جستجو

یازغلامی
یکی از لهجه های زبان فارسی است . (مقدمه فرهنگنامه جدید بقلم دکتر معین ص 4).
یاسا
رسم و قاعده و قانون . (برهان قاطع) (آنندراج ). طرز و طور و قوانین و حکم و قرار داد چنگیزخان مغول بوده است . یاسه . یاسون . (انجمن آرا) (آنندراج ). یاساق. یساق. (فرهنگ وصاف ) نظام . نسق. امر. حکم . فرمان . قانون اساسی . قوانین اساسی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): یاسه = یاساق = یساق، به مغولی قاعده و قانون و سیاست است . (فرهنگ وصاف به نقل فرهنگ نظام ). یاسای چنگیزی مجموعه قواعد و مقرراتی که چنگیز وضع کرده و به نام او سلاطین مغولی مجری می داشتند. (حاشیه برهان قاطع چ معین ). صاحب تاج العروس (ج 10 ص 421 ص 8) آن را عربی و ازیسق دانسته است: کیوک التزام یاسا وعادت را در کارملک مداخلتی نمی پیوست . (جهانگشای جوینی ). و چون یاسا و آئین مغول آن است که ... (جهانگشای جوینی ).
-یاسا دادن ; فرمان دادن ، امر کردن : هرکس در مرکز خود نزول کردند و لشکر مغول یاسا دادند. (جهانگشای جوینی ). و یاسا دادند که خاشاک جمع کردند و خندق آب را انباشتند. (جهانگشای جوینی ). چنگیزخان یاسا داد که در هر خانه هر اسیری چهار صد من برنج پاک کنند. (جهانگشای جوینی ). و چون آن را بگشاد یاسا داد که هر جانور که باشد از اصناف بنی آدم تا انواع بهائم تمامت را بکشند. (جهانگشای جوینی ). ایشان را علی التفصیل آنجا فرستند تا سخن ایشان براستی پرسیده بر وفق یاسا آن قضیه را فصل کند. (تاریخ غازانی ص 59).
-یاسا فرمودن ; فرمان دادن . امر کردن: و تمامت لشکر را یاسا فرمود تا بارانیها در ظهاره های جامه های زمستانی کنند. (جهانگشای جوینی ). چنگیزخان یاسا فرمود تا در مکاوحت مبالغت کنند. (جهانگشای جوینی ).
  • سزا. قصاص . (غیاث اللغات ). در ترکی جغتائی به معنی سزا، قصاص . (فرهنگ قدری ).
    -یاسا رسانیدن و به یاسا رسانیدن ; مجازات کردن . کیفر دادن . کشتن: ابتدا فرمود تا بعضی را که بنات امرا بودندجدا کردند و تمامت حاضران را یاسا رسانیدند. (جهانگشای جوینی ). و بعد از یارغو هر سه را به یاسا رسانیدند. (جامع التواریخ رشیدی ). فرمان نافذ گشت تا او رابه یاسا رسانیدند. (جامع التواریخ رشیدی ). اقبوقا را به یاسا رسانیدند به سبب تنازع و مضادت و مخالفت که از جانبین قائم بود. (تاریخ غازانی چ کارل یان ص 70). قونچقبال را بقصاص خون امیر اقبوقا به یاسا رسانیدند. (تاریخ غازانی ص 86). قپچاق اوغول پسر بایدو را... به حکم یاسا رسانیدند. (تاریخ غازانی ص 93). بورالغی قتای سوکورچی را که در آخر عهد ارغون خان با امراء فتان یکی بود و تا غایت در میان فتنه ها مدخل داشته به یاسا رسانیدند. (تاریخ غازانی ص 98). تولک راگرفته بیاوردند و با سرکیس به یاسا رسانیدند. (تاریخ غازانی ص 100). بیست و هفتم رجب