جستجو

چهره پردازی
عمل چهره پرداز. رخسازی . صورت سازی . ساختن و پرداختن چهره اشخاص و چیزها. مصوری . صورتگری . نقاشی .
چهره نویس
آنکه چهره های نوکران را نوشته سررشته آن در دفتر نگاهدارد. (آنندراج ) (بهارعجم ). قیافه نویس . (ناظم الاطباء). آیا کسی بوده است که شمائل و ملامح هر فرد لشکری را می نوشته ؟ (یادداشت مولف ) :
داری پی شان ز طالع مهر
صد چهره نویس چون منوچهر.

محسن تاثیر (از بهار عجم ).

چهل آب
نام کوهی به فیروزکوه است و رودخانه (کاری سر) بابل سر از آنجا سرچشمه میگیرد. (یادداشت مولف ).
چهل خانه
دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن . در 14 هزار گزی شمال باختر داران متصل به راه ماشین رو دامنه به بوئین واقع است . از چشمه و قنات آبیاری میشود. محصولش غلات ، عدس و انگور است . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی از قبیل قالی و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
چهرپرداز
چهرپردازنده . چهرآرا. رخ پرداز. روی نگار. رنگآمیز. نقاش . (یادداشت مولف ).
چهره پوشیدن
روی به کسی ننمودن . از خفا برنیامدن . آشکار نشدن . دیدار ننمودن:
از ایران کس آمد که پیروزشاه
بفرمود تا پرده بارگاه
نه بردارد از پیش سالاربار
بپوشید چهره ز ما شهریار.

فردوسی .

چهره نویسی
عمل چهره نویس .ثبت کردن نام غلامان سپاهی: نایبی از جانب مشارالیه (یعنی لشکرنویس ) به اتفاق ایشان روانه ، و سررشته بر حضور و غیبت و چهره نویسی و قدر مواجب ایشان درست داشته ، انفاد درگاه معلی مینماید. (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 41). رجوع به سازمان حکومت صفویه ص 138 یا ترجمه تعلیقات مینورسکی بر تذکرةالملوک شود.
چهل امیران
دهی است از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار. در 45 هزارگزی جنوب خاور بیجار کنار رودخانه تلوار واقع است ، 280 تن سکنه دارد. از رودخانه تلوار و چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و لبنیات است ، شغل اهالی کشاورزی و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
چهل دختران
نام یکی از پنج دروازه شهر استرآباد به جنوب شهر. (ترجمه مازندران و استرآباد تالیف رابینو ص 104).
چهرزاد
نام همای دختر بهمن است و بهمن او را به حکم شریعتی که تابع آن بودبه نکاح خود درآورد و داراب از او متولد شد. (جهانگیری ) (برهان ). لقب دختر بهمن است و وی را خمانی نیز گفته اند و در نسب وی اختلاف است بعضی گفته اند که وی زن بهمن و دختر حارث ملک مصر بود و بهمن وصیت کرد که پادشاهی از آن او و فرزندش باشد. پارسیان گویند که وی خود دختر بهمن بود و آنکه دختر ملک مصر بود از وی زاده شد. و وی را شمیران بنت بهمن نام بود و به لقب ،وی را همای می خواندند وی از پدرش آبستن گشت و چون بجای پدر بر تخت سلطنت نشست عدل و داد پیشه کرد و آبادانیها نمود، پلی بر دجله به بغداد بست که تا زمان اسکندر باقی بود و به فرمان اسکندر خراب شد. همچنین در پارس و استخر پارس عمارات عالی برپا ساخت که از آن میان ایوان چهل مناره مشهور به تخت جمشید را میتوان نام برد که باز به دست اسکندر به آتش کشیده شد و ویران شد... چون شش ماه از سلطنت همای گذشت پسری از وی متولد شد اما او بسبب حب جاه و مقام پسر را از امرا و بزرگان پنهان داشت . صندوقی فراهم کرد و از بیرون آن را قیراندود کرد و نوزاد را با گوهرهای فراوان در آن صندوق گذاشت و به آب استخر فارس انداخت . صندوق به دست گازری افتاد گازر صندوق را از آب گرفت و نوزاد را از میان آن برداشت و او را داراب نام کرد بعدها همای داراب را شناخت و سلطنت را به وی سپرد. مدت پادشاهی همای چنانکه در مجمل التواریخ و حبیب السیر آمده است سی سال بود. فردوسی در شاهنامه گوید:
پسر بود او را یکی شیرگیر
که ساسانش خواندی ورا اردشیر
یکی دخترش بود نامش همای
هنرمند و بادانش و پاک رای
همی خواندندی ورا چهرزاد
ز گیتی بدیدار او بود شاد
پدر درپذیرفتش از نیکویی
بدان دین که خواندی ورا پهلوی
همای دل افروز تابنده ماه
چنان بدکه آبستن آمد ز شاه
چو شش ماه شد پر ز تیمار شد
چو بهمن چنان دید بیمار شد
چو از درد شاه اندر آمد ز پای
بفرمود تا پیش او شد همای
بزرگان و نیک اختران را بخواند
به تخت گرانمایگان برنشاند
چنین گفت کاین پاک تن چهرزاد
ز گیتی فراوان نبوده ست شاد
سپردم بدو تاج و تخت بلند
همان لشکر و گنج و بخت بلند
ولیعهد من او بود در جهان
هم آن کس که زو زاید اندر نهان
اگر دختری زایدش گر پسر
ورا باشد این تاج و تخت و کمر
همای آمد و تاج بر سر نهاد
یکی رای و آیین دیگر نهاد
سپه را همه سر بسر بار داد
در گنج بگشاد و دینار داد
به رای و به داد از پدر درگذشت
همه گیتی از دادش آباد گشت
همی گفت کاین تاج فرخنده باد
دل بدسگالان ما کنده باد
همه نیکویی باد کردار ما
مبیناد کس رنج و تیمار ما
توانگر کنیم آنکه درویش بود
نیازش به رنج تن خویش بود
مهان جهان را که دارند گنج
نخواهم که باشند از ما به رنج
چو هنگامه زادن آمد فراز
ز شهر و ز لشکر همی داشت راز
همی تخت شاهی پسند آمدش
جهان داشتن سودمند آمدش
نهانی پسر زاد و با کس نگفت
همی داشت آن نیکویی در نهفت
بیاورد آزادتن دایه ای
یکی پاک و پرشرم و پرمایه ای
نهانی بدو داد فرزند را
چنان شادشاخ برومند را
کسی کو ز فرزند او نام برد
چنین گفت کآن پاک زاده بمرد

