فالندی
بیخ کبر. (فهرست مخزن الادویه ).
فاماس
نام رودی به دهستان علیای نهاوند.(یادداشت بخط مولف ). فاماست . رجوع به فاماست شود.
فانافس ابراقلیون
نبات جاوشیر است . (تحفه حکیم مومن ). به یونانی درخت جاوشیر بود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به جاوشیر شود.
فاوسطاریون
رعی الحمام . (تحفه حکیم مومن ). رجوع به فارسطاریون شود.
فالودج
معرب پالوده . رجوع به پالوده شود.
فاماست
دهی است ازدهستان بالای شهرستان نهاوند که در 22 هزارگزی جنوب شهرستان نهاوند و 8 هزارگزی جنوب راه شوسه نهاوند به ملایر و بروجرد واقع است . دامنه ای ، سردسیر و دارای 495 تن سکنه است . آب آنجا از قنات و چشمه تامین میشود. محصول عمده اش غلات ، لبنیات ، توتون ، چغندر و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
فانافس ارنیون
نوعی صغیر زومراست منسوب به اطبای حرون که قریه ای است از جبال شام .
زوفای خشک . (فهرست مخزن الادویه ).
فانی آباد
ده کوچکی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد که در 6 هزارگزی شمال باختری اردل و یکهزارگزی جاده کوهرنگ واقع است . سکنه آن 33 تن است . آب آنجا از چشمه تامین میشود. محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
فاوطلها
به یونانی ذرت . (فهرست مخزن الادویه ).
فالودق
معرب پالوده . (آنندراج ). اصل این کلمه در زبان پهلوی مختوم به «گ» بوده و در تعریب به قاف و گاه به جیم بدل شده است . رجوع به پالوده شود.
فامخواه
وام خواه . طلبکار. بستان کار. آنکه مطالبه وام خود کند. (یادداشت بخط مولف ).
آنکه از کسی وام گرفتن خواهد. دائن . (یادداشت بخط مولف ).
فانیاس
از اهل لِس بُس که مورخ و فیلسوف بود و آگاهی کامل بر وقایع عهود قدیم داشت . پلوتارک در کتاب خود از او نام برده است . (از ایران باستان ج 1 ص 825).
فاونیا
فاوانیا. رجوع به فاوانیا شود.
فالوده
صورت دیگری است از واژه پارسی پالوده . رجوع به پالوده شود.
فامدار
مدیون . (یادداشت بخط مولف ):
فامداران تو باشند همه شهر درست
نیست گیتی تهی از فام ده و فامگذار.
سوزنی .
فانی اصفهانی
آقا سیدرضا، خلف صدق جناب میر فاضل هندوستانی آباء و اجدادش همه سادات عالی درجات و فضلای ستوده حالات بوده اند. والدش میر فاضل به ایران توجه فرموده و در دارالسلطنه اصفهان توطن نموده است . شجره سلسله سیادتش به بیست واسطه کمابیش به ابراهیم بن امام موسی الکاظم می پیوندد. سیدرضا پس از تحصیل علوم ظاهری به تصفیه نفس و سلوک پرداخته و رشته صحبت از میر و ملوک قطع ساخته ، به ریاضت شرعیه و عبادات قلبیه کوشیده و باده ذوق و حال نوشیده ، به مراتب عالی فایض شد. گویند از صحبت اهل دنیا رسته و با اصحاب حال پیوسته بود و گاهی فکر شعری مینمود و غزلی یا مثنویی موزون میفرمود. فقیر [ رضاقلی هدایت ] اشعار او را مرتب و مدون نموده ، دیباچه ای مختصر بر دیوان او نگاشته است . (از ریاض العارفین چ سنگی صص 273-274).
فالوذ
فولاد.
پالوده ، که حلوائی است از آرد و شیر. (از منتهی الارب ). رجوع به فالوذج و فالوده و پالوده شود.
فام ده
بستانکار. طلبکار. وامخواه . (یادداشت بخط مولف ). رجوع به فامدار شود.