اینه بک را گرفته به تبریز آوردند و شنبه بیست و نهم در میدان به یاسارسانیدند. (تاریخ غازانی ص 102). بایغوت ... را در سه گنبد به یاسا رسانیدند. (تاریخ غازانی ص 104). حکایت توجه رایات همایون به جانب بغداد و به یاسا رسانیدن افراسیاب لر و... (تاریخ غازانی ص 105). پادشاه اسلام در غضب رفت و فرمود تا افراسیاب را به یاسا رسانیدند. (تاریخ غازانی ص 106). او را برهنه کرده گرد خانه ها برآوردند به یاسا رسانیدند و خانه ها و اموال او را تاراج کردند. (تاریخ غازانی ص 110). طایجواغول را با چهار نوکر به یاسا رسانیدند. (تاریخ غازانی ص 119). هر آفریده که از این غله و دیگر غله ها که به آن رسیم بخوراند او را به یاسا رسانند. (تاریخ غازانی ص 125).
    -به یاسا رسیدن ; مجازات شدن . به حکم امیر یا پادشاهی کشته شدن: واو را پسری بود ایلدر نام در اوایل عهد پادشاه اسلام غازان خان در حدود روم به یاسا رسید. (رشیدی ). درعهد غازان خان دل دگرگون کرده به یاسا رسید. (رشیدی ). او و برادرش ایلدای در عهد پادشاه اسلام غازان خان به سبب مخالفتی که در دل داشتند به یاسا رسیدند. (رشیدی ).
  • قتل . قتل و غارت . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). این معنی ظاهراً از به یاسا رسیدن (= مجازات دیدن ) و به یاسا رسانیدن (= مجازات کردن ) که اغلب با قتل و اعدام توام بوده است استخراج و استنباط شده است .
  • به ترکی ماتم را گویند. (برهان قاطع) (غیاث اللغات از برهان ). در ترکی ماتم را یاس گویند نه یاسا و با ترک بودن حسین خلف صاحب برهان این اشتباه از وی عجب است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
  • یاسل
    دهی است از بخش نور شهرستان آمل در 7 هزارگزی باختری بلده و چهل و دو هزارگزی خاور شوسه چالوس (حدود کندوان ) با 250 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
  • موضعی به تته رستاق نور مازندران . (سفرنامه رابینو بخش انگلیسی ص 111).
  • یاسین آباد
    دهی است از بخش سردشت شهرستان مهاباد با 96 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
    یاریشمیشی
    یارشمیشی . صلح و موافقت . و رجوع به یارشمشی شود.
    -یاریشمیشی کردن ; صلح و موافقت کردن: و از جمله آداب یکی آن که روزی هر یک به اسب راهوار برنشسته بودند و سرمست با وی گفته که راهوار را به گرو یاریشمیشی کنیم و گروبسته یاریشمیشی کردند. (جامع التواریخ چ بلوشه ص 183). و بهیچوجه با او مقاومت نکنیم دیروز من گروبسته با او راهوار را یاریشمیشی کرده ام و ما را چه راه آن باشد که با قاآن گرو بندیم . (جامع التواریخ بلوشه ص 183). و رجوع به یارشمیشی شود.
    یاز کردن
    یازیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
    به میدان بر فلک گر یاز کردی
    کمر شمشیر جوزا باز کردی .

