جستجو

کاردگرنماور
از دیههای مازندران در ناحیه بارفروش . (سفرنامه مازندران و استرآباد، تالیف رابینو ص 118 بخش انگلیسی ).
کاردیف
شهر و بندر «گراند برتانی » (گال ) کرسی کنت نشین «گلامورگان ». سکنه 243000 تن . محصول آن زغال ، فلزات استخراجی و مواد شیمیائی است .
کارروا
نافع و سودمند و بکار و شایسته و سزاوار برای کار. (ناظم الاطباء).
کارداری
عمل کاردار. ولایت . حکومت:
بخدائی که کرد گردون را
کلبه قدرت الهی خویش
که ندیدم ز کارداری عشق
هیچ سودی مگر تباهی خویش .

انوری .

کار در گره افتادن
پیچیده و در هم شدن کار. برنیامدن حاجت . (آنندراج ). معضل و معقد شدن کار:
کار چون در گره افتد ز خدایاد کنیم
عقده مشکل ما سبحه صددانه ماست .

صائب (از آنندراج ).

کاردگری
عمل کاردگر. شغل کاردسازی داشتن : در «ازجاه » درویشی بود حمزه نام و کاردگری کردی و مرید شیخ بوسعید بود. (اسرار التوحید چ ذبیح اللّه صفا ص 192).
  • (اِ مرکب ) دکان و حانوت کاردگر.
  • کاردی کردن
    آماده ساختن گوشت را برای کباب بوسیله دم کارد.با دم کارد بسیار بر گوشت زدن تا آسانتر کباب شود.
    کارروائی
    سودمندی . کارسازی و تدبیرکار و مباشرت کار و دلالت برای کار. (ناظم الاطباء).
    کارداش
    نام محلی کنار راه خوی وجلفا میان قهوه خانه آجی و جلفا در 52هزارگزی خوی .
    کار در گره ماندن
    برنیامدن حاجت . (آنندراج ):
    در گره هرگز نخواهد ماند کارم چون صدف
    شوخی گوهر گریبان چاک میسازد مرا.

    صائب (از آنندراج ).

    کارد گوشت کوب
    ساطور. کارد قصابی .
    کاردیگانشیر
    کنت نشین «گراند برتانی » (گال ). سکنه 35000 تن . کرسی آن «ابریستویت » است .
    کارروژ
    حاکم نشین کانتن اورن بخش «الانسن ». سکنه 734 تن .
    کار داشتن
    عمده و اصل و مهم بودن . اصل کار بودن:
    کار کن کار، بگذر از گفتار
    کاندرین راه کار دارد کار .

    سنائی .

    کار دریافتن
    ادراک شغل . به کار رسیدن:
    واجب آن شد که کار دریابم
    گر نگیرد چو دیگران خوابم .

    نظامی (هفت پیکر ص 48).

    کاردل
    عصاره اتری و الکلی دانه گیاهی است بنام «اناکاردوم اُکسیدانتالی » از خانواده «تربانتاسه » که در هند غربی میروید. به شکل مایع غلیظ قهوه ای رنگ با بوئی مخصوص غیر محلول در آب و محلول ، در الکل و اتر و بنزین و روغنهای چربی ، یافت میشود. این جسم دارای خواص رادع کانتارید میباشد و چون توسط پوست جذب نمیگردد عاری از خطر مسمومیت خواهد بود. (درمان شناسی ، تالیف احمد عطائی ج 1 ص 509).
    کاردینال
    خلیفه . مطران . صاحب منصبی در دین مسیحی . یکی از مراتب رسمی روحانیت در دین عیسوی . دیوان الکاردینالیه . (دزی ج 3ص 434) و برای دانستن احوال کاردینالها مانند «کاردینال ریشیلو» و غیره ، رجوع بنام هر یک از آنان شود.
    کارره
    میشل . درام نویس فرانسوی متولد در پاریس . وی با همکاری «ژول باربیه » رسایل سودمند زیر را نوشته است : گالاته ، فاوست ، عروسی های ژانت ، هاملت ، رومئو و ژولیت (1819 - 1872 م .).
    کارد زدن
    ضرب بوسیله کارد.
    کار دیو
    کنایه از کار وارونه و بخلاف عادت . کار دیو است و وارونه .