جستجو

ماراسفندان
بر وزن و معنی ماراسپندان است که گفته شد. (برهان ). و رجوع به ماراسپند شود.
مارتول
چکش . پتک . چاکوچ . (ناظم الاطباء). چکش . (از فرهنگ جانسون ).
ماردین
یاقوت در وصف آن نویسد: قلعه مشهوری است بر قله کوه جزیره مشرف بردنیسر و دارا و نصیبین و پیش آن ربض بزرگی است که در آن بازارها و مدرسه ها و کاروانسرهاست و خانه هایش مانند پلکانهاست که هر خانه مشرف بر خانه زیرین است . (از معجم البلدان ). نام شهری است میان سنجار و بغداد و قلعه آن شهباد نام دارد و جامه های مرغز ماردینی منسوب بدین شهر است . (از سفرنامه ابن بطوطه ). این شهر از شهرهای کردستان و در دامنه جنوبی قراجه داغ واقع است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
نه ز هند و نه ز روم و نه ز چین
نه زشام و نه عراق و ماردین .

مولوی .

مارشک
قریه ای است از قرای طوس و محمدبن فضل بن علی مارشکی مکنی به ابوالفتح از آن قریه است . (از معجم البلدان ). دهی است از دهستان چولائی خانه در بخش حومه وارداک شهرستان مشهد، کوهستانی و سردسیر است و 3623 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ماذنبی
قسمی از احجار کریمه . (نخبة الدهر دمشقی ). نام یاقوت بنفش . نوعی از جوهرموسوم به بنفش و آن سرخی روشن است و بهترین انواع جوهر بنفش ماذنبی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مارافسا
مارافسای . مارافسان . افسونگر مار را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). مارافسان و مارافسای .افسونگر مار و مارگیر. (ناظم الاطباء). افسونگر مار و مار آموزنده است که مارگیر باشد. (برهان ). کسی که مار را افسون کند و بگیرد. (آنندراج ) (انجمن آرا). مارآموز. (اوبهی ). افسونگر ماران . (غیاث ):
گر حسودت بسی است عاجز نیست
اژدها از جواب مارافسا.

انوری .

مارتین
مارتینی . نام قسمی تفنگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام تجارتی نوعی تفنگ که در زمان قاجاریه در ایران معمول بود. (فرهنگ فارسی معین ).
ماردینی
منسوب است به ماردین از بلاد جزیره . (الانساب سمعانی ).
مارشکی
منسوب است به قریه مارشک . (الانساب سمعانی ).
ماذی
عسل سفید یا تازه یا خالص یا نیکو و جید. (از اقرب الموارد). انگبین سپید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). انگبین سپید و تازه و انگبین بی آمیغ و نیکو و جید. (ناظم الاطباء). عسل سپید. عسل تازه . عسل خوب . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا).
  • سلاح آهنین هرچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سلاح هرچه باشد.
  • زره نرم و آسان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
  • مارافسار
    بمعنی مارافسا است که افسونگر مار و مارگیر و مطیع سازنده مار باشد. (برهان ). مارافسا. (از ناظم الاطباء).
  • برآورنده زهر باشد از بدن انسان و حیوان دیگر به زور افسون . (برهان ). و رجوع به مارافسا و مارافسای شود.
  • مارتینی
    قسمی تفنگ. مارتین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به مارتین . (فرهنگ فارسی معین ): ورود تفنگ... مارتینی به زمان ناصرالدین شاه . (المآثر و الاثار، از فرهنگ فارسی ایضاً).
    مارز
    یکی از دهستانهای نه گانه بخش کهنوج شهرستان جیرفت است . این دهستان در جنوب خاوری کهنوج واقع است شمال آن دشت و شن زار و جنوب آن کوهستانی است . رودخانه آورتین از کوههای بشاگرد سرچشمه می گیرد و این دهستان را مشروب می سازد. این دهستان از 32 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و در حدود 1000 تن سکنه دارد و خرمای آنجا بخوبی معروف است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
    مارشوبه
    معرب مارچوبه . هلیون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مارچوبه شود.
    ماذیانات
    کاریزها و آبراهها.
  • آنچه بر کناره آبراهه ها روید یا بر پیرامون جویهای خرد روید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
  • مارافسان
    بمعنی مارافسار است که مارگیر... باشد. (برهان ). رجوع به مارافسا و مارافسای شود.
    مارتینیک
    (جزیره ...) یکی از جزایر آنتیل کوچک که 1090 کیلومتر مربع وسعت و 332000 تن سکنه دارد. مرکز آن «فور دوفرانس » است . این جزیره بر اثر آتشفشان بوجود آمده است . مهمترین محصول این ناحیه نیشکر است و موز و آناناس هم بعمل می آید. این جزیره در سال 1502 م . بوسیله کریستف کلمب کشف گردید و در سال 1635 جزء مستعمره های فرانسه شد و از سال 1946 به بعد در شمار یکی از ایالات ماوراء دریای کشور فرانسه درآمد. (از لاروس ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل «مارتینیقه » شود.
    مارزبان
    که زبانی چون مار دارد. بمانند زبان مار.
  • (اِ مرکب ) سر دسته گیاهان تیره اختریان و جزو تک لپه ایها است و دارای برگی پهن و ساقه های زیرزمینی است . گلهایش ریز و قرمز و صورتی و نارنجی و زرد است . لسان الحیه . اختر. مارزوان . رجوع به اختر وگیاه شناسی گل گلاب و فرهنگ فارسی معین ذیل اختر شود.
  • مارض
    بیمار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد بیمار. ج ، مراض و مرضی . (ناظم الاطباء). لغتی قلیل الاستعمال است . گویند: «لیس بمهزول و لا بمارض ». (از اقرب الموارد). رجوع به مارضة شود.
    ماذینج
    گوهری است که از کوهی در حدود سند بالای زمین دیبل به دست می آید. رجوع به الجماهر چ حیدرآباد ص 91 شود.