جستجو

کارچاقکنی کردن
رجوع به کار چاق کردن شود.
کارخانه کرو
جائی که در آن کشتیها و جهازها سازند. (از سفرنامه شاه ایران ، آنندراج ).
کار به ساز کردن
کار چون زر شدن . (آنندراج ) رجوع به همین لغت شود. به نیکی انجام شدن امر:
دنیا چو تو چشم باز کردی هیچ است
هر کار کزو به ساز کردی ، هیچ است
چون صورت آئینه تماشاش خوش است
چون دست طمع دراز کردی هیچ است .

محمد ابراهیم فارغا (از آنندراج ).

کارپیچ
جامه و پارچه را گویند که کشیده گران و گلابتون دوزان لفافه کار خود سازند بجهت محافظت آن . (برهان ). لفافه که زردوزان برای قماش سازند. (انجمن آرای ناصری ). بقچه .
  • دسته و بسته . تنگ. پشتاره . (ناظم الاطباء).
  • کارتنک
    انفست . تنیده عنکبوت . تننده . ثطاء. خانه عنکبوت . نسج عنکبوت . تارهای عنکبوت (در تداول عوام امروزی طهران ): درِجیبش را کارتنک گرفته . کارتنه . (برهان ). رجوع به کارتنه شود.
  • دهنه .(با بستن و گرفتن صرف شود). و رجوع به عنکبوت شود.
  • کار خوابیدن
    کنایه از تعطیل شدن کار. بی رونق بودن کار. کسادی بازار.خوابیدن کار: کار خوابیده است . بازار خوابیده است .
    کار به گوشه چیدن
    فراموش کردن و از یاد بردن . (آنندراج ):
    به گوشه همه کارها چیده اند
    ازو گوشه کاری ار دیده اند.

    ظهوری (از آنندراج ).

    کارپیرا
    آنکه کار انجام دهد. کارگشا. کارافژول:
    آتش بسته گشاید همه کار
    کارپیرای تو زر بایستی .

    خاقانی .

    کارتنگ شدن
    رجوع به کارتنگ گرفتن شود: از جهت خلف کار تنگ شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 585).
    کار چراغ خلوتیان
    کنایه از افروختن به دوام باشد و روشن ساختن جای تاریک را نیز گویند.
  • دوده افکندن . (برهان ) (آنندراج ):
    ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
    کار چراغ خلوتیان باز درگرفت .

    حافظ (دیوان چ قزوینی ص 59).

  • کار خواستن
    کار کردن خواستن . استسعاء.
  • تقاضای کار.
  • کاربین
    آنکه کار را بنگرد. کاردان . کارشناس:
    شکر ایزد را که ما را خسرویست
    کارساز و کاربین و کاردان .

    فرخی .

    کار پیش افکندن
    مولف آنندراج آن را مرادف کار از پیش رفتن گرفته ولی کار پیش افکندن متعدی است و این معنی لازم . کار پیش بردن:
    کار اشرف از برای خویش پیش افکنده ای
    میکنی امروز اگر آزار فردا را علاج .

    (از آنندراج ).

    کارتنگ گرفتن
    کار تنگ شدن . کار تنگ کردن . تضییق. (ترجمان القرآن ) (دهار). کنایه از سخت و دشوار گردانیدن کار. (آنندراج ):
    بر طاقت ما کار چنین تنگ مگیرید
    ای خوش کمران تنگ مبندید میان را.

    ابوطالب کلیم (از آنندراج ).

    کارخواه
    کارجو. کارجوی . آنکه کار طلبد.
    کاربینی
    در تداول زنان و امور خانگی ، کار. عمل . گویند: مرده شورت ببرد با این کاربینیت .
    کار پیش بردن
    مولف آنندراج آن را بمعنی کار پیش رفتن گرفته ولی کار پیش بردن متعدی است و این معنی لازم . کار را روبراه کردن . کار پیش افکندن .
    کارتنه
    عنکبوت . (ترجمان القرآن ). کارتن . کارتنک . (برهان ). تنند. (رودکی ص 1170).تننده . دیوپای . (رودکی ص 1296). جولا. کره تن . کروتنه .(برهان قاطع چ معین حاشیه لغت کارتنه ):
    ز دام کارتنه چون مگس فرار کند
    فضای روزی او بسته راه پروازش .

    رکن بکرانی .

    کارخیر
    امر خیر. کار نیک:
    در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست .

    حافظ.

    کارپات
    (جبال ...) سلسله جبال واقع در اروپای وسطی مشرف بر جلگه های «اسلوواکی » و «هنگری » و بر نجدهای «ترانسیلوانی »، ممتد از «براتیسلاوا» تا «پورت دوفر» (ابواب الحدیدیه ) در ساحل «دانوب »، بطول 1450 هزار گز. مرتفعترین نقطه آن قله «تاترا» است .