جستجو

یاریجان
معروف به کله لوت ، دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان با 260 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
یازر
نام محلی است و در جهانگشای جوینی (ج 1 ص 118) در ردیف ابیورد و نسا وطوس و جاجرم و جوین و بیهق و جز آنها آمده است . در نسخه چاپی نزهة القلوب (ص 159) بازر و نسخه بدل آن یازر است . رجوع به نزهة القلوب و نیز جهانگشای جوینی ج 2 ص 71 و 72 و 219 شود.
یازیدگی
حالت و چگونگی یازیده (صفت مفعولی از یازیدن ). درازشدگی . تمطی . سطواء. مطا. سخواء. (منتهی الارب ).
یاسری
منسوب است به یاسر پدر عمار صحابی مشهور. (سمعانی ).
یاسون
(به معنی کسی که شفا میدهد) مردی از اهل تسالونیکی که از خویشان پولس بود. (رساله رومیان 16:21). و دور نیست که سبب حبس شدنش بواسطه این بود که پولس را مهمان کرد و پس از آن ضمانت از وی گرفته وی را رها کرد. (اعداد: 17:9) (قاموس کتاب مقدس ).
یاری دادن
مدد کردن . همدستی کردن . همراهی کردن . مدد رسانیدن . در منتهی الارب کلمات زیر به «یاری دادن » معنی شده است : نصر، اعانت ، ولایت ، امداد، اسعاد، حمایت ، حمیة، حموة، معاونت ، حباء، عضد، محابات ، اعداء، رفد، انجاد، تعزیر، نصور، مد، ملا، اکناف ، اجلاف:
ترا قیصر از گنج یاری دهد
هم از لشکرت کامکاری دهد.

فردوسی .

یازری
منسوب به یازر و روحی یازری شاعر معاصر امیر علیشیر نوائی نیز منسوب بدانجاست . رجوع به روحی یازری شود.
یازیدن
اراده کردن و قصد نمودن . (از برهان قاطع). آهنگ کردن . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گراییدن . متمایل شدن . مایل شدن . میل کردن . قصد چیزی کردن و روی آوردن یا نزدیک شدن یا کشیده شدن به سوی چیزی:
بار ولایت بنه از دوش خویش
نیز بدین شغل میاز و مدن .

کسائی .

یاسریه
قریه بزرگی است بر کنار نهر عیسی و میان آن و بغداد دو میل مسافت است . و بر آن پلی زیبا و بدان باغها و بوستانهاست و فاصله میان آن والمحمول یک میل است . ابومنصور نصربن حکم بن زیاد یاسری و از متاخران عثمان بن قاسم یاسری ابوعمرو واعظ که به سال 616در گذشته بدان منسوبند. (از تاج العروس و معجم البلدان ). دهی است به بغداد از آن ده است جماعتی از زهاد ونصربن حکم و عثمان بن مقبل محدثان . (منتهی الارب ). و ابن خلکان ذیل ترجمه (موسی بن عبدالملک اصبهانی ) آرد:آنگاه وارد یاسریه شدیم و میان آن و بغداد قریب پنج میل است در وسط بوستانهای بهم پیوسته است و مسافری که به بغداد میرود شب را در یاسریه میگذراند و برای رفتن به بغداد شبگیر میکند. (وفیات الاعیان ج 2 ص 268).و رجوع به اخبار الراضی باللّه یا الاوراق ص 88 شود.
یاسه
ایاسه . خواهش وآرزو. (یسنا ص 125). خواهش و آرزو و به عربی تمنی گویند. (برهان ). آرزو. (غیاث ). تاسه (در تداول مردم قزوین ). آرزو را گویند و آن را ایاسه نیز خوانند: مدتهاست تا ما را به تو یاسه و آرزومندی است . (ابوالفتوح رازی ). گفت [ ثوبان ] یا رسول اللّه مرا هیچ رنج نبود الا یاسه دیدار تو. (ابوالفتوح رازی ج 2 ص 5). دوستان و رفیقان را وداع کرده به یاسه من به من آمده اند. (ابوالفتوح رازی ). آه : شوقاً الی رویتهم ; ای یاسه به دیدار ایشان . (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
برخصت دام منصب ساخته احکام شرعی را
مقدم کرده بر اخبار قرآن یاسه جان را.

