جستجو

قارزی
غسان بن محمد عابد ، مکنی به ابوجعفر. از اهل نیشابور است . وی از عبیداللّه بن مسلم دمشقی و محمدبن رافع روایت کند و ابوالحسن بن هانی عدل از او روایت دارد. (الانساب سمعانی ).
قارقابازار
قریه ای است در 662000گزی تهران که میان دانالو و خانسیران واقع است . در آنجا ایستگاه راه آهن میباشد.
قادش
شهری است بر طرف جنوبی یهودا(یوشع 15 : 23) و دور نیست که همان قادش برنیع باشد. (قاموس کتاب مقدس ص 682). رجوع به قادش برنیع شود.
قاذآبادی
احمدبن محمد. از علماء است . از اوست : حاشیه بر تفسیر فاتحه علامه قاضی بیضاوی که در آستانه به وسیله مکتب الحربیه به طبع رسیده . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1480).
قاراقیل
نام طائفه ای از طوائف ترکمن ایران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 104).
قارس
سرمای سخت و فسرده . (منتهی الارب ). سرمای سخت . (آنندراج ). اصبح الیوم الماء قارساً; ای جامداً. (ناظم الاطباء).
  • دیرینه از هرچیز. (منتهی الارب ). قدیم و دیرینه از هر چیزی . (ناظم الاطباء).
  • قارقار
    نعب . نعیب . حکایت صوت کلاغ . آوای کلاغ . اسم آواز کلاغ .
  • (اِ) در زبان کودکان کلاغ .
  • قادش برنیع
    و آن موضعی است بر حدود جنوبی کنعان که تا حوریب 11 روز مسافت دارد. (سفر تثنیه 1:2) و بر حدود ادوم . (سفر اعداد 20:16). که چندان دور از جررا نیست . (سفر پیدایش 20:1). در مشرق بارد (سفر پیدایش 16:14) در دشت صین . (سفر اعداد 20:1 و 27:14 و 33:36 و سفر تثنیه 32:51). و چون کدر لاعمر، حوریان را از عربه تا به دشت هزیمت داده بود بدانجا مراجعت نموده از آن پس متوجه شمال گردید. (سفر پیدایش 14:7) گاهی قادش را مریبه قادش (سفر اعداد 27 - 14و تثنیه 32:51 و حزقیال 38:28). و مرپبوت قادش (حزاقیل 47:19). و مریبه (سفر اعداد 20:13 و 24 و مزاقیر106:32) گویند. و بسا میشود که قصد از آیه واقعه درسفر تثنیه 33:8 و مزامیر 81:7 و 95:8 یا رفیدیم است یا قادش زیرا که بنی اسرائیل در هریک از این دو محل با خداوند مخاصمه نمودند. و جایز است که اشاره به هر دو اینها باشد. و قادش را عین مشفاط نیز گویند. (سفر پیدایش 14:7) و رتمه نیز نامند (اعداد 33:18). و مسه یعنی تجربه . و مریبه یعنی مخاصمه با هم (در خروج 17:7 تثنیه 33:8، مزامیر 95:8 مذکورند). علیهذا در آیه اول اشاره به رفیدیم و در این دو آیه آخری هم جایز است که اشاره به رفیدیم و قادش هر دو باشد. به هرحال اسرائیلیان مدت چند ماه در قادش اقامت ورزیده جاسوسان به زمین کنعان گسیل کردند (اعداد 13) مگر اینکه قوم بعد از مراجعت جاسوسان همهمه نمودند (اعداد 14) و بدین واسطه خداوند همه آن گروه را از درآمدن به زمین مقدس محروم داشت و آنها را در دشت ، اجل فرارسیده مردند. و جز کالب بن یفونه و یوشعبن نون کسی بر جای نماند. (اعداد 14:38). چنان مینماید مادامی که اسرائیلیان در دشت میبودند قادش مرکز و محل ایشان بودو هر چند مدت چهل سال در دشت همی گشتند و آمد و شد مینمودند باز بالاخره به قادش مراجعت میکردند و هم ازآنجا به زمین کنعان شدند و در آنجا مریم سرای فانی را بدرود گفته مدفون گردید. و سنگ معروف در آنجا زده شده آب از آن جاری گشت . و هم در آنجا موسی و هارون از درآمدن به زمین مقدس ممنوع شدند. چونکه چنانکه بایست خداوند را در بیرون آوردن آب از سنگ نستودند، (اعداد 20:1-13). روبنسن بر آن است که قادش در نزد عین الویبه میباشد و آن در محلی واقع است که تپه های چندی بر گردش برآمده که به خوبی از برای فراهم شدن گروه اسرائیل جای و روستا میباشد. خاکش بارآور، آبش نیکوو بسیار شیرین است . وستانلی بر آن است که پترا (دشت موسی ) قادش میباشد. (قاموس کتاب مقدس ص 681 و 682).
