جستجو

فالامس
فاسی است . (تحفه حکیم مومن ). رجوع به فاسی شود.
فال شانه
فالی است که از شانه برگیرند. (آنندراج ):
گشادِ عقده اخگر بود در طالع سوزم
که فال شانه امشب از خیال زلف او دیدم .

عبداللطیف خان .

فال گیر
فالچی . فال گو. زاجر. (یادداشت بخط مولف ). شخصی که ادعای اخبار از مستقبلات کند به توسط احضار اموات و سوال نمودن از ایشان ، و این مطلب در شریعت موسوی ممنوع بودو مرتکب آن بایستی سنگسار شود. (قاموس کتاب مقدس ).
فافلیس
الاًّمدی . طبیب . (تاریخ الحکمای قفطی ص 262). رجوع به آمِدی شود.
فالامغرسطس
به یونانی نوعی قصبی است که آن را میشل نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
فالطراحین
حب الورد است . (فهرست مخزن الادویه ).
فالگیری
عمل فالگیر. (یادداشت بخط مولف ). رجوع به فالگیر شود.
فاللیس
بیرونی نویسد وی از جمله اصحاب تعالیم است و او ادواری را استخراج کرد که به ادوار فاللیس موسوم است .و نخستین دور آن در سال 418 بخت نصر بود، و هر دور آن 76 سال شمسی است . (از آثار الباقیه چ ساخاو ص 27).
فالیزبان
آنکه نگهبان فالیز و بوستان باشد، مانند باغبان .
فامیتی
حمداللّه مستوفی در ذکر تومان همدان آرد: «ناحیه دوم از ماوین چهل ویک پاره دیه است و دیه درودا و اقاباد و... و فامیتی معظم قرای آن است . (نزهةالقلوب چ لیدن ج 3 ص 72).
فانوس
هر چراغی که جهت روشن کردن مسافت زیادی بر بالای بلندی مانند منار و جز آن ، نصب کنند. (ناظم الاطباء).
  • آلتی که از مواد غیر حاجب نور سازند. خواه آن ماده شیشه و بلور باشد یا کاغذ یا پارچه و در آن چراغ گذارند تا از باد محفوظ بماند. (ناظم الاطباء). گمان میکنم این کلمه از یونانی فانس گرفته شده باشد که بمعنی شفاف است . پیراهن شمع را با ماده خاص شفافی میساختند که نور را زیاد میکرد. (از یادداشت های مولف ).
  • چراغ محفظه داری که در آمدورفت با خود بردارند، و هموج [ ه'َ / ه'ِ / ه'ُ ] نیز گویند. (از ناظم الاطباء).
  • در اصل بمعنی سخن چین ، و فانوس شمع را از این جهت گویند که روشنی بیرون دهد. (منتهی الارب ). نمام . (یادداشت بخط مولف ).
  • فانیوس
    کمون بری . (فهرست مخزن الادویه ).
    فال مال
    فرنجمشک . (فهرست مخزن الادویه ).
    فالیزک
    دهی است از دهستان قلعه حمام بخش جنت آباد شهرستان مشهد که در 30 هزارگزی شمال باختری صالح آباد و 3 هزارگزی جنوب راه شوسه عمومی مشهد به صالح آباد واقع است . دامنه ای معتدل و دارای 154 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تامین میشود. محصول عمده اش غلات ، بادام ، انگور، سیب و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
    فامیل
    خانواده . (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی ).
  • بستگان و نزدیکان و خویشاوندان . خاندان . (یادداشت بخط مولف ).
    ترکیب ها:
    -بی فامیل . بی فک وفامیل . فامیلدار.
  • فانوس خیال
    فانوسی باشد که در آن صورتها کشند و آن صورتها به هوای آتش به گردش درآید. (برهان ):
    این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
    فانوس خیال ازاو مثالی دانیم
    خورشید چراغ دان و عالم فانوس
    ما چون صوریم کاندر آن حیرانیم .

    خیام .

    فانیة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی فانیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    فالمینوس
    به رومی بل است . (فهرست مخزن الادویه ).
    فالینوس
    رستنیی باشد که آن را شاه تره گویند و در دواها به کار برند. خوردن آن حکه وجرب را نافع است . (از برهان ) (فهرست مخزن الادویه ).
    فامیلی
    منسوب به فامیل . خانوادگی .
  • (ق) بطور دسته جمعی و خانوادگی ، چنانکه گویند: فامیلی به مهمانی رفتیم .