پوربهای جامی (از جهانگیری ).

یاری ده
یاری دهنده . مساعد. کمک کننده . دستیار. پایمرد. مددکار: ارواج گفت برو و طلب کن و اگر ترا حرب افتد و محتاج به یاری ده باشی مرا خبر ده تا تو را یاری ده باشم . (ترجمه طبری بلعمی ).
برآرم من این راه ایشان به رای
به نیروی یاری ده رهنمای .

فردوسی .

یازش
اسم مصدر از یازیدن . قصد و آهنگ و اراده . (برهان ) (آنندراج ). تمایل . توجه . گرایش . (یادداشت مولف ):
نه دراز و دراز یازش او
امل خصم را کند کوتاه .

ابوالفرج رونی (از فرهنگ سروری ).

یاژه
هرزه و هذیان و بیهوده . (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 447). سخنهای بی معنی و هر چیز بیهوده و بی حاصل و باطل . (ناظم الاطباء). اماظاهراً کلمه دگرگون شده یاره است .
  • مردم اوباش و آواره . (ناظم الاطباء). مبدل یاوه است .
  • کسی که معروف به حماقت و نادانی باشد. (ناظم الاطباء). ظاهراً دگرگون شده یاوه است . در هر سه مورد رجوع به یاوه شود.
  • یاسق
    یاساق: قسم سوم در سیرتهای پسندیده و اخلاق گزیده و آثار عدل و احسان ... و حکمهای محکم و یاسقهای مبرم . (تاریخ غازانی چ کارل یان ص 1). و حکمهای محکم و یاسقهای مبرم مشتمل بر رعایت مصالح عموم خلایق که در هر باب نافذ گردانیده . (تاریخ غازانی ص 16).
    یاسیج
    یاسج:
    عجب دلتنگ و بیمارم ز صد بگذشت تیمارم
    تو گویی در جگر دارم دو صد یاسیج گرگانی .

    منوچهری (از جهانگیری ).

    یاری دهنده
    یاریگر. معین . ناصر. نصیر. یاری ده: این نوشته ای است از جانب بنده خدازاده بنده خدا ابوجعفر امام قائم بامراللّه امیرالمومنین به سوی یاری دهنده دین . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 306). گفت مرا یاری دهنده خداست . (قصص الانبیاء ص 33).
    یازع
    زجر و سرزنش کننده . (آنندراج ). مردم قبیله هذیل بجای وازع یازع خوانند. (منتهی الارب ). لغتی در وازع در میان هذیل یعنی زاجر. (از اقرب الموارد). و رجوع به وازع شود.
    یاس کند
    دهی است از بخش بوکان شهرستان مهاباد، در 16500 گزی خاور بوکان و 15000 گزی خاور شوسه بوکان به سقز با 221 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4).
    یاسین
    نام سوره سی و ششم از قرآن مجید، پس از «الفاطر» و پیش از «الصافات »، آن را 83 آیه است . در ابتدای آن ثنای رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم مذکور است و نزد بعضی یاسین یکی از اسمای آن حضرت (ص ) است و در آن ناسخ و منسوخ نیست و نیز نوشته اند که «یا» حرف ندا و «سین » کنایه از لفظ سید است (از تفسیر حسینی و غیره ) و در بیضاوی مسطور است که سین مخفف انیسین است که تصغیر انسان باشد و تصغیر در اینجا برای تعظیم است . (غیاث ).از اسامی حضرت رسول . (مجموعه مترادفات ص 123). و آن را در رسم الخط قرآن (یس ) نویسند و صاحب آنندراج علاوه بر آنچه غیاث آورده است گوید و گاه کنایه از نار است و شعر ذیل را از میر خسرو شاهد آورده:
    چند گوئی لب بدندانت گزم
    در دهان مرده یاسین میدمی .

    میر خسرو.

    یاری رس
    یاری رسنده . رسنده به طریق یاری در جمیع ازمنه و احوال . (آنندراج ). به یاری رسنده . به کمک آینده . یاری دهنده:
    بزرگا بزرگی دها بی کسم
    تویی یاوری بخش و یاری رسم .

    نظامی (از آنندراج ).