جستجو

فاشرا
نوعی از رستنی باشد که مانند عشقه بر درخت پیچد. خوشه و میوه آن زیاده بر ده دانه نمیشود، و آن در اول سبز و در آخر بغایت سرخ گردد. و آن را هزارجشان گویند یعنی هزارگز، وبه شیرازی نخوشی خوانند بسبب آنکه میوه آن در زمستان خشک نمیشود، و بعربی کرمةالبیضا و حالقالشعر و عنب الحیه هر دو با حای بی نقطه و به یونانی انبالس لوقی گویند. (برهان ). فاشری . ماخوذ از سریانی . (فولرس ).
فاشة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی فاشة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
فازیست
نام قدیم رود ری یون در جنوب باطوم . (یادداشت بخط مولف ). رجوع به فازیس و فاز شود.
فاسخ
برگرداننده بیع و عزم . (غیاث ). آنکه عقدی را بوسیله حق خیار بهم میزند. رجوع به فسخ شود.
  • شکننده . (ناظم الاطباء).
  • تباه و فاسد کننده .
  • تباه و فاسد شونده . (غیاث ). رجوع به فسخ شود.
  • فاسلو
    به یونانی لوبیاست . فاصولیا. (از فهرست مخزن الادویه ). فاسولیا. فاسیولن . اصوفورون .
    فاشرستین
    به لغت سریانی و بعضی گفته اند یونانی ، بمعنی دافع. شصت علت باشد، و آن گیاهی است که شیرازیان سیاه دارو گویند و به عربی کرمةالاسود خوانند، وآن شش بندان است که مانند عشقه بر درخت پیچد. (برهان ). دزی صور دیگر کلمه را فاشررشتین ، فاشرشتین و فاشرشیین ذکر کرده است . (دزی ج 2 ص 269) . نباتش در پیچیدن به مجاور خود، شبیه است به لبلاب و در رنگ مخالف فاشروا، و به فارسی ششبندان نامند. ساق او سیاه و ثمرش مانند فاشروا سیاه است . و ظاهر بیخ او سیاه و باطن سرخ ، و در افعال ضعیف تر از فاشرا و ضماد برگش جهت زخمهای حیوان و استوای عصب نافع است . (تحفه حکیم مومن ). به عربی کرمةالاسود و به یونانی البابس مالیا بمعنی کرم اسود و به رومی اناروترطیس ، و به بربری میمون و به اندلس معروف به بوطانیه است . (از مخزن الادویه ). کرمةالبیضا. فاشرشین . کرمةالسوداء. انبالیس مالینا . (یادداشت بخط مولف ). رجوع به فاشرا و فاترسین شود.
    فاشی
    در فارسی بدون یاء (فاش ) به کار میرود، اما در عربی لام الفعل فقط در حالت نکره حذف میشود. رجوع به فاش شود.
    فاسد
    تبه . (منتهی الارب ). معیوب . تبه . خراب . (ناظم الاطباء):
    بس ای خاقانی از سودای فاسد
    که شیطان میکند تلقین سودا.

    خاقانی .

    فاسمی
    زعفران است . (فهرست مخزن الادویه ).
    فاشرسین
    بر وزن و معنی فاترسین است که خردل و سپندِ سوختن باشد. (برهان ). گرم و خشک است و بول و خون از مثانه ورحم براند. ورم سپرز را تحلیل کند و بادهای غلیظ رالطیف گرداند و صرع را سودمند است . (از ترجمه صیدنه ). فاتوسین . فاترسین . فاشرین . رجوع به فاترسین شود.
    فاشیرا
    کلمه سریانی است . باشرا یکی از صور عربی آن است . (حاشیه برهان چ معین ). کرمه دشتی . بروانیا. انبلس لوقی . (یادداشت بخط مولف ).کرمةالبیضاء است . (فهرست مخزن الادویه ). پیچکی است که لاتینی آن را بریونیا نامند. (یادداشت بخط مولف ). از تیره خیاریان است و ریشه دائمی دارد و میوه های آن قرمز و کوچک و ریشه آن ضخیم است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 254). رجوع به انبلس لوقی و تاک دشتی شود.
  • بعضی آن را انگور جنگلی گمان برده اند و غلطاست . (یادداشت بخط مولف ). سیاه دارو. کرمةالسوداء.
  • فاژا
    فاژنده . (یادداشت بخط مولف ). کسی که دهان دره کند.
    فاسدالاخلاق
    زشتخوی . بدخوی . تبه خوی . (فرهنگ رازی ص 180).
    فاسنجانی
    نوعی از مرجان که رنگ قرمز آن رو به سفیدی دارد. رجوع به الجماهر چ عثمانی ص 193 شود.
    فاشره
    کرمه دشتی . فاشرا. رجوع به فاشرا شود.
    فاشیست
    کسی که پیرو فلسفه فاشیسم باشد. رجوع به فاشیسم شود.
  • (اِخ ) عضو حزب ملی ایتالیا که در 1919 م . بوسیله موسولینی تاسیس شد. (حییم ).
  • فاژندگی
    حالت دهان درّه کردن . رجوع به فاژ و فاژیدن شود.
    فاسدالعقیدة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی فاسدالعقیدة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    فاسولیا
    لوبیا. رجوع به فاسلو شود.
    فاشری
    دوایی است گزیدگی مار و هوام را نافع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ظاهراً همان فاشرا و فاشره است . رجوع به فاشره شود.