جستجو

کاربند بودن
کاربستن . مامور بودن . عامل بودن . رجوع به کاربند شود.
کارپرداز
کارکن . (آنندراج ).
  • رئیس مباشرت و ملزومات . (فرهنگستان ). رئیس اداره کارپردازی .
  • قونسول . (ناظم الاطباء).
  • (در اصطلاح وزارت خارجه قدیم ) آنگاه که حققضاء قونسولها در ایران بر جای بود دولت ایران در هر شهری از ایران یک یا چند تن مامور داشت بنام «کارپرداز» مقابل قونسولهای دیگر در آن شهر و کار او دفاع از حقوق احدالمتداعیین بود آنگاه که ایرانی باشد.
  • کارتاژن
    شهری از اسپانیا. قرطاجنه . رجوع بهمین لغت و رجوع به کارتاژ شود.
    کارث
    کار در اندوه دراندازنده : امر کارث . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): بنیاد سرائی فرموده بود... بسبب حادثه کارثه ای او ناتمام بماند و فرزندان او ازاو اعراض کردند و بدان فال بد زدند تا خراب شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 146 نسخه خطی کتابخانه مولف ).
    کاربند شدن
    کاربستن . اجرا کردن:
    سخنهای سعدی مثال است و پند
    به کار آیدت گر شوی کاربند.

    سعدی .

    کارپرداز اول
    ژنرال قونسول . رجوع به کارپرداز شود.
    کارتایلاک
    امیل . دانشمند انسان شناس فرانسوی متولد در مارسی (1845 - 1921 م .).
    کارخانجات
    ج ِ کارخانه . (ناظم الاطباء). رجوع به کارخانه شود: احدی از غلامان و ملازمان پادشاه بدون تعلیقه ناظر از کارخانجات چیزی نبرند. (تذکرةالملوک چ 2 ص 12). آنچه اخراجات در کارخانجات سر کار خاصه شریفه واقع شود اسناد و روزنامجات آنها را بقدغن ناظر بیوتات ، توابین مشارالیه روزبه روز و هفته به هفته و ماه به ماه به وزیر بیوتات برسانند. (ایضاً ص 34). شغل مشرفان آن است که روزنامجات و اسناد کارخانجات متعلقه بخود را روز بروز بنویسند. (ایضاً ص 35).
    -کارخانجات خوراکی ; کارخانه هائی که خوردنیها را فراهم میکنند: آنچه کارخانجات خوراکی است ششماه بششماه مشرفان و سال به سال مستوفی ، جمعو خرج را مشخص مینمودند. (تذکرة الملوک چ 2 ص 11).
    کارپردازخانه
    اداره کارپرداز (مامور وزارت خارجه ).
    کارت پستال
    ورقه پستی .برگ مقوائی که روی آن چیزی نویسند و بمقصد فرستند.
    کاربون
    رجوع به کاربن شود.
    کارپردازی
    مباشرت در کاری و تدبیر در آن کار و انجام دادن آن . (ناظم الاطباء). ملزومات (اداره ).
  • آژانس .
  • کارت رایت
    ادموند. مکانیسین انگلیسی متولد در «مارنهام » . وی ماشینهائی برای بافتن و حلاجی پشم اختراع کرد. (1743 - 1823 م .).
    کارخانه چی
    کارخانه دار. کسی که کارخانه ای اداره کند.
  • قواد.
  • کاربون بلان
    حاکم نشین کانتن «ژیروند» ناحیه بردو. سکنه 1127 تن . راه آهن دارد.
    کارپرورد
    آنکه بطور شایستگی و صرفه خرج کند. (ناظم الاطباء). کسی که کار خانه را نیکو انجام میدهد. (شعوری ).
  • کسی که فکر کند و کار انجام دهد. (ناظم الاطباء). پاک ضمیر و صحیح فکر. (شعوری ):
    میان عاقلان باشد سرآمد
    هر آنکه در جهان بُد کارپرورد.

    (از شعوری ).

  • کار تراشیدن
    ایجاد کار برای کسی .
    کارخانه چین
    نگارستان چین:
    آن پری پیکر حصارنشین
    بود نقاش کارخانه چین .

    نظامی (هفت پیکر ص 219).

    کارپژول
    کارفژول . کارافژول . رجوع به کارافژول شود.
    کارخانه دار
    ناظر کارخانه و رئیس کارخانه . (ناظم الاطباء).