قارشه
شکستگی سر. شبیه باضغه . (منتهی الارب ).
قارقوس
قرن الثور. و قرن المعز را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
قادمان
(تثنیه قادم ) دو پستان پیش .
سر دو پستان . (از منتهی الارب ).
قاذورات
ج ِ قاذورة.
پلیدیها و نجاستها (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ناپاکیها. (ناظم الاطباء): امیر ناصرالدین بفرمود تا بعضی از قاذورات در آن چشمه انداختند. هرکس که از این قاذورات تناول کردی بر جای بیفتادی و جان بدادی . (ترجمه تاریخ یمینی ). اوراق قرآن در میان قاذورات لگدکوب اقدام و قوائم گشت . (جهانگشای جوینی ). و در فارسی این جمع را چون مفردی بکار برند و آن دشنامی است جوانانی را که بیش از حد و سن خویش کنند، یا مدعی باشند.
قارص
شیر زبان گز.
شیر ترش که بر آن شیرهای دیگر دوشند چندانکه ترشی آن زائل گردد: عدا القارص فحزر; ای جاوز الی اَن حمض ; بجائی گویند که کار از حد درگذرد. (منتهی الارب ). رجوع به دزی : «قرس » و «قرص » شود. (ص ) گزنده . (اِ) کرمکی است شبیه به پشه . (منتهی الارب ).
قارقولی چم
دهی است جزء دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان . در 30هزارگزی شمال باختری سیردان و در قسمت جنوب رودخانه قزل اوزن و سر راه طارم به زنجان . سرزمین آن کوهستانی وهوای آن سردسیری است . 137 تن سکنه دارد. آب آن از رود چمله و محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
قادم الانسان
سر مردم . ج ، قوادم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سر انسان .
قاران
نام تیره ای است از قضاء از قاران بن علی . (سمعانی ).
قارصه
مونث قارص . سخن زیانکار و آزارنده و ناخوش کن . (منتهی الارب ). ج ، قوارص .
قارقی
دهی است از دهستان جعفربای بخش گمیشان شهرستان گنبدقابوس .در 12هزارگزی خاور گمیشان طرفین رودخانه گرگان و در دشت واقع و هوای معتدل مرطوب مالاریایی دارد و دارای 2000 تن سکنه است . آب آن از رودخانه گرگان و محصولات آن غلات ، صیفی ، حبوبات و لبنیات است . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم بافی و نمدمالی است . دبستان و راه فرعی و پل چوبی روی رودخانه گرگان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
قادم الرحل
مقدم پالان . (منتهی الارب ).
(اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
قاذة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی قاذة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
قارانی
نسبت است به قاران . (سمعانی ).
قارصی
داودبن محمد قارصی یا قرصی حنفی از علماء است . از اوست : 1- شرح علی اصول الحدیث للبرکوی . این کتاب در مصر چاپ شده است . 2- شرح الامثله (صرف ) (معجم المطبوعات ج 1 ستون 861 و ج 2 ستون 1480).
قارلق
دهی است از دهات استرآباد رستاق که به موجب وقفنامه کهنه ای (به تاریخ 989 ه' . ق.) که فعلاً در دست سادات شیرنگ است در ناحیه فخر عمادالدوله واقع است .این ده مشتمل بر دو ناحیه است : قارلق عُلیا قارلق سفلی . (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 170).
قادمتان
(تثنیه قادمه ) دو پستان پیشین مادگان . (منتهی الارب ).
قاذیه
گروه اندک از مردم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
قاراه قوالون
قرنفل است . (فهرست مخزن الادویه ). این کلمه مصحف لغت یونانی کاروئوفولون است . رجوع به قرنفل در حاشیه برهان چ معین شود.
قارض
خاینده و جاینده مانند موش . (ناظم الاطباء).