    نزاری قهستانی .

    یاساق
    شریعت مغولان را گویند. (برهان ) (آنندراج ). به ترکی بدعت و مهم و سفر و کمک و مددی که پادشاهان را رعیت کند در دادن لشکر بدون مواجب به وقت ضرورت و طیاری جنگ باشد. (فرهنگ وصاف از فرهنگنظام و آنندراج ). تدبیر امور لشکر و ترتیب صفوف . (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 444). قوانین چنگیزی . یاسا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): بعد از اقامت مراسم شادمانی ... از حال یاساق و یوسون و عادت و رسوم برادر خویش سلطان سعید غازان خان ... تفحص فرمود. (جامعالتواریخ رشیدی ). و آنچ مشهورند از آنانک براه یاساق از پدر به او رسیده اند. (جامعالتواریخ رشیدی ). دراوایل سن طفولیت اطفال و اتراب را جمع گردانیدی و ایشان را یاساق و یوسون و شیوه داروگیر آموختی . (تاریخ غازانی چ کارل یان ص 8). اغوتای ترخان پسر حیبک ترخان و طوغان تیمور از قوم منکقوب را به یاسا رسانیدند و آنچه موجب یاساق بزرگ بود در هر باب بتقدیم پیوست . (تاریخ غازانی ص 150). فرمود تا احتیاط کرده در مواضع ضروری میلها به سنگ و گچ بسازند و لوحی که ذکر عدد راه داران آن موضع و شرایط یاساق که در این باب معین است بر آنجا نوشته باشند... (تاریخ غازانی ص 281). جد بزرگ ما چنگیزخان در بدو فطرت به تایید الهی و الهام ربانی مخصوص بود و یاساق خود را از موی باریکتر رعایت میکرد. (تاریخ غازانی ص 303). فرزندان ایشان هر کدام که یاساق و آیین مملکت مضبوط داشتند... ذکر جمیل او برصفحه روزگار مانده . (تاریخ غازانی ص 304). در ایام او (اباقاخان ) خلائق ایمن و آسوده و ترتیب یاساق و عدل و سیاست پدرش هولاگوخان برقرار باقی . (تاریخ غازانی ص 313). اکثر اموال نقد سرخ بخزانه می رسد ویاساق نیست که اجناس آرند. (تاریخ غازانی ص 322).
    تاراج دلها می کنی در شهر یغما می کنی
    برخسته غوغا می کنی نشنیده ای یاساق را.
    خواجوی کرمانی (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 1444).
    ظلم دریاساق او عدل است و دشنام آفرین
    رسم و آیینش ببین و عدل و یاساقش نگر.

    خواجوی کرمانی .

    یاسین التمیمی
    در روزگار مهدی خلیفه یس التمیمی در موصل خروج کرد و بر بیشتر دیار ربیعه و الجزیرة استیلا یافت و در سال 168 ه' . ق. مهدی گروهی را برای منهزم کردن و کشتن او بدان سوی گسیل کرد و وی با عده ای از همراهانش به قتل رسید. (از ضحی الاسلام ج 3 ص 339).
    یاری کردن
    همراهی کردن . کمک کردن . اعانت . نصرت . امداد. مددکردن . ارداء. مناجده . معاونت . نصرت . صحبت صحابت . هناء. عوان . ممالاة. تعوین . کنیف . کنف . (منتهی الارب ):
    هرآنگه که تو شهریاری کنی
    مرا مرزبخشی و یاری کنی .

    فردوسی .

    یازگلدی
    ده کوچکی است از بخش مراوه تپه شهرستان گنبدقابوس . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
    یاسامشی
    یاسامیشی . رجوع به یاسامیشی شود.
    -یاسامشی کرده ; منظم . ساخته . آماده و مجهز. مرتب: نوروز فیروز را با سپاهی یاسامشی کرده به راه گیلان از ناگاه برسر بایدو و امرا دواند. (تاریخ غازانی چ کارل یان ص 89).
    یاسمن
    درختچه ای از تیره زیتونیان که دارای گونه های برافراشته و یا بالارونده است . گلهایش درشت ومعطر و به رنگهای سفید یا زرد و یا قرمز میباشد. گلهایش گاهی منفرد و گاهی به صورت آرایش گرزن در انتهای شاخه قرار می گیرند. در حدود صد گونه از این گیاه شناخته شده که غالباً از گلهای گونه های معطر آن در عطرسازی استفاده میکنند از شاخه بالنسبه جوان یاسمن سفید جهت ساختن پیپ استفاده میکنند. (بعلت معطر بودن چوب آن ). یاسمین . یاسمون . ظیان . گل هاشم . سجلاط. سمن . یاس گلدانی . شرخات . و آن را یاسمین هم گویند گلیست خوشبو که زرد و کبود شود. بهندی آن را چنبلی نامند. مصلح آن کافور است و بدل آن نرجس و نسرین یا زنبق یا سوسن است . (الفاظالادویه ص 286). چیچک . چنبیلی . جنبیلی . یاس . یاسمی:
    یاسمن آمد به مجلس با بنفشه دست سود
    حمله کردند و شکسته شد سپاه با درنگ.