0 0 00 0 0 0

چهره تپه
دهی است جزءدهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان . در 3هزارگزی خاور ماه نشان و هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است . کوهستانی و سردسیر است . 93 تن سکنه دارد. از رودخانه قزل اوزن آبیاری میشود. محصولش غلات و برنج و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
چهریق
نام یکی از دهستانهای هفت گانه بخش سلماس شهرستان خوی در جنوب باختری بخش و در مرز ایران و ترکیه واقع است . از شمال به دهستان کره سنی از جنوب بگردیان و شیطال از خاور به دهستان حومه از باختر بمرز ایران و ترکیه و شیطال محدود است . موقعیت این دهستان کوهستانی و سردسیر است . آب مزروعی آن از چشمه سارها و آب (برف و باران ) کوههای مرزی میباشد. قسمتی از این آبها پس از مشروب نمودن قراء به رودخانه زولا میریزد. دهستان چهریق از 30 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده مجموع سکنه آن در حدود 2780 تن میباشد. شغل اهالی گله داری و صنایعدستی و جاجیم بافی است . محصولش غلات ، توتون است . این دهستان بنام قریه چهریق که مرکز دهستان میباشد معروف است و محل سکونت ایل شکاک میباشد. تمام راههای این دهستان کوهستانی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
چهل بازه
دهی است از دهستان دوغائی بخش حومه شهرستان قوچان . در 53هزارگزی جنوب خاوری قوچان سر راه مالرو عمومی شغل آباد به برگیش . کوهستانی و معتدل است ، 96 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود محصولش غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
چهل درم
نام وزنه ای است . (ناظم الاطباء). اوقیه . (یادداشت مولف ).
چهرق
دهی است از دهستان ینگجه بخش مرکزی شهرستان سراب . در 18هزارگزی شمال باختری سراب و 15 هزارگزی راه شوسه سراب تبریز واقع است . جلگه و معتدل است . 484 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری می شود. محصولش غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
چهره خراش
خراشنده چهره . شخاینده رخسار.
  • (ن مف مرکب ) روی خراشیده . (ناظم الاطباء). دارای رخسار مجروح و شخوده .
  • (اِ مرکب - اضافه مقلوب ) خراش ِ چهره . بریدگی بر رخسار.
  • چهسار
    چاهسار. سر چاه . لب چاه . دهانه چاه:
    ز چهسار زنجیر آویخته
    همه زر و با گوهر آمیخته .

    اسدی .

    چهل بره
    نام شاخه ای که از جانب راست به رودخانه لار می پیوندد. (ترجمه مازندران و استرآباد تالیف رابینو ص 67).
    چهلر
    نامی است که در نور به راش دهند. (یادداشت مولف ). رجوع به راش شود.
    چهرقان
    دهی است جزء دهستان حومه بخش وفس شهرستان اراک . در 18هزارگزی شمال باختری کمیجان و 18هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است . کوهستانی و سردسیر است . 1431 تن سکنه دارد. از چشمه و قنات آبیاری می شود. محصولش غلات و انگور و بادام است . شغل اهالی زراعت و قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).