج 3 ص 3 و مجمل التواریخ والقصص ص 97 و 106 و تفسیر ابوبکر عتیق نیشابوری ص 77 و 131 و التفهیم ص 195 شود.