    قاذف
    از قذف . سنگانداز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).هم بین حاذف و قاذف . الحاذف بالعصا و القاذف بالحجارة. (منتهی الارب ).
  • ناقه قاذف ; شتر ماده ای که از پیش روی خود را پیشاپیش شتران دیگر اندازدو پیش رود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • قارالذات
    (اصطلاح فلسفه ). یکی از دو قسم کم متصل . کم متصل دو قسم بود: یا قارالذات بود یا غیر قارالذات . قارالذات آن بود که اجزائی که او را فرض کنند با هم موجود توان یافت و غیر قارالذات آن بود که هرگاه او را اجزاء فرض کنند درحال وجود یک جزء دیگر اجزاء موجود نبود. کم متصل . قارالذات سه نوع بود: خط و او طول تنها بود و عرض و عمقش نبود، و سطح و او را طول و عرض بود و عمق نبود، و جسم و او را طول و عرض و عمق بود. و این جسم را جسم تعلیمی گویند و کم متصل غیر قارالذات یک نوع بود وآن زمان است . (اساس الاقتباس چ دانشگاه ص 40 و 41).
    قارسیسا
    قارسیسیون . کبابه است . (فهرست مخزن الادویه ).
    قارقاقولون
    دهی است جزء دهستان قره پشلو بخش مرکزی شهرستان زنجان در 62000گزی شمال باختری شهر زنجان و 16هزارگزی راه عمومی واقع و موقعیت جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است . 99 تن سکنه دارد. آب آن از زه آب رودخانه آقکد و محصولات آن غلات و میوه جات و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
    قادلو
    طائفه ای از طوائف قشقائی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 82).
    قاذفه
    فلاخن . (دهار). سنگقلاب .
    قارالیون
    نوعی از هوفاریقون است در بو شبیه به علک الصنوبر. (فهرست مخزن الادویه ).
    قارشمش
    قارشمیش . مخلوط. درهم . اعتدال یافته به وسیله آب . (فرهنگ ترکی به فرانسه تالیف ژ. د. کیفروت . بیانشی ). در ترکی آذربایجانی نیز چنین است .
    قارقالوق
    دهی است از دهستان ارس کنار بخش پلدشت شهرستان ماکو. در 9هزارگزی جنوب خاوری پلدشت و 6هزارگزی خاورراه ارابه رو پناه کندی به پلدشت . زمین آن جلگه شن زار، هوای آن گرم و مالاریائی است . 550 تن سکنه دارد. مذهب آنان شیعه و زبانشان ترکی است . آب آن از رودخانه زنگمار و محصول آن غلات و پنبه و کنجد و کرچک و زیره و برنج و شغل اهالی آن زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است ، راه ارابه رو دارد و میتوان اتومبیل برد. در دو محل به فاصله 4هزارگز به نام قارقالوق بالا و پائین مشهور است . سکنه قارقالوق پائین 250 نفر میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 345).
    قادم
    نعت فاعلی از قدوم . از سفر بازآینده . ج ، قُدُم ، قُدّام . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
    قاذور
    مرد کناره گزین . رجل قاذور; مردی که با مردم نیامیزد از بدی خوی خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
    قارامران
    رودخانه ای است بزرگ در ختای . آب قارامران به ولایت ختای آبی بزرگاست که به کشتی باید گذشت . (نزهة القلوب ج 3 ص 218).