جستجو

چینی ساز
آنکه چینی سازد. که ساختن ظروف لعابدار از خاک چینی کار دارد. که کارش ظروف لعابدار ساختن از خاک چینی است .
چین چین
شکن شکن . با چین های بسیار. صاحب چین های بسیار. پرشکن:
ای زلف سرکشت همه چین چین شکن شکن
مویت برای بردن دلها رسن رسن .
چین ماچین
چین و ماچین . قِر و فر.با چین های بسیار در جامه . رجوع به چین و ماچین شود.
چینه خواری
عمل چینه خوار. دانه خواری . دانه خوارگی .
چینی سازی
هنر یا صنعت ساختن ظروف و اشیاء لعابدار و از خاک چینی . رجوع به دایرة المعارف فارسی (ذیل سفالینه سازی ) شود.
چین خای
نام ایالتی از چین به مساحت 697 هزار گز مربع و دارای یک میلیون و دویست هزار سکنه و کرسی آن نین شاه است .
چینندگی
حالت و چگونگی چیننده . عمل چیننده . رجوع به چیننده شود.
چینه دادن
دانه دادن به مرغ . دادن ِ دان . غذا دادن به طیور از حبوب و شبه آن : زق; چینه دادن مرغ بچه را بمنقار. (تاج المصادر بیهقی ). عدار; چینه دادن مرغ بچه را به منقار. (تاج المصادر بیهقی ). زغل ; چینه دادن مرغ بچه را به منقار. (منتهی الارب ).
چینی طراز
دارای طراز چینی . با طراز چینی . با زینت و آرایش چینی:
دگرباره این نظم چینی طراز
ببین تا کجا میکند ترکتاز.

نظامی .

چین خوردگی
حالت و چگونگی چین خورده .
چیننده
آنکه چیند. که چیدن کار دارد. رجوع به چیدن در همه معانی شود: جان ، جانی ; چننده میوه . (منتهی الارب ).
چینه دان
مرکب از: (چینه + دان ، ظرف ) حوصله مرغانه را گویند. (برهان ). حوصله مرغان است که دانه در آن جمع شود، و آن را ژاغر نیز گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). علف دان مرغ . جای دانه و خوراک مرغان و آن غیر سنگدان است . (یادداشت مولف ). زارة. زاورة. (منتهی الارب ). قونص . حوصل . حوصلا. چیلک دان . کراژ. (یادداشت مولف ). حوصل . حوصلا. غُرغُرَة. غَرغَرَه . نُعنُعَه . نَوطَه . قریة. (منتهی الارب ). چیلک دان (در تداول مردم قزوین ). چینه دان میان مری و سنگدان قرار گرفته و در نرم کردن مواد سخت معده را یاری میکند. چینه دان مرغان شکاری ، ماکیانها و کبوترها و پرندگان بالارونده مخصوصاً طوطیها غالباً بزرگمیشود. چینه دان کبوترها دو زائده دارد که به هنگام تفرخ تازه تخم ها (که جوجه ها تازه از تخم برآمده باشند) ماده پنیری مانندی ترشح میکند که جوجه های نوزاد در روزهای اول زندگی از آن تغذیه میکنند:
طاووس غرابخوار هر دم
گاورس ز چینه دان برانداخت .

خاقانی .

چینی کار
که کار آن چون کار چینیان است . که تصاویر و نقوش و عمل چینیان باشد:
نقش این کارگاه چینی کار
بهترک بستمی درین پرگار.

نظامی .

چین خوردن
شکن گرفتن . ترنجیدن . شکن یافتن . چروک پیدا کردن . چنانکه رخسار و رو. لا و تا یافتن چنانکه در پارچه ; این پارچه خوب چین نمیخورد. رجوع به ترنجیدن شود.
چینه دانه
حوصله مرغان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). چینه دان . چیلک دان . رجوع به چینه دان شود.
چینی ناز
دارای ناز و کرشمه چینی . با کرشمه و غنج و دلال چون چینیان:
گفت رومی عروس چینی ناز
کای خداوند روم و چین و طراز.

نظامی .

چین خورده
با چین . نوردیده و شکن گرفته . متشنج . با نورد.
چینوار
چینور. راست . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 347).
چینه سازی
ساختن دیوار گلی . چینه کشی . بناکردن و برآوردن دیوار از رده های گل .
  • ترتیب قرار گرفتن سنگهای ته نشستی به صورت چینه ها چنانکه در آبهای راکد مواد سنگینتر سریعتر از مواد دیگر در ته آب نشست میکنند، در آبهای جاری نیز، وقتی که سرعت جریان به اندازه کافی کم شود، مواد درشت تر زودتر از مواد خردتر فرومی نشینند. ته نشین شدن مواد معمولاً به وضع افقی است و طبقاتی که روی هم ته نشین میشوندبا هم متوازی اند. هر یک از این طبقات یک چینه یا بستر، و صفحه فاصل بین دو چینه «بستره » خوانده میشود.در تقسیمات ازمنه زمین شناسی ، چینه سازی های متعلق به یک دوران را گروه ، به یک دوره را سیستم ، به یک دور را ریسه و به یک عصر را «سازند» خوانند این دسته ها اغلب بسبب وجود طبقات ناموافق از هم جدا میشوند، و آنها طبقاتی هستند که در چینه های مجاور آنها ناپیوستگی دیده میشود. این ناپیوستگی علامت آن است که در فرایند ساخته شدن سنگها، بسبب فرسایش یا به علت موقوف شدن نهشت ، توقفی روی داده است . (دائرة المعارف فارسی ).
  • چینی نگار
    که آفریننده آن چینی باشد. که از مردم چین آن را ساخته و پرداخته باشد. ساخته و پرداخته دست چینی .
  • در چین ساخته و پرداخته شده . پرداخته و ساخته چین .
  • (ص مرکب ) با نگار و نقش چینی .
  • مجازاً زیبا: نگار چینی . دلبر چینی . زیباروی چینی:
    مکن ترکی ای ترک چینی نگار
    بیا ساعتی چین بر ابرو میار.

    نظامی .