جستجو

فارغی
صاحب آتشکده آرد: گویند حریفی ظریف و رفیقی الیف بوده و اهل آن دیار [ استرآباد ] به صحبت او مایل . از اشعار اوست :
پی نظاره ستاده ست جهانی به رهش
من در اندیشه که یا رب به که افتد نگهش .

(آتشکده چ بمبئی ص 142).

فارناسس
برادرزن داریوش سوم هخامنشی . رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 2 ص 1253 شود.
فاروس
نام جزیره ای است . رجوع به فار شود.
فاریاو
صورتی از کلمه فاریاب و معرب پاریاب است . رجوع به فاریاب و فاراب شود.
فارغ البال
آسوده خاطر. آسوده دل: پیوسته آسوده و مرفه الحال و آزاد و فارغ البال . (ترجمه محاسن اصفهان ص 132).تا ایشان مرفه الحال و فارغ البال در این طرف مقیم شدند. (ترجمه تاریخ قم ص 5). و رجوع به فارغ بال شود.
فارفاآن
رجوع به نزهةالقلوب چ لیدن ج 3 ص 48، و فارفان شود.
فارناسیاس
فارناس . فارناک . رجوع به فارناس شود.
فاروسی
شمع است که به فارسی موم نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
فاریختن
واریختن . فروریختن . رجوع به تاج المصادر بیهقی (باب افتعال : ارتجاس )، و ریختن شود.
فارغ التحصیل
آنکه از تحصیل درسی یا رشته ای فراغت یافته و آن را به پایان رسانده باشد. این معنی ویژه فارسی امروز است . در تداول امروز عرب خِرّیج گویند.
فارفار
دهی از دهستان یامچی بخش مرکزی شهرستان مرند که در ده هزارگزی شمال باختری مرند و 6هزارگزی راه شوسه خوی به مرند واقع است . جلگه معتدل و دارای 290 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تامین میشود و محصول عمده آن غلات ، انگور، زردآلو و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
فارناک
فارناس . رجوع به فارناس شود.
فاروفسورا
به یونانی صداءالحدید است . (فهرست مخزن الادویه ).
فاریدن
بلعیدن . سرت فروبردن . واریدن . فروواریدن . (یادداشت بخط مولف ). گواردن . لقمه به دهان فروبردن . (حاشیه برهان چ معین ): آن آش او را نفارد و نگوارد. (فیه مافیه چ فروزانفر ص 24).
فارغ الحال
رجوع به فارغ البال شود.
فارفان
دهی است از دهستان رودشت بخش کوهپایه شهرستان اصفهان که در 30 هزارگزی جنوب کوهپایه و 30 هزارگزی جنوب راه شوسه اصفهان به یزد واقع است . جلگه ای معتدل ودارای 300 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه تامین میشود. محصول عمده آن غلات ، پنبه و شغل اهالی زراعت ،صنعت دستی زنان کرباس بافی و پنبه ریسی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10). فارفاآن نیز آمده است . رجوع به نزهةالقلوب چ لیدن ج 3 ص 48 شود.
فارناکس
رجوع به فارناس شود.
فاروفو
آملج است . (فهرست مخزن الادویه ).
فاریقا
به یونانی حلبه است . (فهرست مخزن الادویه ).
فارغ الذهن
آسوده خاطر. رجوع به فارغ البال شود.