جستجو

چهره خیز
که رخسار از آن نمایان شود. که عکس رخسار از آن برآید و در آن نماید و آن کنایه از روشن و مجلا و مصفاست . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ).
چه سان
(مرکب از «چه » حرف استفهام + «سان » پسوند شباهت ) چگونه ؟ به چه کیفیت ؟ به چه ترتیب . چون ؟
چهل رز
دهی است جزء دهستان تیمور بخش حومه شهرستان محلات . در 18هزارگزی جنوب محلات و 12هزارگزی جنوب راه شوسه دلیجان به خمین واقع است . کوهستانی و سردسیر است ، 150تن سکنه دارد. از رودخانه لعل بار آبیاری میشود. شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
چهره درهم کشیدن
چین و شکن بر چهره آوردن . روی درهم کشیدن . گره بر جبین افکندن بسبب ناملایمی و ادراک رنجی یا کردار و گفتار ناموافقی:
من نه آن رندم که چون بر دوش بارغم کشم
دیده را بر هم فشارم چهره را در هم کشم .

باقر کاشی (از مجموعه مترادفات ).

چهل پخت
(کوه ...) نام کوهی بنواحی شمال شرقی در مغرب جاجرم است .
چهل روزه
که چهل روز بر وی گذشته باشد. که دوران زندگیش به چهل روز برآمده باشد. که مدت حیاتش به چهل روز بالغ شده باشد.
-کودک چهل روزه ; کودکی که عمر وی چهل روز باشد:
چهل روزه شد رود و می خواستند
یکی تخت شاهی بیاراستند...
چو آن خرد را سیر دادند شیر
نَوَشتندش اندر میان حریر
چهل روزه را زیر آن تاج زر
نهادند بر تخت فرخ پدر.

فردوسی .

چهر گشادن
روی گشادن . نقاب از چهر برگرفتن . پرده از رخ به یکسو فکندن . بی حجاب برآمدن . رخساره گشودن .
  • خندان شدن . گشاده رو گشتن . منبسط شدن:
    زمانی چنین بود وبگشاد چهر
    زمانه به دلش اندر آورد مهر.

    فردوسی .

  • چهره ساختن
    صورت کشیدن . نقاشی کردن . صورتگری کردن . چهره پرداختن . رخسازی کردن . منظره ساختن .
  • روبرو کردن . مقابل کردن . مواجهه دادن .
  • چه فو
    بندری در چین در ساحل شمالی نزدیک جزیره شان تونگ (خلیج په - چی - لی ) که در دریای زرد واقع است و 116000 سکنه دارد.
    چهل پری
    دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد. در 56 هزارگزی شمال باختری مشهد در جنوب کشف رود واقع است . جلگه و معتدل است و 139 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود محصولش غلات ، چغندر و بنشن و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
    چهل زرعی عجم
    دهی است از دهستان شبانکاره بخش برازجان شهرستان بوشهر، در 42هزارگزی شمال باختر برازجان و 5هزارگزی شمال راه فرعی برازجان به گناوه واقع است . 550 تن سکنه دارد. از چاه آبیاری میشود. محصولش خرما و شغل اهالی کشاورزی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
    چهره شدن
    مقابل شدن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). روبرو شدن . مواجه شدن . روبارو شدن . رودررو قرار گرفتن:
    با آینه چهره میتوان شد
    گر روی تو در میان نباشد.

    غنی (از آنندراج ).

    چه قدر
    چقدر. چه اندازه . چه مقدار. و گاه بضرورت شعری دال ساکن رامتحرک سازند چنانکه در بیت ذیل از صائب:
    شمع بالین خود از دیده بیدار کنی
    گر بدانی چه قدرها بصفائی در خواب .

    صائب (از آنندراج ).

    چهل تخم
    دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم در دوهزارگزی شمال باختری بم و 4 هزارگزی شمال شوسه کرمان به بم واقع است ، 470 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و خرماست اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
    چهل زرعی عرب
    دهی است از دهستان شبانکاره بخش برازجان شهرستان بوشهر. در 36هزارگزی شمال باختر برازجان و 7هزارگزی راه فرعی برازجان به گناوه واقع است ، 350 تن سکنه دارد. از چاه آبیاری میشود. محصولش غلات و شغل اهالی کشاورزی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
    چهرن
    دهی است از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان . در 48 هزارگزی خاور بافت سر راه مالرو لاله زار به رابر واقع است ، 120 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و حبوبات و شغل اهالی کشاورزی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
    چهره شکستن
    رنگ شکستن . (آنندراج ). کم رنگ کردن . (ناظم الاطباء):
    ز بسکه دارم از آن چشم بی سرانجامی
    شکسته چهره من همچو رنگ بادامی .

    مفید بلخی (از آنندراج ).

    چه قسم
    (مرکب از «چه »ادات استفهام + «قسم »). به چه کیفیت ؟ چگونه ؟ چطور؟
    چهل تن
    چهل نفری که با موسی به کوه طور رفتند. (ناظم الاطباء).
    چهل ساله
    که چهل سال بر وی گذشته باشد. که دوران حیاتش به چهل سال برآمده باشد.
    -مرد یا زن چهل ساله ; مرد یا زنی که چهل سال از تاریخ تولدش گذشته باشد. رجوع به چل ساله شود.