جستجو

فاعول
آنکه بسیار کند کاری را. در فرهنگها شرحی بر این صیغه نیامده است و توضیح فوق به قیاس آورده شد.
فافلیون
بطیخ . (فهرست مخزن الادویه ).
فاقعة
سختی ، بلا. ج . فواقع ....
فالامینی
به یونانی فورنج نهری است . (فهرست مخزن الادویه ).
فال طغرا
فالی است بدین ترتیب که اگر با نیت طلب خیر قرآن را بگشایند و بر ابتدای صفحه قرآن مجید «بسم اللّه » یا اسم حقتعالی درآید مبارک است . (از آنندراج ) (غیاث ).
فاعی
خشمناک کف برآورده از دهان . (آنندراج ) (اقرب الموارد). مونث آن فاعیة است .
فافور
اسم عربی برنجاسف است . (تحفه حکیم مومن ) (فهرست مخزن الادویه ).
فاق قلم
رجوع به فاق شود.
فالانجقون
فالنجقین است . (حکیم مومن ). به یونانی اسم رتیلا است . (فهرست مخزن الادویه ). آن را فالانجیقون (با یاء) نیز آورده اند. (فهرست مخزن الادویه ).
فالظ
رمز است از فالظاهر. (یادداشت بخط مولف ). مرادف است با «ظاهراً».
فاعیس
مرزنجوش است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به مرزنگوش و مرزنجوش شود.
فافوش
شکاف . (دزی ج 2 ص 236).
فاقوس
شهری است در مشرق مصر، و در آخر دیار مصر درجوف شرقی از سمت شام واقع است . (از معجم البلدان ).
فالانجیطوس
به یونانی اسم رتیلا است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فالانجقون شود.
فالعة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی فالعة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
فافیر
بردی . پاپیروس . (یادداشت بخط مولف ). اسم بردی است . (فهرست مخزن الادویه ). به لغت مصر قسمی از بردی است که از او کاغذ سازند. (تحفه حکیم مومن ). فافیرا. فافیورس . فافیروس . پاپیروس . رجوع به پاپیروس شود.
فاقه
فاقت . فقر و نیازمندی . ازاین کلمه فعل از باب افتعال آید نه از ثلاثی مجرد. (از اقرب الموارد). درویشی . (منتهی الارب ):
ناقه همت به راه فاقه ران تا گرددت
توشه خوشه چرخ و منزلگاه راه کهکشان .

خاقانی .

فال بین
کسی که فال میگیرد. طالعبین . رجوع به فال شود.
فالفس
صنفی از ثمار است . (فهرست مخزن الادویه ).
فاغ
مزید موخر امکنه . (یادداشت بخط مولف ).
  • (اِ) قسمی اطلس روسی است ، و گویا در این معنی لفظ هم روسی باشد. (از فرهنگ نظام ).