جستجو

چیره خوردن
با تسلط و احاطه خوردن . با ولع خوردن .
اشتر گرسنه کسیمه خورد
کی شکوهد ز خار چیره خورد.

رودکی .

چیزخور شدن
زهر خورانیده شدن . مسموم شدن .
چیمه
دهی است از دهستان چیمه رود بخش نطنز شهرستان کاشان . در 32هزارگزی شمال باختری نطنز و 11 هزارگزی پل هنجن واقع است . کوهستانی است و سردسیر، 1200 تن سکنه دارد. از سه رشته قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و حبوبات انواع میوه هاست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
چیره داشتن
غالب داشتن . مسلطداشتن : عقل بر هوای نفس چیره داشتن : (تحفةالملوک ).
چیزخور کردن
مسموم کردن . زهر دادن . زهر به خوردِ کسی دادن . زهر دادن برای کشتن یا ایجاد عیب و نقصی . سم خورانیدن کسی را بی آگاهی او. او را برای دیوانگی یا عاشق شدن یا کشتن بی علم او زهر خورانیدن : فلان وزیر را چیزخور کردند; زهر دادند و کشتند. سگها را دزدها چیزخور کردند; زهر دادند و کشتند. (از یادداشت مولف ).
چیلاخور
دهی است جزء دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان . در 30هزارگزی باختری قیدار و 6هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است . کوهستانی و سردسیر و 300 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
چیمه رود
نام یکی از دهستانهای بخش نطنز شهرستان کاشان است . این دهستان در شمال باختری نطنز و دره شمالی کوه کرکس واقع است . سردسیر وخوش آب و هواست . آب آن از زه رودخانه محلی است . محصولش انواع میوه های سردسیر و غلات است . این دهستان ازشش آبادی و چند مزرعه تشکیل شده و سکنه آن در حدود4400 تن و قراء مهم آن از این قرار است : چیمه ، هنجن ، بیدهند، فریزهند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
چیره دست
چیردست . ماهر. زبردست . توانا. قادر. حاذق:
بیامد یکی موبد چیره دست
مر آن ماهرخ را به می کرد مست .

فردوسی .

چیز دادن
مال بخشیدن . عطا دادن:
دو هفته ابا گستهم بود شاد
بدو خلعت و چیز بسیار داد.

فردوسی .

چیشتان
در زبان شیرخوارگان ، رقص : چیشتان کن ; برقص . (از یادداشت مولف ).
چیره دستی
عمل چیره دست . مهارت . استادی . حذاقت . مهارت .
  • غلبه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تسلط. زبردستی:
    مبارزی که به مردی و چیره دستی و رنگ
    چنو یکی نبود در میان بیست هزار.

    فرخی .

  • چیزدار
    متمول . غنی . مالدار. توانگر. (یادداشت مولف ). ثروتمند. ملی . دارا.
    چیشتان بالا
    بزبان زنان ، بنکوهش و استهزاء و تعبیر و تعریض و تحقیر جامه سخت کوتاه و مخالف عفاف . لباس نادرخور و نابرازنده و کوتاه . جامه کوتاه نامتناسب . جامه کوتاه و تنگ و بی اندام . لباس بسیار کوتاه نابرازنده و خلاف رسم . (یادداشت مولف ).
    -چیشتان بالادرست کردن ; لباس کوتاه و ناموزون دوختن .
    چیلان کشه
    دهی است جزء دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان . در 21هزارگزی باختر سیردان و 6هزارگزی راه مالرو عمومی در قسمت جنوبی رودخانه قزل اوزن واقع است . کوهستانی است . 336 تن سکنه دارد. ازرودخانه چوبدرچای آبیاری میشود. محصولش غلات ، پنبه ،انار و زیتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
    چین آب
    پسین آب که کشت را دهند پس درو کنند.
    چیره دستی کردن
    غلبه کردن . زبَردستی نشان دادن . درازدستی کردن:
    همان زنگیان چیره دستی کنند
    چو پیلان آشفته مستی کنند.

    نظامی .

    چیزداری
    تمول . توانگری . مالداری .
    چیشتان کردن
    در زبان اطفال شیرخوار، رقصیدن . نانای کردن . نینای کردن . رقصیدن ، در تداول زنان شیرخوارگان را. (یادداشت مولف ).
    چیلانگر
    کسی که چیلان یعنی آلات و ادوات آهنی سازد. چیلان ساز. آنکه افزار آهنین کوچک سازد. چیلانی:
    ز چیلانگرم شعله در جان گرفت
    دلم آتش از آب حیوان گرفت .

    وحید (از آنندراج ).

    چین آویز
    آویخته با چین و شکنج .
  • قسمی پارچه ابریشمین گران بها در دوره محمدشاه و اوائل ناصرالدین شاه . قسمی منسوج ابریشمین .شاید صورتی دیگر از قناویز باشد. (یادداشت مولف ).