جستجو

چین دادن
در اصطلاح خیاطی تا کردن پارچه و لاها در طول یا عرض آن پیدا آوردن .
چینوت
(پُل یا پول یا پوهل ) در روایات زردشتیان پل صراط است . چینود. رجوع به چینود و رجوع به صراط شود.
چینه شناس
عالم به به معرفت طبقات الارض . که به علم طبقات الارض آشنا باشد.
چینی نواز
نوازنده چینی . که مایه نوازش چینی است:
ز غلغل صراحی است چینی نواز
دهان قدح مانده از خنده باز.

ظهوری .

چین دار
چین دارنده . دارای شکنج . با نورد. با تا و لاهای بسیار.
چینه شناسی
علم و معرفت به طبقات الارض . قسمتی از زمین شناسی است که از چینه های زمین و شرایط تشکیل آنها، و سن نسبی و پراکندگی و سایر خصوصیات آنها بحث میکند.
چیوی زاده
محمد افندی . از علماء و شیخ الاسلامان دوران سلطنت سلطان مرادخان ثالث و فرزند محیی الدین چیوی زاده است وبسال 995 ه' .ق. درگذشته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
چین دیار
دیار چین . سرزمین چین . چینستان:
سپهدار چین هر دم از چین دیار
فرستاد نزلی بر شهریار.

نظامی .

چین و چروک خوردن
تا خوردن . شکن یافتن . کیس برداشتن . بسیار نورد و شکن یافتن .
چینستان
(مرکب از: چین + ستان ، پسوند مکان که غالباً به نام سرزمینها می پیوندد). سرزمین چین . کشور چین . مملکت چین: افراسیاب ملک ترکستان بود. ملکی بزرگ بود و همه ترکان زمین مغرب به فرمان او بودند و نشست او در بلخ بودی و گاهی در مرو بودی و شهر بلخ همه ترکان داشتند و از جیحون گذشته بودند و همه بلخ و مرو خیمه ها و خرگاهها ترکان بود تا سرخس تا عقب نیشابور به سه فرسنگ از این سوی همه ترکان بودند، و این همه به پادشاهی منوچهر بود و افراسیاب بگرفته بود و سپاه او را عدد پیدا نبود و پادشاهی او از حد جیحون گذشته بود با این زمین ها از آب این طرف تا فرغانه و ترکستان تا حد چینستان همه سپاه او بود پس آن سپاه بکشید و به حد منوچهر آمد. (ترجمه طبری بلعمی ). مشرق تبت بعضی از چینستان است . (حدود العالم ). ناحیتی است که مشرق او دریای اقیانوس مشرقی است و جنوب وی حدود واقواق و کوه سراندیب و دریای اعظم و مغرب وی هندوستان و تبت است و شمال وی حدود تبت و تغزغز و خرخیز و این ناحیتی است بسیارنعمت با آب روان و اندر او معدنهای زر است بسیار و اندر آن ناحیت کوه است و بیابان و دریا و ریگ است و ملک او را فغفورچین خوانند و گویند که از فرزندان فریدون است و گویند که ملک چین سیصد و شصت ناحیت دارد که هر روزی ازسال مال یک ناحیت را به خزینه آرند و مردمان این ناحیت مردمانی خوب صنعت اند و کارهای بدیع کنند و برود عنان اندر نشسته به تبت آیند به بازرگانی و بیشترین از ایشان دین مانی دارند ملک ایشان شمنی است و از این ناحیت زر بسیار خیزد و حریر و پرند و خاوچیز چینی (؟ ) و غضاره (؟ ) و دارچینی و ختو که از او دسته های کارد کنند و کارهای ، بدیع اندر هر جنسی و اندرین ناحیت پیل و گرگ است . (حدود العالم ص 59 و 60 چ ستوده ).
ببر پیل و آن سنگ اکوان دیو
که از ژرف دریای کیهان خدیو
فگنده ست بر بیشه چینستان
بیاور ز بیژن بدان کین ستان .

فردوسی .

چین و چگل
سرزمین چین (ترکستان شرقی ) و ناحیه چگل (در ماوراءالنهر) و در تداول شاعران قدیم این دو نام پیاپی آید:
ملکی کو ملکان را سر و مایه شکند
لشکر چین و چگل را به طلایه شکند.

منوچهری .

چینه کشی
شغل چینه کش . کار دیوار گلی ساز. دیوارکشی . دیوارسازی . دیوارگری . کشیدن دیوار گلی .
چین شرقی
رجوع به چین و رجوع به شدالازار ص 508 شود.
چین و چوروک
رجوع به چین و چروک شود.
چینه کشیدن
ساختن دیوار گلی . بنا کردن دیوار از گل . دیوار برآوردن از رده های گل .
چین شمالی
رجوع به چین و ختا و تاریخ مغول اقبال و دایرة المعارف فارسی شود.
چین و خم
پیچ و تاب . شکن و نورد. رجوع به چین و نیز رجوع به خم شود.
چاچولباز
حقه باز، حیله گر.
چس و فیس
لاف و گزاف بیهوده .
چک زدن
چنباتمه زدن ، چندک زدن .