    منجیک .

    یاسین الخطیب
    یاسین بن خیراللّه خطیب عمری (1157-1210 ه' . ق.) مورخی است از علماء و ادباء و شعرای موصل برادر وی (محمد امین ) در منهل الاولیاء برخی از کتب او را بدین سان یاد کرده : (منهج الثقات فی تراجم القضاة) و (الدرالمکنون قی مآثرالماضی من القرون ) و (عنوان الاعیان فی ذکر ملوک الزمان ) و (الروض الزاهر فی تاریخ ملوک الزمان ) و (الروض الزاهر فی تاریخ الملوک الاوائل والاواخر)، بترتیب (حروف تهجی ) و (الروضة الفیحاء فی تواریخ النساء) خطی و (روضة المشتاق) ادبی است و (الخریدة العمریة) در طب و (الدر المنتشر فی تراجم فضلاءالقرن الثانی عشر) و (الاثار الجلیة) تاریخی است بر ترتیب سنوات . و (السیف المهند فیمن اسمه احمد) (خطی ). و (قرة العینین فیمن اسمه الحسن و الحسین ، خطی ) (الاعلام زرکلی ج 3 ص 1142).
    یاسین الزیات
    ابوخلف محدث است . رجوع به ابوخلف شود.
    یاغ
    روغن . (غیاث ) (آنندراج ). اسم ترکی دهن است . (تحفه ) (فهرست مخزن الادویه ).
    یافر
    بازیگر. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ). بازیگر و حقه باز. (ناظم الاطباء).
  • رقاص . (برهان ) (ناظم الاطباء). صاحب فرهنگ نظام آرد: سراج گوید: بعضی رقاص نیز گفته اند و ظاهراً مبدل یاور است ، در این صورت تصحیف در این معنی است که یاریگر به رای مهمله را بازیگر به رای معجمه خوانده اند و جهانگیری از سروری و او از موید نقل کرده ، پس تصحیف از جهانگیری نیست . (از حاشیه برهان قاطع).
  • یاقوت پوش
    آنکه یاقوت یا عقیق پوشیده باشد. (ناظم الاطباء).
  • (ن مف مرکب ) پوشیده از یاقوت .
  • غرق در بوسه . (به مناسبت شباهت لب به یاقوت ):
    چه نوشابه آن آفرین کرد گوش
    زمین را ز لب کرد یاقوت پوش .

    نظامی .

