جستجو

فارنة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی فارنة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
فارونیسون
لغت رومی است . به یونانی فلفوریس نامند،و به عربی خربق اسود است . (از فهرست مخزن الادویه ).
فازانیه
(ظ' . هندی ) در هندوستان نگهبانان درخت خرما را میگفتند. (دزی ج 2 ص 236).
فارغ داشتن
دل از چیزی فارغ داشتن ; آسوده خاطر بودن از آن . مطمئن بودن : گفت پسر تو را قبول کردم ، من او را بپروردم تو دل از کار او فارغ دار. (نوروزنامه خیام ).
فارقلیط
بمعنی تسلی بخش و شفیع و مددکار. و در فرهنگی فراقلیط دیده شد. (آنندراج ).
فارنهایت
واحد انگلیسی درجه حرارت که 95 سانتیگراد است . در تقسیم بندی فارنهایت نقطه انجماد آب 32 و نقطه جوش آن 212 درجه اختیار میشود. (علم و زندگی تالیف احمد بیرشک ص 595).
فارونیل
نباتی است که بهندی پانچی نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
فازر
پاره کننده . شکننده . فسخ کننده . (از اقرب الموارد). و رجوع به فزر شود.
  • (اِ) نوعی مورچه سیاه که به سرخی زند. (از اقرب الموارد).
  • راه گشاده و فراخ . (از اقرب الموارد).
  • فارغدل
    آسوده دل . آسوده خاطر: چنین روزگار کس یاد نداشت که جهان عروس را مانست و پادشاه محتشم بی منازع و فارغدل میرفت . (تاریخ بیهقی ).
    از آنیم در جستن تاج و ترگ
    که فارغدلیم از شبیخون مرگ.

    نظامی .

    فارغ زی
    آنکه فارغ و آسوده زیست کند:
    طمع دار سود و بترس از زیان
    که بی بهره باشند فارغ زیان .

    بوستان .

    فارقی
    منسوب به میافارقین . (از اقرب الموارد) (سمعانی ).
    فاروب رمان
    دهی از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور که در 3 هزارگزی باختر نیشابور واقع است . جلگه ای معتدل و دارای 110 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تامین میشود. محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت و دادوستد در شهر نیشابوراست . راه ارابه رو دارد. طایفه مهاجران سمرقندی در این ده مسکن دارند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
    فارویی
    منسوب به فارویه که کوچه معروفیست در نیشابور. (سمعانی ).
    فاز قلعه نو
    دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 22 هزارگزی شمال خاوری مشهد، خاورراه مشهد به کلات واقع است . جلگه ای معتدل و دارای 1175 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه تامین میشود. محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
    فازکمیروز
    دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 22 هزارگزی شمال خاوری مشهد، کنار راه مشهد به محمدآباد و کوچکی واقع است . جلگه ای معتدل و دارای 1256 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تامین میشود. محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
    فاستدن
    بازستدن . بازگرفتن . رجوع به بازستدن و بازگرفتن شود.
    فاسغانیون
    دلبوث . سیف الغراب . سوسن احمر. دور حولة. سنخار. ماخاریون . (یادداشت بخط مولف ). دربحرالجواهر و تحفه حکیم مومن ضبط آن مشاهده نشد.
    فاشافاش
    علناً. (یادداشت بخط مولف ). از دو «فاش » مخفف فاشی عربی ، با الفی که در وسط آن افزوده اند، مثل سراسر. این ترکیب فقط در فارسی و بیشتر در تداول عام به کار رود. رجوع به فاش شود.
    فاش گفتن
    آشکارا گفتن . بی پرده گفتن:
    باحکیم او رازها میگفت فاش
    از مقام خواجگان و شهرتاش .

    مولوی .

    فازلیس
    شهری بود در پام فیلیه و جزایر کیانه (سی یانه ) در نزدیک بغاز استانبول کنونی . در تاریخ روابط ایران و یونان در زمان اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی به نام این شهر در معاهده صلح سیمون اشاره شده است . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 93 شود.