جستجو

هالوجین
بادپیچ . (ناظم الاطباء).
هاماملیس
گیاهی است که در داروسازی به کار میرود. از تیره هاماملیداسه . قسمت قابل مصرف آن برگ آن است و مواد موثره اش ، تانن ، کمی اسانس و هاماملین میباشد و به صورت تنطور، عصاره و عصاره مایع هاماملیس به کار میرود. (از کارآموزی داروسازی تالیف جنیدی صص 191-192).
هاشمیه
از مسکوکات عربی که به فرمان ابوجعفر منصور دومین خلیفه عباسی در شهر هاشمیه زده شد. این سکه به نام شهری که محل ضرب آن بود هاشمیه نامیده شد. وزن آن برابر با یک مثقال بصری نقره مقرر گشت . این سکه تا سال 192 ه' . ق. با همین وزن رایج بود و در رجب 192 ه' . ق. وزن آن به نیم حبه نقره کاهش یافت و دوباره پس از مدتی به وزن اولش ، یعنی یک مثقال تمام نقره برگشت داده شد. در زمان امین پسر هارون الرشید که ضرابخانه ها زیر نظر عباس بن الفضل بن الربیع اداره میشددر بالای سکه هاشمیه جمله «ربی اللّه » و در زیر آن «العباس بن الفضل » منقوش گشت . (النقود العربیة صص 47-49).
هاف ٍ
هافی . گرسنه : رجل هاف ٍ; مردی گرسنه . (مهذب الاسماء).
هاگگذاری
از ساخته های فرهنگستان ایران معادل کلمه «noitasiropS» فرانسوی .
هامان
نام برادر حضرت ابراهیم بوده و در وقت سوزانیدن اصنام و بتها سوخته شد. (برهان ) (ناظم الاطباء).
هاشمیین
رجوع به بنی هاشم شود.
هافون
ج ِ هافی .
هال
قرار. آرام . آرامش . سکون . (لغت فرس ) (برهان ) (ناظم الاطباء) (لسان العجم ):
گمان مبر که مرا بی تو جای هال بود
جز از تو دوست گرم خون من حلال بود.

دقیقی .

هاله
خرمن ماه را گویند. و آن حلقه و دایره ای است که شبها از بخار بر دور ماه بهم میرسد، چنانکه ماه مرکز آن دایره میگردد. (برهان قاطع). حلقه و دایره باشد که بر گرد ماه به سبب بخارات ارضی پدید آید و گویند آن هاله علامت باران است . (آنندراج ). دایره گرد ماه ، لیکن بدین معنی عربی است . (فرهنگ رشیدی ). خرمن ماه که برهون ، خرگر، سابود، شابود، شابورد، شادورد، شارود، شاکورد، شاهورد، شایراد و شایورد نیز گویند. (ناظم الاطباء):
مه در حصار هاله نخواهد مدام ماند
از آسمان برون دل آگاه میرود.

صائب .

هامانسوز
روز چهاردهم از ماه آذار که پس از آن ماه نیسان است . در این روز یهودیان صورتکها کنند به نام هامان (وزیر خشایارشا) و بر دار کشند و سپس بسوزانند و شادی کنند. رجوع به داستان هامان ذیل مدخل هامان در همین لغت نامه شود. و این روز را عید مَجَلّه نیز خوانند و در این روز روزه ای است جهودان را که صوم بوری نام دارد. در نسخه چاپی آثارالباقیه «هامان سور» آمده . جلال الدین همائی در التفهیم حاشیه ص 247 چنین نوشته است : و اینکه در نسخه چاپی آثار الباقیه هامان سور به راء مهمله نوشته ، اگرچه بی معنی نیست ، اما با وجه تسمیه که از خود استاد (ابوریحان بیرونی ) همه جا می شنویم و ضبطی که در همه نسخ فارسی و عربی تازه و کهنه تفهیم می بینیم ، اصل کلمه صحیح هامان سوز است به زاء نقطه دار از مصدر سوختن و سوزانیدن نه سور به معنی جشن و شادی است . (التفهیم صص 246- 247).
هاشو
هشو. یکی از روحانیان عیسوی که در زمان یزدگرد اول پادشاه ساسانی در ایران میزیست . وی به همراهی اسقفی به نام «عبدا»در شهر هرمزد اردشیر واقع در خوزستان آتشکده زرتشتی را که در نزدیکی کلیسای عیسویان بود ویران کرد. به جرم این جسارت و اهانت ، به دستور یزدگرد اول ، این دو روحانی و دیگر کسانی که در این کار شرکت داشتند محاکمه و اعدام شدند. (ایران در زمان ساسانیان ص 296).
هافة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی هافة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
هالات
ج ِ هالة. رجوع به هالة شود.
هاله افتادن
بوجود آمدن هاله بدور چیزی:
ساغر می چون به کف میگیردآن ماه تمام
هاله می افتدبه دور عارضش از خط جام .

معصوم تبریزی (از ارمغان آصفی ).

هامانه
دهی است از دهستان رباطات بخش فرائق شهرستان یزد، واقع در 13 هزارگزی باختر فرانق، کنار راه فرعی فرانقبه اردکان . ناحیه ای است جلگه ای ، معتدل ، مالاریائی و دارای 449 تن سکنه فارسی زبان . آب آن از چشمه و قنات و محصولش غلات میباشد. اهالی به زراعت گذران میکنند.راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
هاشور
رجوع به حاشور شود.
هاف هاف
آواز سگ و خاصه سگ پیر.هَفهَف . عَفعَف . عوعو. پارس . وغوغ . وغواغ . واغ واغ . وعوع . (یادداشت به خط مولف ). رجوع به پارس شود.
  • (اِ) سگ در زبان اطفال . (یادداشت مولف ).
  • هالان
    دهی است از دهستان خدابنده لوی بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 15 هزارگزی شمال صحنه ، کنار راه مالرو صحنه به سنقر. ناحیه ای است کوهستانی سردسیر و دارای 219 تن سکنه کردی و فارسی زبان میباشد. آب آن از رودخانه فارسینج و محصولات آنجا غلات آبی دیمی ، حبوبات ، قلمستان و میوه است . اهالی به زراعت مشغولند.راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
    هاله بستن
    به وجود آوردن هاله بر گرد چیزی:
    تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است
    از هاله مه به حلقه ماتم نشسته است .

    صائب (از ارمغان آصفی ).