  • یاقوت مستعصمی
    جمال الدین ابوالدر یاقوت مستعصمی بغدادی خطاط شهیر درگذشته به سال 698 ه' . ق. وی به خط بدیع خود مخصوصاً بسبب نسخ قرآنی که آنها را به دست خود نوشته شهرت یافته است . یکی از نسخ مزبور در کتابخانه مصری مضبوط است که در سال 690 ه' . ق. از نوشتن آن فراغت یافته است . یاقوت را بعضی حکم و منتخبات نیز هست که از آنهاست : 1- اسرار الحکماء: از نوع مطالب پند و تصوف است که به ضمیمه امثال العرب ضبی در اسلامبول به سال 1300 طبع شده است . 2- رساله آداب و حکم و اخبار و آثار فقه و اشعار منتخبه . در مجموعه ای به نام سه رساله در مطبعه الجوانب اسلامبول به سال 1298 در 77 صفحه چاپ شده است .3- نبذة من اقوال الفضلاء، یاقوت آنها را در سال 681ه' . ق. گرد آورده و آن در ضمن کتاب تنزیه الالباب فی حدائق الاًّداب تالیف مطران و داود در موصل به سال 1863 م . طبع شده است . (از معجم المطبوعات ج 2 ص 1943).
    مرحوم اقبال آشتیانی ذیل صنایع دوره مغول آرد: یکی از شعب عمده صنایع مستظرفه که مخصوصاً مقارن استیلای مغول در ممالک شرق اهمیت فوقالعاده داشت حسن خط بوده و مستنصر و مستعصم و وزرای ایشان در جلب خوشنویسان و به کارواداشتن ایشان در خزانةالکتب های دارالخلافه مبالغ بسیار خرج میکردند و مشهورترین خطاطان این دوره دو نفرند: یکی صفی الدین عبدالمومن ارموی است و دیگری شاگرد او که در فن خط بمراتب از استاد خود معروفتر شده یعنی جمال الدین یاقوت مستعصمی (متوفی سال 698) که هر دو سابقاً از خطاطان مخصوص مستعصم آخرین خلیفه عباسی بوده و بعد از برافتادن دولت عباسیان بخدمت خاندان جوینی پیوسته اند و یاقوت که استاد خط نسخ محسوب میشود ابتدا از غلامانی بوده که او را مستعصم خریده و به شاگردی صفی الدین عبدالمومن واداشته و او بزودی در ادب و حسن خط مهارت بسیار یافته و در این فن اخیر براستاد خود نیز پیشی گرفته است . عطاملک جوینی او را بسیار محترم میداشت و پسران خود و برادرزاده خویش شرف الدین هارون را برای آموختن حسن خط پیش او به شاگردی واداشت . (تاریخ مغول ص 561):
    خطت که بر خط یاقوت می نهم ترجیح
    نوشته است بر آن لعل لب که «انت ملیح ».

    کمال خجندی .

    یاسین مغربی
    شیخ یاسین المغربی رحمةاللّه تعالی از اولیاءو اصحاب کرامت بود اما در صورت حجامی آن را پوشیده میداشت امام نووی از جمله مریدان و معتقدان وی بوده است و به زیارت وی میرفته است و به صحبت و خدمت وی تبرک میجسته است و نسبت به وی در مقام ارادت بوده به هر چه اشارت کردی بر آن موجب رفتی روزی وی را گفت که کتابهایی که پیش تو مستعار است به خداوندانش بازده و به دیار خود مراجعت کن و اهل خود را زیارت کن سخن وی را قبول کرد چون بدیار خود رسید و اهل خود را دید بیمار شد و وفات کرد. شیخ یاسین در ماه ربیع الاول سال 687 در گذشت و عمرش هشتاد سال بود رحمة اللّه تعالی . (نفحات الانس جامی ص 373). و خواندمیر آرد: و در سنه سبع و ثمانین و ستمائه (687 ه' . ق.) شیخ ابواسحاقابراهیم معصار الجعبری ... از عالم انتقال کرد و در ماه ربیع الاول همین سال شیخ یاسین المغربی الحجام وفات یافت و شیخ یاسین در سلک اکابر مشایخ انتظام داشت و بواسطه آنکه احوال خود را در پرده خفا مستور میگردانید به امر حجامت اشتغال میورزید و شیخ محی الدین نووی را نسبت به شیخ یاسین ارادت تمام بود و پیوسته بزیارت او میرفت و طریق تلمذ مسلوک میداشت ، عمر شیخ یاسین قریب هشتاد سال بود. (رجال حبیب السیر ص 38).
    یاغلامیشی
    این کلمه ترکی در تاریخ مبارک غازانی آمده است و با مصدر کردن به کار رفته و از عبارت مفهوم می شود که معنی تیمارداری و تعهد بسبب کوفتگی می دهد و اگر جزء اول کلمه یاغ به معنی روغن باشد، معنی روغن مالی دارد: شهزاده غازان هشت ساله بود آنجا نخچیرزد و چون اول شکار بود جهت یاغلامیشی دست او سه روز در دامغان توقف نمودند. (تاریخ مبارک غازانی ص 9). و قورچی بوقا که مرگان بود یعنی شکار نیکو می زد شهزاده غازان را یاغلامیشی کرد. (تاریخ مبارک غازانی ص 9).